اندیشه‎های پساصهیونیستی

Print E-mail
عباس نجفی فیروزجایی
09 دی 1382

مقدمه:

فراصهیونیسم، پدیدة اجتماعی نسبتاً نوظهوری در درون جامعة اسرائیل است و دیدگاهی مخالف با دولت اسرائیل و جنبش صهیونیسم دارد. نظر به کاربرد مکرر این واژه در مباحث سیاسی جدید و ناشناخته بودن ماهیت آن برای برخی، این نوشته در پی معرفی اجمالی این جنبش می‌باشد تا با شناخت و درک صحیح از این پدیده، در مورد ماهیت و توانایی‎های آن مانع از برداشت‎های اغراق‎گونه یا تفریط‎آمیز از آن گردد. پرسش اصلی در این مقاله آن است که ”آیا این جنبش از توانایی‎های کمی و کیفی کافی برای به چالش کشیدن صهیونیسم یا دولت اسرائیل برخوردار است یا خیر؟ “

الف – معرفی جنبش پسا صهیونیسم:

فراصهیونیسم دیدگاهی تاریخی است که پس از طی یک مسیر مشخص سه مرحله‎ای یعنی پذیرش تفکر صهیونیسم، تجربة عملی دولت صهیونیستی و سرانجام بازگشت از وفاداری به یکی از آن دو – تفکر صهیونیستی یا دولت صهیونیستی- به انتقاد از آن می‎پردازد. بیان این نکته ضروری است که هر فرد یا گروهی که به هر شکل، سیاست‎ها و اقدامات دولت اسرائیل و یا حتی اندیشة صهیونیسم را مورد انتقاد قرار دهد، نمی‎توان در زمرة طرفداران دیدگاه پساصهیونیستی جای داد. با این مقدمه، مخالفت‎ها با دولت اسرائیل را می‎توان به 2 گروه تقسیم نمود:

1- دیدگاه ”ما قبل صهیونیستی“: این دیدگاه ضمن تشکیک در مشروعیت دولت اسرائیل و شیوه‎های شکل‎گیری آن، به انتقاد مستقیم از مبانی تفکر صهیونیسم می‎پردازد و خواستار تجدید حیات یهود (و برخی از پیروان آن خواستار تشکیل دولت اسرائیل در فلسطین) خارج از چارچوب صهیونیسم است، و البته بیشتر بر امت یهود تأکید می‎کند تا بر دولت یهود. این دیدگاه ضمن تأکید بر نقش استعمار انگلیس در شکل‎گیری اسرائیل، این دولت را بیشتر استعماری می‎داند تا توراتی. یهودیان ارتدوکسی که پیرو این دیدگاه هستند، گهگاه با انجام تظاهراتی در گوشه و کنار عالم خصوصاً در آمریکا، مخالفت خود را با سیاست‎ها و اقدامات دولت اسرائیل اعلام می‎نمایند.

2- منتقدانی که دارای گرایشات ”ما بعد صهیونیستی“ می‎باشند و پس از پذیرش صهیونیسم و یک دوره زندگی تحت لوای صهیونیسم و مشاهدة واقعیت‎های موجود در جامعه و دولت اسرائیل، به مخالفت با آن می‎پردازند. این گروه که فراصهیونیست‎ها یا پساصهیونیست‎ها نامیده می‎شوند. رهیافت پساصهیونیستی خود به دو دیدگاه شامل طرفداران اندیشة گذار و پیروان تفکر گسست قابل تقسیم است که وجه اشتراک هر دو تفکر آن است که پساصهیونیسم پاسخی به مسائل جامعه اسرائیل خواهد بود.

دیدگاه گذار:

آن دسته از گرایشات ما بعد صهیونیستی را شامل می‌شود که ضمن پذیرش و تمجید اصل صهیونیسم و وفاداری به آموزه‎ها و عقاید آن، شیوه‎های کنونی حکومت اسرائیل را (خصوصاً در نحوة برخورد با فلسطینی‎ها) نمی‎پسندند و ضمن نژادپرستانه و غیرصهیونیستی خواندن این شیوه‎ها، آنها را خلاف آرمان‎های صهیونیسم دانسته و خواهان انجام اصلاحات و بازگشت به ایدة صهیونیسم (از نظر آنان) واقعی هستند. بنابراین، دیدگاه گذار از دیدگاهی خطی پیروی می‎کند. پساصهیونیسم در این دیدگاه مرحله‎ای از مراحل تکاملی صهیونیسم است که ضمن آن مسائل جدید، راه حل‎های جدیدی را می‎طلبد. از این منظر، پساصهیونیسم مذهبی حکایتی است از توان به کارگیری قوانین و مقررات تورات و تطبیق آن با مسائل عصر جدید. پساصهیونیسم در دیدگاه‎گذاری آن در حالی که شامل صهیونیسم می‎شود و ادعاهای آن را می‎پذیرد از آن گذر می‎کند و به صورت نوعی دکترین مدیریت تحول ظاهر می‎شود. دیدگاه گذاری از مقبولیت بیشتری نسبت به دیدگاه گسست حتی در بین گروه‎های افراطی برخوردار است.

دیدگاه گسست:

نسل دیگری از گرایشات ما بعد صهیونیستی، کسانی هستند که با واکاوی در تاریخ شکل‎گیری دولت یهودی در فلسطین و تشکیل کشور اسرائیل، آن را مملو از جنایات و شیوه‎های غیرانسانی یافته‎اند، اما معتقدند این شیوه‎ها در واقع منطبق با آموزه‎ها و ماهیت صهیونیسم می‎باشد و به این ترتیب با بازگشت از تفکر صهیونیستی، به تشکیک یا انکار ریشه‎های اندیشة صهیونیسم و به تبع آن، تشکیک یا انکار مشروعیت دولت اسرائیل می‎پردازند. این گروه‎ خواهان تجدیدنظر در تفکر صهیونیسم و تجدید حیات یهود در اسرائیل، خارج از چارچوب صهیونیسم، هستند. بنابراین، بر طبق این دیدگاه، حل مسائل اجتماعی در اسرائیل در گرو بازنگری راه حل‎های موجود برای مشکلات است، راه حل‎هایی که باید به روش دیگری غیر از صهیونیسم بدانها نگریسته شود.

ب – روند شکل‎گیری جنبش فراصهیونیسم:

روند شکل‎گیری این جنبش به صورت تدریجی بوده است که تقریباً پس از جنگ‎ سال 1967 اعراب و اسرائیل آغاز شده و تا امروز یک سیر تاریخی و معرفت شناختی تکاملی را به صورت زیر سپری کرده است:

1- آغاز این تفکر پس از جنگ‎ سال 1967 یعنی زمانی است که صهیونیست‎ها تقریباً به اهداف اولیه خود یعنی تصرف بخش اعظم سرزمین فلسطین – و حتی فراتر از آن – یعنی تصرف سرزمین‎هایی از مصر، اردن و سوریه – دست یافته و یک دولت یهودی فراگیر به وجود آورده بودند. در هر حرکت نوپا، شکل‎گیری مخالفت‎ها زمانی است که آن حرکت به اهداف اولیه خود دست یافته باشد و سپس برخی از عناصر از درون همان حرکت، نقش آنتی‎ تز را ایفا کنند.

2- موج دوم تکامل فراصهیونیسم پس از تجاوز سال 1982 اسرائیل به لبنان و شکل‎گیری مقاومت لبنان علیه اشغالگری آغاز شد.

3- عامل سوم تکامل فراصهیونیسم، شکل‎گیری انتفاضه‎های اول و دوم فلسطینی‎ها در سرزمین‎های اشغالی و متعاقباً عکس‎العمل‎های سرکوبگرانة صهیونیست‎ها در قبال آن بوده است. بدین ترتیب، عملکرد‎های دولت اسرائیل را می‎توان مهم‎ترین دلیل شکل‎گیری این جنبش تلقی کرد. البته با مرگ اسحاق رابین این جریان تضعیف شد و با روی کار آمدن شارون ضعیف‎تر گردید. اما تفکرات این گروه سبب روی کار آمدن عمر ام متسناع، یکی از شخصیتهای طرفدار صلح با فلسطینی‎ها به عنوان رهبر حزب کارگر شد. اگر چه به دلیل ضعف سیاسی این جریان در اسرائیل، متسناع در انتخابات پارلمانی از شارون شکست خورد اما نشان داد که این جریان در درون جامعة اسرائیل در شرف دستیابی به پیشرفت‎های بیشتر سیاسی است. این جریان در میان یهودیان خارج از اسرائیل نیز از نقاط قوتی برخوردار است.

4- عامل چهارم را می‎توان در بعد معرفت شناختی جنبش صهیونیسم یافت و آن اینکه پس از شکل‎گیری جنبش‎های اثبات‌گرا در غرب چون روشنگری، عقلانیت، توسعه، مدرنیسم و نهایتاً پست مدرنیسم، محافل روشنفکری اسرائیل که عمدتاً در حوزه اندیشه‎ای غرب تعریف می‎شوند، از این تحولات بی‎تأثیر نماندند و ظهور جنبش پساصهیونیسم را می‎توان متأثر از اندیشه‎های پست مدرن غرب تلقی کرد. ضمن آنکه فرو ریختن دیوارهای آهنین بلوک شرق، در فرو ریختن دیوارهای آهنینی که صهیونیسم به دور اندیشه‎های خود کشیده بود، نقش داشته است و علاوه بر آن موجی که امروزه در دنیا تحت عنوان جهانی شدن و نفی هرگونه مطلق‎نگری و صرف‎انگاری به راه افتاده، سبب شده است راه بر اندیشه‎هایی چون صهیونیسم که مبتنی بر نژاد برتر است بسته شود. به این ترتیب، عوامل شکل‎گیری پسا صهیونیسم را می‎توان به عوامل داخلی (یعنی تعارضات داخلی جامعه اسرائیل) و عوامل خارجی (همانند جهانی شدن و امثال آن) تقسیم نمود.

ج – ویژگیهای جنبش پساصیهونیسم:

1- شیوة پژوهش‎های فراصهیونیست‎ها، عمدتاً حول مباحث تاریخی و جامعه شناختی استوار است – شاید بدین دلیل که نخستین پیشگامان این گرایش، استادان تاریخ و علوم اجتماعی و سیاسی دانشگاه‎های اسرائیل بوده‎اند – به هر حال مباحث فراصهیونیست‎ها، عمدتاً حول دو نکته تمرکز دارد.

اول : بهره‎برداری از یهودیان پراکنده و منفعل سراسر جهان به عنوان طعمه‎ای جهت پیشبرد اهداف استعماری در منطقه خاورمیانه از طریق سوءاستفاده استعمار از اندیشة بازگشت یهودیان به سرزمین موعود، بزرگنمایی خطر یهودی ستیزی در جهان و لزوم برخورداری قوم یهود از وطن مستقل.

دوم : بازنگری وقایع تاریخی که پس از مهاجرت یهودیان به فلسطین، نهایتاً تا تشکیل دولت اسرائیل و سپس تا به امروز اتفاق افتاده است. در این راستا، فراصهیونیست‎ها به تحریفاتی که دولت اسرائیل در تاریخ رسمی خود به عمل آورده است - نظیر وقایع جنگ‎های اعراب و اسرائیل خصوصاً جنگ سال 1948- ، شیوة برخورد نژادپرستانه با اعراب فلسطینی و مسائلی نظیر اخراج و آوارگی فلسطینی‎ها اشاره می‎کنند. آنان پس از دستیابی به اسناد طبقه‎بندی شده که پس از گذشت سی سال از محرمانه بودن خارج شده‎اند، متوجه شدند که این وقایع، برخلاف تبلیغات رسمی سازمان‎های تبلیغاتی و فرهنگی اسرائیل، و منطبق با روایت فلسطینی‎ها از این وقایع می‎باشد و همچنین با ادعاهای صهیونیست‎ها مبنی بر آنتی‎سمیتیزم (یهودستیزی جهانی) و خطر انقراض و نابودی یهود قبل از جنگ سال 1948 کاملاً تعارض دارد. آنان همچنین دریافتند ترک وطن میلیون‎ها فلسطینی نه تنها به صورت داوطلبانه، یا پس از فروش زمین‎های خود و یا به دعوت پادشاهان عرب برای مهاجرت به کشورهای آنها نبوده، بلکه ماهیتی کاملاً اجباری داشته است و اقدامات اسرائیل طی این مدت برخلاف قطعنامه‎های سازمان ملل و معاهدات بین‎المللی بوده است. به هر حال، فراصهیونیسم فرمول و اساس فکر صهیونیسم یعنی اسکان ملتی بدون سرزمین را در سرزمینی بدون ملت به زیر سؤال برده و به چالش می‎کشد.

2- عمده نظریه‎پردازان و طرفداران دیدگاه فراصیهونیسم، شمار معدودی روشنفکران دانشگاهی و گروه‎های اجتماعی هستند که هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ پراکندگی‎های فکری در حال حاضر از وزن سیاسی اندکی در درون جامعة اسرائیل برخوردار هستند، اما برخی معتقدند این تفکر در آینده شمار زیادی از اسرائیلی‎ها را در برخواهد گرفت. زیرا نسل جدید اسرائیل فاقد تجارب عینی و مستقیم از فرآیند ایجاد دولت اسرائیل بوده است و فقط در اسرائیل متولد شده و در جریان مستقیم تحولات قرار نداشته ‎است. به همین دلیل، آنان بحث‎های مربوط به صهیونیسم را به چشم آرزوهای پیشینیان می‎نگرند و در مقابل از خود گذشتگی‎هایی که صهیونیسم از آنها می‎خواهد، کمتر پاسخ می‎دهند. از سوی دیگر، رشد اقتصادی اسرائیل در سال‎های اخیر و نیز ‌افزایش میزان تولید ناخالص ملی و درآمد سالانة آن کشور می‎تواند زمینه را برای حرکت به سوی کاهش تنش‎ها و تقویت گرایش‎های پساصهیونیستی هموار سازد. علاوه بر آن، اسرائیل امروزه بیش از پیش در پی آن است که عمق استراتژیک و مرزهای قابل دفاع خود را با انعقاد پیمان‎های صلح و تضمین‎های امنیتی محکم و نه از طریق تعریف سرزمین به دست آورد. به قول الیوت کوهن اسرائیل ممکن است در قرن بیست و یکم وارد مرحله پس از قهرمان‎بازی حیات خود شود.

3- پساصهیونیسم به دنبال نئوصهیونیسم و به عنوان نتیجة منفی افراط‎گرایی آن پدید آمد و می‎توان ظهور و سقوط دولت نتانیاهو را حد فاصل تمایز کامل این دو پدیده دانست. نئوصهیونیسم معتقد بود به دلیل جنگ‎های متعدد میان دو طرف و زخم‎هایی که اعراب از اسرائیل خورده بودند، دستیابی به صلح میان دولت اسرائیل با فلسطینی‎ها و دولت‎های عرب غیرممکن است. و لذا یگانه راه بقای دولت اسرائیل، برتری مطلق نظامی در منطقه است. اما پساصهیونیسم معتقد است صلح با اعراب اجتناب‎ناپذیر است و به جای برتری‎طلبی نظامی و پرداخت هزینه‎های سنگین برای توسعه قلمرو امکان‎ناپذیر نیل تا فرات، باید به برتری اقتصادی روی آورد تا اسرائیل بتواند بدین طریق قدرت برتر اقتصادی در تمام منطقه باشد. (لازم به ذکر است که سلطه اقتصادی چیزی است که یهود در طول تاریخ خود همواره به دنبال آن در جوامع مختلف بوده است.)

4- پساصیهونیسم جنبشی کاملاً سکولار است که برخی عقاید و رسالت‎های صهیونیسم چون بازگشت بقیة یهودیان جهان به ارض موعود و نظریة سرزمین فراگیر از نیل تا فرات را غیر ممکن می‎داند و می‎گوید هدف اصلی صهیونیسم گردآوری یهودیان پراکنده جهان حول یک دولت ملی بدون توجه به یک سرزمین خاص (که البته به نحو اولی در ارض موعود فلسطین محقق شده است)، احیاء زبان در شرف نابودی عبری و شکل‎گیری یک دولت یهودی بوده است که تمامی این اهداف تحقق یافته است. بدین ترتیب پساصهیونیسم، حرکتی برای تبدیل مجدد دولت نسبتاً مذهبی شدة یهود به دولت سکولار با حقوق برابر برای همه شهروندان است.

5- پساصهیونیست‎ها، یهودیت را به معنای یک دین قبول دارند، اما به جدایی دین از دولت معتقدند. اما برخی پساصهیونیست‎ها از لائیسیتة کمتری برخوردار بوده و دولت اسرائیل را به عنوان ابزار عملی برای ادامه حیات یهودیان، لازم می‎دانند و برخی حتی به صورت افراطی‎تر معتقد به تأمین آیندة یهود در یک دولت فراملی سکولار هستند که حتی پیروان ادیان دیگر را نیز در بگیرد.

6- بر اساس این دیدگاه، راهی که صهیونیسم طی کرده، راهی بس دشوار برای ملت یهود می‎باشد، زیرا برای رسیدن به مقصد که ایجاد دولت ملی یهود بوده هزینه‎ای سنگین و طاقت‎فرسا پرداخت شده است.

7- پساصهیونیسم معتقد است که همگام با دستیابی صهیونیسم به اهداف خویش، باید با یک حرکت مثبت به سوی اهدافی دیگر همچون برقراری روابط با دیگران، خروج از انزوا و تحقق صلح به عنوان اهدافی خارجی و برقراری عدالت و رفاه به عنوان اهداف داخلی، حرکت کرد.

د – عوامل تسهیل کننده جریان پساصهیونیسم

فرآیند صلح، روابط اسرائیل در ابعاد مختلف با یهودیان خارج از اسرائیل و نیز تغییرات و تحولات داخلی اسرائیل به عنوان عوامل تسهیل کننده مطرح می‌باشند (فرآیند صلح اعراب واسرائیل مهمترین عامل تلقی می‎شود).

هـ - موانع گذار به سوی پساصهیونیسم:

این عوامل به طور مشخص از آبشخور تفکرات و حرکت‎های ملی‎گرایی افراطی یا مذهبی ارتدوکس سیراب می‎شوند، به باور آنها طرح‎های صهیونیستی هنوز با اجرای کامل خود فاصله زیادی دارند و صهیونیسم راهی بس دراز را در پیش‌رو دارد. (ارتدوکس‎های افراطی ”حزب شاس“ مهمترین مانع محسوب می‎شوند).

و- لوازم اجتماعی حرکت به سوی پساصهیونیسم:

حرکت پسا صهیونیسم از منظر جامعه شناختی نیازمند توجه به تمایزها، گسست‎ها و تصمیمات موجود در جامعه اسرائیل و ایجاد تغییراتی در آنهاست که از آن جمله می‎توان به موارد زیر اشاره نمود.

تمایز میان شهروندان و غیر شهروندان، تمایز میان یهودیان و شهروندان غیر یهود فلسطینی، تمایز میان یهودیان اشکنازی و یهودیان سفاردی و تمایز میان یهودیان مذهبی و سکولار. نگرش به جریان پساصهیونیسم از منظر یک گذار و تلاش برای از میان بردن یا کاهش تمایزات و شکاف‎های اجتماعی از لوازم اصلی حرکت در راستای دموکراسی است.

ز- جامعه روشنفکری اسرائیل و برخورد با مسأله فراصهیونیسم:

1- برخی در صحت روایات رسمی تاریخی نسبت به وضعیت فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل تشکیک می‎کنند و به طرح این سؤال می‎پردازند که آیا صهیونیسم روشی صحیح و واقعی در بیان ادعاهای اسرائیل و به دنبال آن جنگ‎ها و هزینه‎های مادی و معنوی آن بوده است.

2- برخی دیگر ضمن قبول روایات و اسناد تاریخی در مورد صهیونیسم، پساصهیونیسم را به معنای پایان صهیونیسم مورد توجه قرار می‎دهند. به اعتقاد آنها در دوره پساصهیونیستی باید به اهداف برتری مانند بالا بردن سطح زندگی، رفاه اجتماعی و برابری اندیشید (دکترین هرتزل).

3- برخی دیگر معتقدند از آنجا که هنوز خطرات زیادی صهیونیسم را تهدید می‎کند (عدم رسمیت اسرائیل از سوی بسیاری از همسایگان) بحث‎های پساصهیونیستی و اعتقاد به پایان صهیونیسم بحث‎های موجهی نیست. (دکترین لیوانت).

نتیجه‎گیری:

1- گرایش پساصهیونیسم، طیف وسیعی از نگرش‎هایی را در برمی‎گیرد که ضمن بازخوانی حقایق تاریخی شکل‎گیری دولت اسرائیل و اندیشة صهیونیسم، در درستی ایده صهیونیسم و یا لااقل شیوه‎های تحقق دولت اسرائیل، خدشه وارد می‎کنند. برخی ضمن وفاداری به اصل ماهیت و آموزه‎های صهیونیسم، آن را یک جنبش اخلاقی و مذهبی یهودی و منطبق با تعالیم تورات و دارای پایه‎های انسانی می‎دانند و اشکال آن را در عملکرد دولت اسرائیل و تخطی از ایدة صهیونیسم دانسته و خواهان بازگشت به آن هستند. اما برخی فراتر از آن رفته و انتقادات را ناشی از نژادپرستانه بودن اندیشة صهیونیستی می‌دانند و عملکرد صهیونیست‎ها و دولت اسرائیل از آغاز تاکنون را نتیجة اجتناب‎ناپذیر این اندیشه می‎دانند. بدین ترتیب، در هر دو گرایش انتقاد علیه عملکرد دولت اسرائیل مشاهده می‎شود.

2- از آنجا که اکثر یهودیانی که قبل وبعد از تشکیل دولت اسرائیل تاکنون، از گوشه و کنار جهان به فلسطین مهاجرت کرده‎اند، معتقد به صهیونیسم قلمداد می‎شوند، می‎توان این گرایش اخیر را عدول گروهی از معتقدان به صهیونیسم از این اندیشه، پس از مواجهة عینی با دستاوردها و نتایج عملی صهیونیسم، و مشاهدة واقعیت‎های این تفکر در صحنة عمل نامید. از آنجا که اسرائیل جامعه‎ای است که بر مبنای خشونت و ترور فلسطینی‎ها بنا شده است، ترکیبی ناهمگون از فرهنگ‎ها، زبان‎ها و اقوام متعدد می‌باشد – که تنها مذهب یهود آنان را به یکدیگر پیوند می‎دهد – که از گوشه و کنار عالم به آن سرزمین آمده و در آنجا وطن گزیده‎اند، بر مبنای تز برتری نژادی که رژیم صهیونیستی داعیه‎دار آن است شکل گرفته است و با بروز بحران‎های متعدد و جنگ‎های پی در پی - که هر یک، اساس اسرائیل را به مخاطره ‎افکنده بود، مواجه بوده است، پدید آمدن چنین دیدگاه‎هایی در آن طبیعی به نظر می‎رسد، اما چند نکته در قبال این جنبش قابل ذکر است.

- نخست آنکه جنبش فراصهیونیسم عمدتاً یک طیف محدود از روشنفکران را در برمی‎گیرد و به لحاظ کمی و کیفی در حدی نیست که موجودیت رژیم صهیونیستی را به خطر اندازد و شاید خود اساساً چنین داعیه‎ای نیز نداشته باشد. بدین ترتیب، مخالفان اسرائیل در داخل و خارج نباید بر توانایی‎های این جنبش برای به چالش کشانیدن رژیم صهیونیستی زیاد خوش‎بین باشند.

- دوم آنکه رژیم صهیونیستی نیز با بهره‎برداری از این تفکر، آن را به سود خود مصادره کرده است. زیرا اولاً با بزرگنمایی این خطر سعی در ترساندن صهیونیست‎ها نسبت به مخاطراتی دارد که این رژیم را تهدید می‎کند، و ثانیاً به وسیلة آن بر سایر نابسامانی‎ها و بحران‎های داخلی خود سرپوش می‎گذارد و ثالثاً با مطرح کردن آن سعی دارد خود را رژیم و جامعه‎ای دموکراتیک معرفی کند که در آن مخالفان – که البته از توان اندکی برخوردارند – در آزادی کامل قرار دارند.

- سوم آنکه این تفکر در ذات خود از انسجام و هماهنگی لازم برخوردار نیست و شاید اصلاً نتوان آن را یک تفکر مدون تلقی کرد. زیرا هم افراد و هم نظریاتی که ارائه می‎دهند و هم خاستگاه‎های متفاوتی که این دیدگاه از آنها برمی‎خیزد هر یک دارای افکار خاصی هستند. به همین دلیل، در فراصهیونیسم می‎توان از راستگرایان صهیونیست افراطی – که به گفتة خود در پی احیاء صهیونیسم واقعی هستند - تا چپ‎های افراطی و میانه‎رو‎ها و حتی یهودیان ارتدوکس را مشاهده نمود.