چین و آمریکا؛ از مذاکره تا رابطه

Print E-mail
محسن شریعتی‌نیا
26 مهر 1386

روابط چین و آمریکا به عنوان دو قدرت بزرگ از دوران پس از پیروزی انقلاب چین (1949) تاکنون از سرشتی پیچیده و پرفراز و نشیب برخوردار بوده است. با دقت در سیر روابط دو کشور از گذشته تا حال، می‌توان دو مقطع (1972 ـ 1969) و پایان جنگ سرد را از مهم‌ترین مقاطع در روابط دو کشور دانست. به همین لحاظ در این گزارش سعی می‌شود با تأکید بر این دو مقطع، سیر روابط دو کشور مورد بحث قرار گیرد.

الف) 1972 ـ 1969 مذاکره تحت فشار

ژانویه 1969 تا فوریه 1972 دوره بسیار مهم و حساسی در روابط چین و ایالات متحده محسوب می‌شود، دوره‌ای که در آن پس از دو دهه تنش و درگیری میان دو کشور که تایوان، جنگ کره و ویتنام نمادهای بارز ‌آن بودند، گام‌های اساسی در جهت برقراری روابط برداشته شد. وضعیت وخیم امنیتی چین از یک سو و گرفتاری ایالات متحده در ویتنام را می‌توان از مهم‌ترین علل شکل‌گیری مذاکرات و سوق یافتن دو کشور به سوی برقراری روابط تلقی کرد.

از سال 1965 به بعد تنش بین چین و شوروی رو به گسترش نهاد و حضور نیروهای نظامی آنها در دو سوی مرزهای مشترک رو به فزونی گذارد. در دوران اولیه انقلاب فرهنگی (1966 تا 1969)، این تنش تعمیق یافت و در سال‌های 1968 و 1969، هریک از طرفین چندصدهزار نیرو در مرزهای مشترک مستقر ساختند. در سال 1968 درگیری‌هایی بین دو کشور در اطراف رود مرزی اسوری روی داد. در همان سال شوروی به چکسلواکی حمله برد که این موضوع رهبران چین را نسبت به نیات آن کشور نگران‌تر کرد.

با وخیم‌تر شدن وضعیت امنیتی چین، رهبران آن، به ویژه مائو و چوئن لای، لزوم تغییر در استراتژی سیاست خارجی و امنیتی این کشور را جهت مقابله با چالش شوروی، به گونه‌ای جدی‌تر درک کردند. از سویی در این مقطع، بعد از فروخفتن موج رادیکالیسم ناشی از انقلاب فرهنگی پس از کنگره نهم حزب کمونیست در آوریل 1969، سفرای چین که در این دوران از کار برکنار و به کشور بازگردانده شده بودند، مجدداً به محل مأموریت خود بازگشتند و به تدریج دیپلماسی چین روند معمولی به خود گرفت. در این مقطع، چوئن لای نخست‌وزیر وقت چین مقالاتی را به مائو ارائه می‌کرد که در‌ آن تحولات سیاست بین‌الملل مورد بحث قرار گرفته بود. چوئن لای هرگاه در پی ایجاد تغییر در سیاست خارجی چین بود، با توسل به این تاکتیک تلاش می‌کرد بر مائو تأثیر بگذارد.

کمیته مارشال‌ها

در همین راستا، در اواسط ماه مه 1969 چوئن لای از مائو خواست تا با تشکیل کمیته‌ای متشکل از چهار ژنرال برجسته برای بررسی تحولات استراتژیک در سیاست بین‌الملل موافقت کند. او چارچوب کمیته را به گونه‌ای طراحی کرده بود که اعضا با برگزاری دو تا سه جلسه در ماه و بحث پیرامون موضوعات مهم امنیت و سیاست بین‌الملل، اطلاعات، تحلیل‌ها و پیشنهادهایی را به کمیته مرکزی حزب کمونیست ارائه کنند. چوئن لای منابع لازم را در اختیار این کمیته گذارد با این هدف که در نهایت آنان مائو را به شناختی جدید و نزدیک به واقع از روندهای بین‌المللی برسانند. در نهایت با اصرار چوئن لای اعضای این کمیته به طور مستقیم از سوی مائو منصوب شدند تا با فراغ بال بیشتری بتوانند فعالیت کنند. نکته جالب آنکه در این مقطع، تنها عده‌ محدودی در میان نخبگان چین از تشکیل چنین کمیته‌ای باخبر بودند.

در این هنگام، دومین برخورد نظامی بین چین و شوروی در 13 اوت 1969 در سین‌کیانگ رخ داد که از ابعاد به مراتب وسیع‌تری نسبت به برخورد اول برخوردار بود و رهبران چین را به این جمع‌بندی رساند که مسکو قصد به راه انداختن جنگی وسیع را دارد. پیرو این اجماع، کمیته مرکزی حزب دستور تشکیل گروه دفاع ملی را صادر کرد که چوئن لای در رأس آن بود و وظیفه آن تخلیه مردم از شهرهای بزرگ و انتقال صنایع حساس بود. در 28 اوت، کمیته مرکزی حزب دستور گسیل نیروها و تحرک نظامی در مرزهای شوروی و مغولستان را داد.

در این هنگام، گرچه کمیته چهار نفره مارشال‌ها معتقد بود احتمالاً شوروی در پی به راه انداختن جنگی تمام عیار علیه چین نیست، بر نیاز چین به آمادگی برای بدترین سناریو تأکید داشت. آنان معتقد بودند که چین برای کسب آمادگی جهت درگیری تمام عیار با شوروی باید با کارت ایالات متحده بازی کند. آنان در گزارشی با عنوان «نگاه ما به وضعیت فعلی» (در 17 سپتامبر 1969) نوشتند که اگرچه مسکو در پی راه‌ انداختن جنگی علیه چین است، و نیروهای خود را به همین دلیل در مرزهای چین مستقر کرده، اما دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی نمی‌تواند به دلیل ملاحظات سیاسی، به تصمیم نهایی در این مورد برسد. مارشال‌ها به همین دلیل نتیجه گرفته بودند که چین برای مقابله با هر دو قدرت، باید از مذاکره به عنوان ابزاری علیه آنها بهره جوید و مذاکره و گفتگوهای آمریکا ـ چین در سطح سفیر باید در زمان مناسب آغاز شود.

گزارش چهار مارشال، در واقع، دیدگاه استراتژیکی را به رهبران چین ارائه می‌داد که در آن بر منافع ناشی از بهبود روابط با ایالات متحده تأکید شده بود. تحولات بعدی در روابط چین ـ ایالات متحده نشان داد که گزارش مارشال‌ها نقش بسیار مهم و تسهیل کننده‌ای در تصمیمات اساسی مائو و چوئن لای پیرامون روابط با ایالات متحده و بازتعریف آن داشته است. در روزهای اوج انقلاب فرهنگی، قدرت مائو قابل چالش نبود، اما او از مخالفت بالقوه چپ‌های رادیکال درون حزب که اغلب آنان از درک این تحول در روابط چین ـ ایالات متحده ناتوان بودند، بیم داشت. شواهد نشان از آن دارد که لین بیائو که نفر دوم حزب پس از مائو بود و رهبر چپ‌های افراطی به شمار می‌آمد، از گزارش‌های مارشال‌ها اطلاعی نداشت. این مارشال‌ها هیچ‌کدام نیز به لین بیائو مشاوره نمی‌دادند. حاکم شدن فضای جنگی بر روابط چین و شوروی، رهبران چین را، هم به لحاظ استراتژیک و هم روانی آماده ساخت تا روابط پر از تنش و درگیری خود با ایالات متحده را بازتعریف کنند. تصور تهدید بسیار جدی از ناحیه شوروی، مائو را وادار ساخت تا قالب‌های مفهومی سیاست خارجی چین را مجدداً معماری کند.

کانال ورشو

در سپتامبر 1969، رهبران شوروی در پی آن برآمدند تا جلسه‌ای را با همتایان چینی خود برگزار کنند و تنش‌هایی را که از مارس آن سال به وجود آمده بود، خنثی سازند. بعد از مدتی نخست وزیر شوروی، آلکسی کاسیگین، توانست با چوئن لای در 11 سپتامبر همان سال در بیجینگ ملاقات کند. مائو به چند دلیل با این ملاقات موافق بود: یکی اینکه به تخفیف تنش با شوروی علاقه داشت، دیگر آنکه نمی‌خواست در دو جبهه با شوروی و آمریکا، به صورت همزمان مقابله کند و نیز در پی آن بود تا مانع از نزدیکی شوروی و آمریکا شود.

چوئن لای با این ملاقات در پی آن بود تا انگیزه ایالات متحده برای بازتعریف روابط خود با چین را افزایش دهد. در این ملاقات، چوئن‌لای تلاش داشت تا از گرم گرفتن و دوستی با کاسیگین خودداری کند تا پیامی غلط برای ایالات متحده ارسال نشود. پیامد این ملاقات شروع مذاکرات مرزی چین و شوروی به ریاست معاونان وزارت خارجه دو کشور بود که این امر نیز فشار بر ایالات متحده جهت تجدید رابطه با چین را افزایش داد. استراتژی چینی‌ها به خوبی عمل کرد و مقامات آمریکا شروع به تلاش برای بازتعریف روابط با چین کردند. از اواخر 1969 و اوائل 1970، تیم نیکسون به رهبری کیسینجر اقدامات مختلفی برای از سرگیری گفتگوی مستقیم چین – ایالات متحده را که مدت‌های مدیدی معلق بود و قبلاً در سطح سفیر انجام می‌شد، پیگیری کرد. در این راستا، در سپتامبر 1969، وزارت امور خارجه آمریکا به سفیر خود در لهستان دستور داد تا با همتای چینی‌اش برای آغاز دور جدیدی از گفتگوها تماس بگیرد. کیسینجر در این زمان به شدت دنبال آغاز هرچه زودتر گفتگوها بود، زیرا منابع اطلاعاتی آمریکا از نامه‌ای که چوئن لای به سفارتخانه‌های چین فرستاده بود و در آن بر انعطاف دیپلماتیک بیشتر در مقابل ایالات متحده برای حفظ چین در مقابل خطر شوروی تأکید شده بود، اطلاع یافته بودند.

چوئن لای در آن نامه گفته بود که تاکتیک‌های منعطف چین، که ازسرگیری گفتگوها با ایالات متحده مهم‌ترین آنها بود موازنه‌ای در مقابل شوروی ایجاد خواهد کرد و تنش میان آمریکا و شوروی را افزایش خواهد داد. در راستای تلاش حکومت نیکسون برای مذاکره با چین، سفیر آمریکا در لهستان، سفیر چین را در جریان مراسمی در کاخ فرهنگ ورشو دید، او را دنبال کرد و در بیرون سالن موفق شد به مترجم سفارتخانه بگوید که پیام مهمی برای سفیر چین دارد. سفارت چین در لهستان، گزارشی را در مورد رفتار نامعمول سفیر آمریکا در لهستان و تأکید او بر اینکه حامل «پیام مهمی» برای چوئن لای می‌باشد، ارسال کرد. چوئن لای با دریافت این گزارش متقاعد شد که آمریکایی‌ها جدی هستند و به مائو تأکید کرد که فرصت مناسب فرارسیده است و حال ما «آجری در دست داریم تا بر در بسته بکوبیم».

چوئن لای برای نشان دادن حسن نیت چین و آمادگی آن کشور برای مذاکره، دو آمریکایی را که مدتی قبل در آب‌های سرزمینی چین دستگیر شده بودند را با تأیید مائو آزاد ساخت. نقطه‌ آغاز برخورد ناگهانی استویسل سفیر آمریکا در لهستان با سفیر چین در ورشو نقطه آغاز چرخش روابط چین ـ ایالات متحده بود. این تماس، مائو و چوئن لای را متقاعد ساخت که ایالات متحده در بهبود روابط خود با چین جدی است. این امر در زمانی اتفاق ‌افتاد که آنان از حمله شوروی به شدت بیم داشتند. آنان به دنبال فرصتی بودند تا با توسل به ایالات متحده تهدید شوروی را مدیریت کنند.

تماس‌های سفیر آمریکا در ورشو با همتای چینی‌اش باعث شد تا مائو و چوئن لای بتوانند به همکاران حزبی خود بگویند که این آمریکایی‌ها هستند که به تجدید رابطه با ما نیاز بیشتری دارند و از همین‌رو پیوسته تماس می‌گیرند. چینی‌‌ها برای مدیریت هر چه بهتر روند مذاکرات، یکی از مقامات بلندپایه خود را به سفارت ورشو گماشتند، فردی که سال‌ها رئیس دانشکده روابط بین‌الملل وزارت خارجه چین بود. قبل از اینکه لی یانگ به لهستان برود چوئن لای از او خواست اسناد مربوط به مذاکرات چین ـ امریکا را مطالعه کند. در 20 ژانویه 1970، چین و آمریکا برای تجدید گفتگوهای در سطح سفیر موافقت کردند. این گفتگوها به تناوب در سفارتخانه‌های دو کشور انجام می‌شد. چوئن لای به عنوان معمار چینی این روند در ریز مذاکرات نیز دخالت داشت.

چوئن لای وقت بسیاری را صرف خنثی ساختن مخالفت‌های داخلی چپ‌های افراطی با مذاکرات کرد. از آنجا که چین در بحبوحه انقلاب فرهنگی قرار داشت، اقدام به مذاکره با ایالات متحده به عنوان امپریالیست شماره یک، در عرصه داخلی بسیار سخت و توجیه‌نا‌پذیر بود. حتی وزارت خارجه چین نیز که مستقیماً زیر نظر چوئن لای اداره می‌شد از نفوذ چینی‌های افراطی در امان نبود. نکته مهم آنکه علی‌رغم تأکید چینی‌ها در دهه 1960 مبنی بر اینکه تا مسئله تایوان حل نشود، نباید انتظار بهبود روابط دو کشور را داشت، اما عملاً در اواخر این دهه تغییر موضع دادند.

دیپلماسی پینگ پنگ

گفتگوهای دوجانبه ورشو در 13 دور انجام شد و هنگامی که سیزدهمین دور ‌آن با دستور نیکسون به نیروهای آمریکایی مستقر در ویتنام جنوبی برای در هم کوبیدن پایگاه‌های کمونیست‌ها در داخل کامبوج مصادف شد، چین گفتگوها را متوقف کرد. از میان رفتن کانال ورشو، اجرای پروسه ارتباط با چین را به طور کامل به درون کاخ سفید برد، ارتباطی که از تابستان 1969 با واسطه پاکستان شروع شده بود. در پاییز 1970 با بیرون رفتن نیروهای آمریکایی از کامبوج و کاهش تنش‌ها رهبران چین برای انجام گفتگوهای سطح بالاتر با مقامات ایالات متحده اشتیاق بیشتری نشان دادند. در پشت صحنه و نیز در عرصه عمومی، نیکسون و مائو بهبود رابطه را تشویق می‌کردند. در این راستا، مائو در روز ملی چین (اول اکتبر) با ادگار اسنو روزنامه‌نگار چپ‌گرای آمریکایی دیدار کرد و در مراسم رژه او را کنار خود قرار داد. اسنو اولین امریکایی بود که در عرصه عمومی با رهبر چین دیده می‌شد. روزنامه‌های چین تصویر مائو را در کنار ادگار اسنو چاپ کردند. مائو با این عمل نه‌تنها برای آمریکایی‌ها بلکه برای کل مردم چین نیز پیام فرستاد و با این نمایش اولین گام را در جهت آماده‌سازی روانی

مردم چین برای پذیرش این تغییر بزرگ برداشت.

در جهت آماده‌سازی روانی مردم چین از یک سو و فرستادن پیام برای طرف آمریکایی از دیگر سو، در 18 دسامبر، مائو در مصاحبه‌ای با ادگار اسنو گفت که تمایل دارد آمریکایی‌ها با دیدگا‌ه‌های مختلف از چین دیدار کنند و تأکید کرد علاقمند است از نیکسون در چین پذیرایی کند، زیرا رئیس‌جمهور ایالات متحده را مردی می‌داند که می‌توان با بحث با او به حل و فصل مسائل فیمابین پرداخت. مائو به گونه‌ای شفاف گفت که مشتاق است با نیکسون چه به عنوان رئیس‌جمهور یا به عنوان یک شهروند عادی ایالات متحده دیدار کند. تیم نیکسون نیز علاقمندی خود به بهبود روابط را ابراز داشت. نیکسون در مصاحبه‌ای با روزنامه تایم در اکتبر 1970 اعلام کرد که از منظر وی چین یک قدرت جهانی است. او اضافه کرد که اگر یک کار قبل از مرگ برایش باقی مانده باشد تا انجام دهد، آن هم سفر به چین است و اگر نتواند، از فرزندانش خواهد خواست که این کار را انجام دهند. با ابراز تمایل رهبران عالی دو کشور برای انجام ملاقات، روند مذاکرات شتاب بیشتری یافت و دستور کار آن نیز دچار تغییر شد.

از همان اولین تماس‌های غیرمستقیم بین دو کشور، همواره بحث پیرامون دستور کار مذاکرات سران دو کشور صورت گرفت. در این جلسات چینی‌ها تلاش می‌کردند گفتگوهای آینده را بر محوریت خروج نیروهای آمریکایی از تایوان و بنیان‌گذاری روابط دیپلماتیک بین دو کشور متمرکز سازند. ایالات متحده تمایل داشت که دستور کار را بسیار گسترده‌تر و بدون زمان معینی تعریف کند، به گونه‌ای که در آن موضوعات مربوط به امنیت منطقه‌ای و جهانی مورد بحث قرار گیرد. دو طرف از طریق کانال پاکستان به چانه‌زنی بسیاری پیرامون دستور کار مذاکرات سطح بالا دست زدند. چوئن لای اصرار داشت موضوع گفتگوها و هدف نهایی آن تایوان باشد که از منظر حکومت نیکسون قابل پذیرش نبود.

هنگامی که کیسینجر یادداشتی از صحبت خود با سفیر آمریکا در رومانی ارائه داد، نیکسون نوشت که به نظر می‌رسد ما اشتیاق زیاد از حدی نشان داده‌ایم که باید آن را کم کرده و منتظر بمانیم تا چینی‌ها به ابتکارات ما پاسخ دهند. در این روند، همچنان که مقامات ایالات متحده به چانه‌زنی مشغول بودند، به اقدامات سازنده نیز می‌پرداختند. در فوریه 1971 نیکسون دومین گزارش سیاست خارجی خود را منتشر ساخت که در آن برای اولین بار با به کار بردن نام رسمی «جمهوری خلق چین» صراحتاً خواستار بهبود رابطه با این کشور شده بود. به علاوه، دولت نیکسون موانع تجارت با چین را کاهش داد. در 15 مارس وزارت خارجه آمریکا تمامی موانع صدور گذرنامه‌ برای سفر به چین را از میان برداشت. اما دیپلماسی پینگ پنگ از همه این اقدامات برجسته‌تر بود. مائو تصمیم به دعوت از تیم پینگ پنگ ایالات متحده گرفت که بخشی از آن به خاطر ایجاد آمادگی روانی در مردم چین برای پذیرش دگرگونی در روابط با ایالات متحده بود. مائو علی‌رغم مخالفت‌های داخلی، تیم پینگ پنگ چین را به تور نمنتی در ژاپن فرستاد و دستور دعوت از تیم پینگ پنگ ایالات متحده به چین را صادر کرد.

اقدام چین برای استفاده از دیپلماسی پینگ پنگ جهت بهبود روابط با ایالات متحده تصادفی نبود. مهارت چینی‌ها در پینگ پنگ امتیازی برای آنان محسوب می‌شد و جنبه مثبت داشت. چوئن لای در ملاقات با مقامات ورزشی چین پیوسته تأکید داشت که این دیدار فرصت پراهمیتی برای بهبود روابط با ایالات متحده فراهم می‌آورد و اهمیت آ‌ن بیش از ‌آنکه در ورزش باشد، در عرصه سیاست است و بنابراین باید به دقت مدیریت شود. در واقع، رهبران چین ورزش را در خدمت سیاست درآوردند، آن هم ورزشی که در آن سرآمد جهان بودند. سفر تیم پینگ پنگ ایالات متحده به چین با پوشش وسیعی از سوی رسانه‌های چینی مواجه شد. مسابقات دو تیم به طور زنده از رادیو و تلویزیون چین پخش شد. ملاقات چوئن لای با اعضای دو تیم و پوشش آن در رسانه‌ها، نقطه اوج این دیپلماسی بود، زیرا در این دیدار او گفت که: دیدار شما، فصلی نوین را در تاریخ روابط مردم چین و ایالات متحده گشود.

ساعاتی بعد از این جلسه، واشنگتن به پنج اقدام مثبت و جدید دست زد که از جمله آنها لغو تحریم 22 ساله تجاری چین بود. از جمله دیگر اقدامات، پایان دادن به کنترل‌های پولی بود که از سوی ایالات متحده در قبال چین انجام می‌شد و نیز تصمیم گرفته شد که در روند صدور ویزا برای چینی‌هایی که خواستار دیدار از ایالات متحده بودند تسریع به عمل آید. با برگزاری این دیدار، به قول کیسینجر، سیر برقراری روابط چین و ایالات متحده تبدیل به یک رویداد مهیج بین‌المللی شده بود که اذهان جهانیان را به خود مشغول ساخته بود. بعد از دیدار تیم‌های پینگ پنگ، دو کشور شروع به طراحی دستور کار ملاقات و جلسات سران کردند، جلساتی که بحث آن از اوائل سال 1970 آغاز شده بود. در این مقطع، کانال پاکستان نقشی حیاتی در برقراری این ارتباطات ایفا کرد. در 27 آوریل 1970، واشنگتن یادداشتی دوصفحه‌ای با دستخط چوئن لای دریافت کرد که در آن به طور رسمی از نیکسون برای دیدار از چین دعوت به عمل آمده بود. پس از آن دو کشور سریعاً موافقت کردند که کیسینجر در سفری محرمانه برای کار بر روی دستور کار دیدار نیکسون به چین برود. همه شواهد نشان از آن دارد که چپ‌های افراطی حزب و در رأس آن لین پیائو از این اقدامات مطلع نبودند.

در تاریخ 25 مه دفتر سیاسی حزب کمونیست راجع به دیدار محرمانه کیسینجر از چین جلسه‌ای تشکیل داد و برای تغییر سیاست چین در قبال ایالات متحده به بحث پرداخت. در این جلسه چوئن لای به دستور مائو سخنانی را برای توجیه اعضای دفتر سیاسی، پیرامون وضعیت بین‌المللی، ایراد کرد. او پیرامون سیاست خارجی گفت هنگامی که ایالات متحده در اوج قدرت خود در فردای جنگ جهانی دوم بود، می‌توانست در هر نقطه‌ای از جهان و در هر امری مداخله کند، اما در سال‌های اخیر قدرت آن رو به زوال رفته است. او تأکید داشت که تهاجم ایالات متحده به ویتنام، از سوی مردم آن کشور پشتیبانی نمی‌شود و باعث شده تا دولت راهکار خروج تدریجی از ویتنام را در پیش گیرد. در این مدت نفوذ سیاسی و اقتصادی ایالات متحده نیز در جهان کاهش یافته است. در چنین شرایطی، از منظر چوئن لای رهبران ایالات متحده ناگزیر بودند میان دو گزینه تداوم حضور در همه‌جا و کاهش مداخلات بین‌المللی خود یکی را انتخاب کنند. او تأکید داشت آنان دومی را انتخاب کرده‌اند و اولین گام اجرای آن خروج از ویتنام است و برای این امر نیازمند چین هستند. این تحولات از منظر چوئن لای فرصتی برای چین فراهم آورده بود تا روابط خود با ایالات متحده را بهبود بخشد، امری که به نفع کاهش مداخلات امپریالیستی و هژمونیسم و در جهت تداوم صلح و ثبات در آسیا و جهان است و نیز به نفع امنیت چین و الحاق مجدد تایوان با روش‌های صلح‌آمیز می‌باشد.

در این جلسه، نهایتاً بر سر اصول بنیادینی که در واقع اصول راهنمای روابط جدید چین و ایالات متحده بودند، اجماع حاصل شد. این اجماع به وسیله چوئن لای به رشته تحریر درآمد و شامل هشت اصل پایه‌ای بود.

1- تمامی نیروهای آمریکا و تأسیسات نظامی آن باید در مدت زمانی مشخص از تایوان و نیز تنگه تایوان خارج شوند. این مسئله‌ای کلیدی در بازتعریف روابط چین و آمریکاست و اگر توافقی پیرامون آن حاصل نگردد، امکان دارد سفر نیکسون لغو شود.

2- تایوان بخشی از سرزمین چین است و آزادی تایوان از جمله امور داخلی چین می‌باشد و به هیچ عنوان نباید اجازه مداخله خارجی در تایوان داده شود.

3- تلاش خواهیم کرد تایوان را از طریق صلح‌آمیز آزاد کنیم.

 

4- باید با اقداماتی که ایجاد دو چین یا یک چین یک تایوان را دنبال می‌کنند، مخالفت و مقابله کرد. اگر ایالات متحده به دنبال برقراری روابط دیپلماتیک با چین باشد، باید جمهوری خلق چین را به عنوان تنها نماینده مشروع ملت چین به رسمیت بشناسد.

5- اگر موارد یک تا سه پذیرفته نشود، برقراری روابط چین و ایالات متحده مناسب نیست، بلکه دفاتر حفاظت از منافع در پایتخت‌های دو کشور تأسیس شود.

6- ما مسئله عضویت چین در سازمان ملل را مطرح نخواهیم کرد، اما اگر آمریکایی‌ها ‌آن را مطرح کردند، ما به آنها به گونه‌ای شفاف خواهیم گفت که سیاست دو چین - یا یک چین یک تایوان را نخواهیم پذیرفت.

7- ما بحث تجارت میان آمریکا و چین را مطرح نخواهیم کرد. اگر آنها این مسئله را مطرح ‌کردند، بحث پیرامون ‌آن را به خروج نیروهای آمریکایی از تایوان منوط خواهیم کرد.

8- چین بر موضع خود مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از کره، ژاپن و سایر کشورهای شرق آسیا و نیز جنوب شرق آسیا به عنوان پیش‌شرط لازم برای صلح در این منطقه تأکید خواهد کرد.

این هشت اصل در سه مورد با مواضع پیشین چین تفاوت آشکاری داشت:

1- علی‌رغم تقاضای خروج نیروهای ایالات متحده از تایوان، چین قطع روابط دیپلماتیک ایالات متحده با تایوان را به عنوان پیش شرط برقراری روابط با ایالات متحده مطرح نکرد.

2- گرچه چین آزادی تایوان را همچنان مسئله داخلی خود می‌دانست، اما حل آن را تنها از طریق ابزارهای مسالمت‌آمیز پذیرفته بود.

3- چین با افتتاح دفتر رابط در صورتی که مسئله تایوان تا آینده‌ای نزدیک حل نشود، موافقت کرد.

این تغییرات نشان از انعطاف بسیار مقامات چینی می‌داد. این گزارش همچنین نشان می‌دهد که اعضای دفتر سیاسی احتمال شکست مذاکرات را کاملاً طبیعی می‌دانستند، اما در پی این بودند که در صورت شکست مذاکرات چین متضرر نشود. از همین‌رو، آنان اصرار داشتند که اگر توافقی با کیسنیجر حاصل شد، آن هنگام نیکسون به چین سفر کند. چینی‌ها با حفظ بدبینی نسبت به ایالات متحده و امپریالیست دانستن ‌آن وارد مذاکره شده بودند و گزارش دفتر سیاسی حزب نشان می‌دهد که آنان اصرار داشند که تغییر در روابط چین و ایالات متحده نباید به مبارزه ملت آمریکا در مقابل انحصارطلبی طبقه سرمایه‌دار حاکم بر این کشور آسیبی برساند!!

دفتر سیاسی تأکید داشت که ارتباط آشکار چین و آمریکا پیامد پیروزی چین بر نیروی امپریالیسم، تجدیدنظرطلبی و واپس‌گرایی، است. مائو نهایتاً جمع‌بندی دفتر سیاسی را پذیرفت و یک نکته مهم به آن اضافه کرد و آن اینکه چین روی پیش‌شرط‌های خود چندان اصرار نورزد و برای رسیدن به توافق نسبی نیز آماده باشد. چینی‌ها می‌دانستند که نیکسون برای انتخاب مجدد به ریاست جمهوری به توافق با چین نیازمند است و بنابراین فرصت را برای فشار بیشتر بر کیسینجر برای رسیدن به توافق مناسب می‌دانستند.

کیسینجر در ژوئیه 1971 از طریق پاکستان به طور محرمانه وارد بیجینگ شد و دولت چین به تدریج مردم را برای دومین دیدار رسمی وی در اکتبر آماده کرد. در این راستا، بعد از 20 سال ایالات متحده از فهرست تبلیغات منفی حزب کمونیست خارج شد. در 17 اوت 1971 روزنامه خلق، مقاله «یک سیاست» را از مائو چاپ کرد که اول بار در سال 1940 چاپ شده بود و در آن همکاری با حزب ناسیونالیست چین برای مقابله با تجاوز ژاپن به عنوان دفع افسد به فاسد توجیه شده بود که به طرزی مشابه همکاری با ایالات متحده برای مقابله با تهدید شوروی را توجیه می‌کرد. البته روند باز تعریف روابط با ایالات متحده، چندان هم به آرامی در درون حزب کمونیست صورت نگرفت.

در واقع، در این دوران حزب دچار بحران سیاسی حادی شد که ناشی از تلاش لین پیائو برای کودتا و قتل مائو بود که ناکام ماند و لین پیائو در راه فرار (بر اثر سقوط هواپیمایش) کشته شد. حذف لین پیائو، در ترکیب با کهولت سن مائو، فضای مانور چوئن لای را وسیع‌تر کرد و با این فضا، او شروع به زدودن آثار رادیکالیسم از سیاست داخلی و خارجی چین کرد. باز تعریف روابط با ایالات متحده، مهمترین اقدام او در این مسیر بود.

سفر هیگ به چین

مهم‌ترین وظیفه کیسینجر در سفر دوم به چین، تهیه دستور کار ملاقات نیکسون بود. مذاکرات او پرپیچ و خم و پیچیده بود و نهایتاً طرفین پیرامون همه موضوعات به جز تایوان به توافق رسیدند. کیسینجر برای تداوم مذاکرات اعلام کرد که الکساندر هیگ، معاون او در ژانویه 1972 به چین خواهد آمد تا مقدمات سفر نیکسون را که قرار بود در 28 فوریه 1972 انجام شود، تکمیل کند.

هنگامی که هیگ به چین آمد، ملاقات محرمانه‌ای با چوئن لای ترتیب داد و درآن پیرامون بحران هند و پاکستان، روابط ایالات متحده و شوروی و نیز ویتنام صحبت کرد. مهم‌ترین موضوع این مذاکره پیشنهاد جدید آمریکا پیرامون مهم‌ترین مسئله روابط دو کشور یعنی تایوان بود. در این پیشنهاد، ایالات متحده تایوان را به عنوان یکی از استان‌های چین به رسمیت می‌شناخت و بر سیاست چین واحد تأکید می‌کرد. بر حل مسئله تایوان از طریق مذاکره مسالمت‌آمیز پای می‌فشرد و شرایط کاهش نیروهای آمریکایی در تایوان و قطع انتقال تسلیحات به آن را فراهم می‌آورد. چوئن لای پاسخ به این پیشنهاد را به مشورت با مائو موکول کرد، گرچه خود این پیشنهاد را انعطاف‌پذیر می‌دانست. الکساندر هیگ به شانگهای رفت و در آنجا با استقبال سرد مقامات محلی مواجه شد (امری که ناشی از مخالفت با این روند در برخی سطوح نخبگان چین بود). در این هنگام مائو مستقیماً خود دخالت کرد و دستور داد او را به گرمی در فرودگاه شانگهای بدرقه کنند.

با ملاقات هیگ و انعطاف غیرقابل انتظار ایالات متحده پیرامون موضوع تایوان، مقدمات سفر نیکسون و باز تعریف روابط دو کشور پس از 30 سال فراهم شد. کیسینجر 24 ساعت قبل از دیدار نیکسون تقاضای مذاکرات بیشتر را مطرح کرد که با مخالفت معاون وزیر خارجه چین روبه‌رو شد، اما مائو خود شخصاً دستور داد غیر از مورد تایوان، پیرامون سایر موارد گفت‌وگوها در ساعات قبل از سفر تجدید شود. ملاقات تاریخی نیکسون از چین و مذاکرات او با مائو منجر به صدور اولین اعلامیه مشترک دو کشور تحت عنوان «اعلامیه شانگهای» شد. در این اعلامیه بر عادی‌سازی هر چه سریع‌تر روابط دو کشور تأکید شده بود و ایالات متحده، تایوان را به عنوان بخشی از سرزمین چین به رسمیت شناخت. از صدور اعلامیه شانگهای تا بنیان‌گذاری روابط دیپلماتیک میان دو کشور 6 سال طول کشید و در 16 دسامبر 1978 سی سال تنش و قطع روابط دو کشور به پایان رسید و در اول ژانویه 1979 فصلی نو در روابط طرفین با گشایش سفارتخانه‌ها آغاز شد. از این مقطع تا پایان جنگ سرد، محور روابط دو کشور، همچنان ائتلافی رقیق علیه شوروی بود.

ب) از پایان جنگ سرد تاکنون

پایان جنگ سرد نقطه عطف دیگری در روابط ایالات متحده و چین بود، زیرا در این هنگام شوروی فروپاشید و با فروپاشی آن بنیان همکاری استراتژیک دو کشور نیز فروریخت. از این مقطع به بعد تعاملات اقتصادی از یک سو و تایوان و ظهور چین به عنوان قدرتی بزرگ از دیگر سو، متغیرهای اصلی تأثیرگذار بر سیر روابط دو کشور به شمار می‌آیند که ذیلاً نقش هر کدام از آنها را توضیح می‌دهیم.

1- تعاملات اقتصادی

از مقطع ورود چین به حوزه اصلاحات و سیاست درهای باز در 1978، رشد اقتصادی این کشور یکی از سریع‌ترین نرخ‌ها در مقیاس جهانی بوده است. پیامد طبیعی این نرخ رشد سریع، افزایش نقش و وزن چین در اقتصاد جهانی بود، به گونه‌ای که در سال 1978 تولید ناخالص داخلی این کشور بالغ بر 215 میلیارد دلار، حجم تجارت آن حدود 20 میلیارد دلار و سهم آن در تولید ناخالص جهانی کمتر از یک درصد بود. در وضعیت فعلی (2007) تولید ناخالص داخلی این کشور بیش از 5/2 تریلیون دلار و سهم آن در تولید ناخالص جهانی بیش از چهار درصد است. این رشد سریع اقتصادی، تأثیرات خود را بر روابط چین و آمریکا گذاشته و خواهد گذاشت.

از آنجا که ایالات متحده در دوران پس از جنگ دوم جهانی بزرگ‌ترین اقتصاد جهان بوده است، طبیعی است که بخش مهمی از تعاملات اقتصادی چین با این کشور صورت گیرد. به موازات رشد اقتصادی چین از 1980 به این سو، حجم تجارت ‌آن با ایالات متحده (به عنوان مهم‌ترین شاخص تعاملات اقتصادی) نیز به سرعت رشد یافته است.

علاوه بر حوزه تجارت در حوزه‌هایی چون تکنولوژی و سرمایه‌گذاری نیز تعاملات بین چین و آمریکا بسیار گسترده بوده است، به گونه‌ای که در این دوران ایالات متحده همواره از مهم‌ترین کشورهای سرمایه‌گذار و انتقال‌دهنده تکنولوژی به چین بوده است. از دیگر سو، تایوان در طول این سال‌ها همچنان به عنوان مهم‌ترین معضل در روابط دو کشور باقی مانده و مانع از آن شده است تا این روابط دوستانه گردد.

گرچه در مقطع 1971، ایالات متحده، کمونیست‌ها را به عنوان نمایندگان رسمی ملت چین به رسمیت شناخت، روابط سیاسی خود با تایوان را قطع کرد و بر حل مسالمت‌آمیز این مسئله تأکید کرد، اما همچنان با حمایت از تایوان، به ویژه از طریق نظامی، مهم‌ترین موانع را در مقابل تلاش حکومت چین برای الحاق مجدد تایوان ایجاد کرده است.

سومین متغیر اصلی و تأثیرگذار بر روابط دو کشور در دوران پس از جنگ سرد، ظهور چین به عنوان قدرتی بزرگ در عرصه بین‌المللی است. تاریخ سیاست بین‌الملل حکایت از آن دارد که ظهور و افول قدرت‌های بزرگ همواره مهم‌ترین عامل در ایجاد تغییرات و دگرگونی‌ها در نظم این حوزه بوده است. برهمین مبناست که در وضعیت کنونی، یکی از مهم‌ترین مباحث سیاست بین‌الملل ظهور چین و گمانه‌زنی پیرامون تأثیرات آن بر نظم بین‌المللی است.

بحث ظهور چین به دلایل مختلف، بیش و پیش از هر جایی در ایالات متحده مورد توجه و تدقیق واقع شده است. مهم‌ترین دلیل این امر آن است که ظهور قدرتی جدید برمبنای منطق و نیز تئوری سیاست بین‌الملل، موجبات تغییر و دگرگونی در نظم بین‌المللی را فراهم می‌آورد و منافع هژمون (یک بازیگر یا مجموعه‌ای از بازیگران مسلط) را به چالش می‌کشد. بنابراین طبیعی است که ایالات متحده نگران ظهور قدرت‌های جدید باشد و حتی‌الامکان تلاش نماید ‌تا‌ آنها را کنترل کند.

این نگرانی ایالات متحده هنگامی توجیه‌پذیرتر می‌شود که به پتانسیل‌های چین دقت داشته باشیم. بسیاری معتقدند چین تنها کشوری است که در آینده قابل پیش‌بینی از قابلیت تولید حجم ثروت و قدرتی برابر با ایالات متحده برخوردار خواهد بود. بر این مبنا می‌توان گفت که در صورت تداوم رشد اقتصادی چین طی یکی دو دهه آینده و به تبع آن بازتعریف پیوسته موقعیت استراتژیک این کشور در صحنه بین‌المللی، رقابت آن با ایالات متحده در برخی حوزه‌ها بالا خواهد گرفت.

نتیجه‌‌گیری:

با دقت در سیر روابط دو کشور از مقطع آغاز مذاکرات تاکنون، نکات زیر حائز اهمیت به نظر می‌رسد:

1- عامل اصلی آغاز مذاکرات، فشارهای داخلی و بین‌المللی وارد شده بر طرفین بود. چین به شدت از سوی شوروی در معرض تهدید قرار داشت و ایالت متحده در جستجوی راهی برای خروج از ویتنام بود. بهبود مناسبات اولاً از فوریت تهدید شوروی علیه چین می‌کاست و ثانیاً شرایط را برای خروج ایالات متحده از ویتنام فراهم می‌آورد.

2- مذاکرات دو کشور، طولانی، پرپیچ و خم و دشوار بود. عزم رهبران دو کشور (در یک سو مائو و چوئن لای و در سوی دیگر نیکسون و کیسینجر) و آمادگی آنان برای پرداخت هزینه، عامل اصلی در تداوم و توفیق مذاکرات بود.

3- از آغاز مذاکرات تا بازگشایی سفارتخانه‌های دو کشور ده سال (1979 ـ 1969) طول کشید.

4- از 1979 تا پایان جنگ سرد دو کشور به نوعی ائتلاف رقیق شکل دادند که محور اصلی آن شوروی بود.

5- از پایان جنگ سرد تاکنون روابط دو کشور در قالب گونه‌ای پیچیده از همکاری و رقابت استراتژیک قرار داشته است که وجه همکاری آن چشمگیرتر است.

6- چینی‌ها با تغییر الگوی تعامل با ایالات متحده از «دشمنی» به گونه پیچیده‌ای از «رقابت و همکاری» ضمن کاهش فشارهای آن، از قابلیت‌های گسترده آمریکا در جهت پیشبرد توسعه بهره‌های وافری برده‌اند.