تحولات اخير در روابط چين و آمريكا

Print E-mail
محسن شریعتی‌نیا
25 خرداد 1390

بسیاری روابط چین و آمریکا را مهم‌ترین روابط دو جانبه از منظر تأثیرات و پیامدهای آن بر سیاست بین‌الملل امروز و آینده دانسته‌اند. این ارزیابی بیراه نیست، زیرا این روابط از یک‌سو تعامل تنها ابرقدرت جهان با مهم‌ترین قدرت در حال ظهور است و از دیگر سو مسائل همگرایانه و واگرایانه متعددی در آن وجود دارد؛ مسائلی که بالقوه می‌تواند دو کشور را به سوی وابستگی متقابل یا تنش استراتژیک سوق دهد. افزون بر این و مهم‌تر آنکه تبعات الگوی حاکم بر تعامل چین و آمریکا بسیار فراتر از سطح دوجانبه می‌رود، فرایندهای کلان بین‌المللی را متاثر می‌سازد و بر موقعیت قدرت‌های منطقه‌ای و آزادی عمل  آنها تأثیرات مهمی بر جای می‌گذارد. از این رو پایش تحولات روابط این دو بازیگر می‌تواند در فهم روندهای سیاست بین‌الملل موثر واقع شود. بر این مبنا گزارش حاضر معطوف به واکاوی تحولات اخیر در روابط دو کشور، با تاکید بر سفر رئیس جمهور چین در ژانویه 2011، به ایالات متحده است.

روند تحول در روابط چین و آمریکا

روابط چین و آمریکا در دهه‌های اخیر، فراز و نشیب‌های بسیاری به خود دیده است. به بیان دیگر، از زمان پیروزی انقلاب چین تاکنون، الگوهای مختلفی بر روابط دو کشور حاکم شده است. از پیروزی انقلاب چین تا 1971، روابط دو کشور در قالب تنش استراتژیک قابل مفهوم بندی است. در این دوران دو کشور در حوزه‌های مختلف یکدیگر را به چالش کشیدند و حتی در مواردی مانند جنگ کره وارد نبرد با یکدیگر شدند. در این زمان، انقلابیون چینی آمریکا را ببر کاغذی می‌خواندند و حزب کمونیست هفته‌ای را به نام "هفته تنفر از آمریکا" در تقویم این کشور گنجانده بود که در آن تظاهرات سراسری علیه سیاست‌های امپریالیستی ایالات متحده برگزار می‌شد.

این دوران در اوایل دهه 1970 و با دیپلماسی پینگ پنگ به سرآمد. جالب آنکه مائو زدونگ، به عنوان رهبر کاریزمای انقلاب، نقش اصلی را در بازتعریف الگوی تعامل با آمریکا ایفا کرد و با دیدار با نیکسون، فصل جدیدی را در روابط دو کشور آغاز کرد. از این مقطع تا پایان جنگ سرد، روابط دو کشور در قالب نوعی ائتلاف غیررسمی با محوریت مقابله با شوروی قرار گرفت.

با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، نظام بین‌الملل تغییر کرد و دشمن مشترک دو کشور نیز از میان رفت؛ از این رو طبیعتاً الگوی حاکم بر روابط دو کشور نیز تغییر کرد. در این راستا در دهه 1990، به تدریج الگوی جدیدی در روابط دو کشور شکل گرفت که آن را می‌توان همکاری و رقابت استراتژیک نام نهاد. در قالب این الگو دو کشور در حوزه‌های وسیعی با محوریت اقتصاد وارد همکاری شده‌اند و در حوزه‌های مهم دیگری نیز وارد رقابت و تعارض با یکدیگر شده‌اند. این الگو در دوران پسا جنگ سرد، همچنان بر روابط دو کشور حاکم بوده است و نمادهای آن را در تحولات اخیر روابط دو کشور و نیز سفر اخیر رئیس جمهور چین به ایالات متحده می‌توان مشاهده کرد.

تداوم الگوی همکاری و رقابت استراتژیک

همان‌گونه که اشاره شد، در وضعیت کنونی و احتمالاً تا آینده‌ای نزدیک، روابط دو کشور در قالب الگوی همکاری و رقابت استراتژیک تحول خواهد یافت. طبیعتاً اقتصاد، بنیان همکاری‌های دو کشور را شکل می‌دهد. سرعت تعاملات اقتصادی و تجاری دو کشور به اندازه‌ای بوده که برخی معتقدند وابستگی متقابل میان دو کشور شکل گرفته و دیگرانی حتی پا را فراتر گذاشته و از چیمریکا  سخن به میان آورده‌اند؛ بدان معنا که دو کشور را در هم تنیده و در واقع دارای سرنوشت مشترک دانسته‌اند.

بر مبنای آخرین آمارها حجم تجارت دو کشور در سال 2010، 3/385 میلیارد دلار بوده است (جالب آنکه در سال 1979 و در مقطع گشایش سفارتخانه‌های دو کشور در خاک یکدیگر، حجم تجارت دو جانبه تنها 100 میلیون دلار بود) که از این میان صادرات چین به بازار آمریکا 283 میلیارد دلار و واردات این کشور از ایالات متحده 102 میلیارد دلار بوده است. در همین سال صادرات آمریکا در بازار چین بالاترین رشد را (7/31) تجربه کرده است. دقت در داده‌های ذیل، سرعت رشد روابط تجاری دو کشور را بهتر نشان می‌دهد.

در سال 2001، صادرات کالایی آمریکا به چین تنها 2/19 میلیارد دلار بود اما این رقم در سال 2008، به 5/71 میلیارد دلار رسید که رشدی 272 درصدی را نشان می‌دهد؛ در حالی که در همین مقطع متوسط رشد صادرات کالایی آمریکا به سایر بازارها 71 درصد بوده است. از همین روست که چین در سالیان اخیر، همواره در میان پنج بازار صادراتی عمده 40 ایالت آمریکا بوده است. اهمیت بازار چین برای آمریکا هنگامی روشن‌تر می‌شود که توجه داشته باشیم، دولت اوباما تلاش دارد تا در پنج سال آینده صادرات ایالات متحده را دو برابر کند و طبیعی است که چین به عنوان بزرگ‌ترین بازار جهان، از اهمیتی ویژه برای آمریکا برخوردار است.

مازاد تجاری چین از ناحیه تجارت با آمریکا در 11 ماه سال 2010، 252 میلیارد دلار بوده است. چین مدعی است که اگر آمریکا ممنوعیت صدور فناوری‌های حساس به این کشور را لغو کند، به سرعت کسری تجاری ایالات متحده با چین برطرف می‌شود. بر مبنای آمارهای دولت چین، آمریکا تا پایان سال 2010، در 59 هزار پروژه به ارزش 2/65 میلیارد دلار در این کشور سرمایه گذاری کرده است. چینی‌ها مدعی‌اند با این حجم سرمایه گذاری، چین در واقع به سودآورترین کشور برای سرمایه گذاران آمریکایی تبدیل شده است. بر مبنای آمارها، به ازای هر یک درصد افزایش صادرات ایالات متحده به آسیا، 100 هزار شغل در آمریکا تولید می‌شود. بر همین مبنا از سال 2001 تا 2008، از ناحیه افزایش صادرات آمریکا به چین، 6/2 میلیون شغل در آمریکا ایجاد شده است. در حوزه مبادلات مالی، چین 8/906 میلیارد دلار از اوراق قرضه آمریکا را خریداری کرده است. چینی‌ها مدعی‌اند با این اقدام، کمک بزرگی به ثبات بازار مالی آمریکا کرده‌اند  (Xi, 2011)

افزون بر این، بر مبنای اعلام رسانه‌های چین، در حوزه سرمایه گذاری، شرکت‌های عظیم آمریکایی طرح‌های جدیدی برای سرمایه گذاری در چین دارند. شرکت جنرال الکتریک 2 میلیارد دلار در سال 2011، در بخش‌های تحقیق و توسعه در چین سرمایه گذاری خواهد کرد. شرکت فورد اعلام داشته که در سال آینده تولید خود در چین را افزایش خواهد داد و شرکت آمریکایی Proctor and Gamble نیز اعلام داشته که یک میلیارد دلار در پنج سال آینده در چین سرمایه‌گذاری خواهد کرد. افزون بر این، بسیاری از شرکت‌های کوچک و متوسط آمریکایی نیز اعلام داشته‌اند که بر سرمایه گذاری‌ها و فعالیت‌های خود در بازار چین، در سال‌های آتی خواهند افزود. در سفر اخیر رئیس جمهور چین به ایالات متحده نیز 70 موافقتنامه تجاری به ارزش 45 میلیارد دلار میان دو کشور به امضا رسید. بر مبنای برآوردها، این توافقات زمینه را برای ایجاد 235 هزار شغل جدید در آمریکا فراهم می‌آورد. در این میان، مهم‌ترین توافق دو کشور نهایی شدن قرارداد خرید 200 فروند هواپیمای بوئینگ به ارزش 19 میلیارد دلار بود که قرار است تا سال 2013، به  (Li, 2011)چین تحویل داده شود.

البته حوزه اقتصاد همزمان دو نقش متعارض را در روابط دو کشور ایفا می‌کند. همان‌گونه که نشان داده شد، مبنای منافع مشترک دو کشور را تعاملات اقتصادی شکل می‌دهد، اما در این حوزه اختلافات مهمی نیز وجود دارد. مهم‌ترین اختلاف دو کشور در این حوزه در وضعیت فعلی ارزش یوان در برابر دلار است. آمریکا مدت‌هاست چین را به دستکاری در ارزش یوان متهم می‌کند و معتقد است این کشور با پایین نگاه داشتن ارزش پول خود، ضربات مهمی به اقتصاد آمریکا وارد ساخته است. در سفر اخیر رئیس جمهور چین به آمریکا نیز اوباما در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با رئیس جمهور چین، به تندی از سیاست‌های پولی چین انتقاد کرد و تاکید داشت که دولت چین به طور گسترده در سیاست‌های پولی این کشور برای پایین نگاه داشتن ارزش یوان دخالت می‌کند. افزون بر این، کنگره آمریکا نیز در آستانه سفر رئیس جمهور چین به این کشور، از اوباما خواست تا چینی‌ها را برای تغییر در سیاست‌های پولی‌شان تحت فشار بیشتری قرار دهد. برخی نمایندگان کنگره نیز از اعمال مجازات‌هایی علیه چین در صورت تداوم سیاست‌های پولی این کشور خبر دادند.

حوزه دیگر اختلافات دو کشور در بخش تعاملات اقتصادی، به کسری تجاری عظیم آمریکا از ناحیه تجارت با چین باز می‌گردد. البته رئیس جمهور چین در برابر این فشارها انعطاف نشان نداد و سیاست پولی چین را منصفانه و مبتنی بر شرایط این کشور دانست و اضافه کرد که اگر آمریکا موانع صادرات فناوری‌های حساس به چین را برطرف کند، کسری تجاری این کشور از ناحیه تجارت با چین به سرعت از میان خواهد رفت.

 از وجهی دیگر، حوزه‌های رقابت و تعارض دو کشور نیز در ماه‌های اخیر پررنگ بوده و در مواردی منجر به بروز تنش کوتاه مدت در روابط آنها شده است. دولت اوباما گرچه در آغاز موضع منعطفی در برابر چین گرفت و هیلاری کلینتون، وزیر خارجه در اولین سفر خود به آسیا اعلام داشت که دو کشور در یک قایق نشسته‌اند و سرنوشت مشترکی دارند، اما بعدها آمریکا با فروش تسلیحات به تایوان، زمینه را برای قطع گفت‌وگوهای نظامی دو کشور فراهم آورد. با دیدار اوباما و دالایی لاما روابط سیاسی دو کشور به سردی گرایید و موضوع حقوق بشر نیز به‌ویژه با اعطای جایزه صلح نوبل 2010 به ناراضی چینی، تیرگی‌هایی در روابط دو کشور ایجاد کرد. از همین رو برخی از کارشناسان استدلال کرده‌اند که در سال‌های اخیر اعتماد دو کشور به یکدیگر به شدت کاهش یافته است. در این سفر نیز در حالی که آمریکا به رعایت حقوق بشر اصرار داشت، رئیس جمهور چین بر احترام به حاکمیت کشورها و تفاوت‌های فرهنگی تاکید می‌کرد. هرچند در اين سفر براي نخستين بار رئيس جمهور چين جهانشمولي ارزش‌هاي حقوق بشري را تلويحاً پذيرفت و تاكيد كرد كه چين بايد اقدامات بيشتري براي بهبود حقوق بشر انجام دهد. تایوان از دیگر موضوعاتی بود که چینی‌ها همچون گذشته از رفتار آمریکا در قبال آن ابراز ناخرسندی کردند. البته تایوان نیز در روز سفر رئیس جمهور چین به آمریکا، 19 موشک را آزمایش کرد. تایوان با اين اقدام تلاش کرد نشان دهد که همچنان مهم‌ترین موضوع روابط چین و آمريكاست که می‌تواند بر سفر رئیس جمهور چین به آمریکا تاثیر منفی بگذارد(Johnson, 2011).

البته آمریکا در این سفر تلاش کرد تا حداقلی از اعتماد را میان دو کشور شکل دهد. در همین راستا هیلاری کلینتون، در سخنرانی‌ای که یک روز پیش از سفر رئیس جمهور چین به این کشور، در وزارت خارجه آمریکا با عنوان "آینده روابط چین و آمریکا" ارائه کرد، اعلام داشت که ایالات متحده  استراتژی سه وجهی‌ای را در روابط با چین پی‌گیری خواهد کرد:

1. تعامل با چین در منطقه پاسیفیک: کلینتون تاکید کرد که آمریکا توامان قدرتی آتلانتیکی و پاسیفیکی است. از همین رو در تلاش است تا روابط با چین را بر مبنای تعامل در پهنه پاسیفیک توسعه بخشد.

2. تمرکز بر ایجاد اعتماد متقابل در روابط دو جانبه: از منظر کلینتون، دو کشور علی‌رغم اختلافاتی که با یکدیگر دارند، در حوزه‌های وسیعی با یکدیگر همکاری می‌کنند و همین امر می‌تواند زمینه را برای اعتماد متقابل آنان به یکدیگر فراهم آورد.

3. گسترش همکاری‌های دو کشور با یکدیگر و با جامعه بین‌المللی برای مقابله با چالش‌های مشترکی همچون رکود اقتصاد جهانی، اشاعه تسلیحات هسته‌ای، تروریسم و دزدی دریایی (Clinton, 2011).

از این میان مهم‌ترین مؤلفه استراتژی ایالات متحده در قبال چین را می‌توان اعتمادسازی دانست، زیرا در دولت اوباما اعتماد متقابل دو کشور تا حدی ضربه خورده است. در واقع یکی از دلایل تاکید وزیر خارجه آمریکا بر تمرکز در ایجاد اعتماد متقابل در روابط دو جانبه، به روابط سرد و گاهی تنش‌آلود دو کشور در دو سال اخیر بر می‌گردد. نمادهای این تنش را در وهله اول در فروش تسلیحات 2/6 میلیارد دلاری به تایوان در سال 2009 که منجر به قطع گفت‌وگوهای نظامی دو کشور شد و در مراتب بعد دیدار دالایی لاما با اوباما، انتقاد آمریکا از وضعیت حقوق بشر چین، دعوای شرکت گوگل و دولت چین که منجر به خاتمه فعالیت‌های این شرکت در سرزمین اصلی این کشور شد و طرح موضوع ایجاد پرده آهنین اینترنتی از سوی چین، به زعم خانم کلینتون (در پیامد پایان یافتن فعالیت شرکت گوگل دراین کشور)، می‌توان دید.

افزون بر این، در سطح افکار عمومی نیز مردم دو کشور نگرش چندان مثبتی به یکدیگر ندارند. بر مبنای نظر سنجی موسسه پژوهشی پیو  که اندکی قبل از سفر رئیس جمهور چین به آمریکا منتشر شد، از هر پنج آمریکایی یک نفر چین را بزرگ‌ترین تهدید علیه ایالات متحده می‌داند. گزارش این موسسه که در آن به مهم‌ترین تهدیدات پیش روی ایالات متحده در دوران پساجنگ سرد پرداخته شده است، نشان می‌دهد که از دهۀ 1990 به این سو، تعداد بیشتری از مردم آمریکا چین را به‌عنوان مهم‌ترین تهدید علیه کشورشان تلقی می‌کنند. بر مبناي داده‌هاي اين گزارش، در سال 1990، 8 درصد مردم آمريكا چين را مهم‌ترين تهديد عليه كشورشان مي‌دانستند كه اين رقم در سال 2001، به 32 درصد (بالاترين ميزان) و در سال 2011، به 20  درصد رسيده است (Kohut, 2011).

جمع بندي

با توجه به آنچه ذکر شد، مي‌توان گفت كه تحولات اخير در روابط چين و آمريكا، در تداوم الگوي همكاري و رقابت استرات‍ژيك ميان دو كشور بوده است. در اين تحولات از يك‌سو وابستگي متقابل اقتصادي دو كشور ژرف‌تر شده و حجم تجارت دوجانبه به سرعت در حال افزايش است و از ديگر سو رقابت استراتژيك دو كشور نيز تداوم يافته و در دوران اوباما در حوزه‌هايي نيز تشديد شده است.

تداوم اين الگو بر مناسبات چين با ايران در اين مدت نيز تاثير گذاشته است. چين در شوراي امنيت، گفت‌وگوهاي 1+5 و نيز محدوديت‌هايي كه بر مناسبات دوجانبه با ايران قائل شده است، تحت تاثير اين الگو و فشار استرات‍ژيك آمريكا قرار گرفته است. نمود اين تاثيرگذاري را در سفر اخير رئيس جمهور چين به آمريكا مي‌توان ديد. در آستانه اين سفر هنگ‌كنگ محدوديت‌هاي جديدي بر تجارت با ايران و شركت‌هاي ايراني وضع كرد و در اعلاميه مشترك پاياني نيز چين به نوعي با آمريكا همراهي نشان داد. در بند 19 اين اعلاميه آمده است: "در مورد برنامه هسته‌اي ايران، چين و آمريكا مجدداً بر تعهد خود براي يافتن يك راه‌حل جامع و درازمدت كه اعتماد جامعه بين‌المللي را نسبت به ماهيت صلح‌آميز آن احيا كند، تاكيد مي‌ورزند. طرفين حق ايران براي استفاده صلح‌آميز از انرژي هسته‌اي را در چهارچوب پيمان منع گسترش مي‌پذيرند و معتقدند كه اين كشور بايد به تمامي تعهدات خود در چهارچوب اين معاهده عمل كند. طرفين بر رعايت كامل تمامي قطعنامه‌هاي شوراي امنيت درباره اين موضوع تاكيد دارند. چين و آمريكا از فرايند 1+5 با ايران استقبال كرده و در آن مشاركت فعالي خواهند داشت و بر اهميت تعهد همه جانبه -از جمله ايران- به فرايند گفت‌وگوهاي سازنده تاكيد مي‌كنند". (China-U.S.Joint Statement--Full Text, 2011)

همانگونه كه لحن اين بند از اعلاميه مشترك دو كشور نشان مي‌دهد، موضع چين در مورد برنامه هسته‌اي ايران به گونه‌اي محسوس به آمريكا نزديك شده است. از همين روست كه در اين سفر مقامات آمريكا در دولت و كنگره از سياست چين در قبال موضوع هسته‌اي ايران ابراز رضايت كردند.