چکیده

اندیشه سلفی که ریشه در تاریخ اسلام دارد و نوعی برداشت ظاهری و خشک از متون قرآنی و احادیث نبوی می‌باشد، هم‌اکنون پیروان فراوانی در سطح جهان و به ویژه در جزیرﺓالعرب و شمال آفریقا دارد. تحولات اخیر دنیای عرب که به سرنگونی رژیم‌های وابسته در چند کشور عربی انجامید و ظهور طرفداران مکتب سلفی در صحنه سیاسی و فعالیت‌های حزبی و انتخاباتی، ما را بر آن داشت تا در مورد پیشینه تاریخی و تحولات اندیشه سلفی بازشناسی نموده و گستره این تفکر را در دنیای اسلام مورد بحث و بررسی قرار دهیم. علی‌رغم گرایش عمده سلفیون به فعالیت‌های جهادی و خشونت‌آمیز و تکفیر کلیه فرق و مذاهب اسلامی از سوی آنان، اما با توجه به تحولات جهانی، انفجار اطلاعات و گسترش ارتباطات جهانی، بخشی از جریانات اصلاح‌طلب سلفی می‌کوشند تا با کنار گذاشتن افکار و اندیشه‌های اسلاف خود و حضور در صحنه‌های سیاسی و اداره امور جوامع اسلامی، به ایفای نقش بپردازند.

 مقدمه

سلفی‌گری در لغت به معنای تقلید از گذشتگان یا تقلید کورکورانه از مردگان و در اصطلاح نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته و خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود بر تابعیت از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین تأکید دارند. سلفیه معتقد است که عقاید اسلامی را باید منحصراً از کتاب و سنت نبوی فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله‌ای غیر از آنچه در قرآن آمده بپردازند. در اندیشه سلفی‌ها،‌ روش‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نص قرآن، احادیث نبوی و ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد. سلفیه رأی و قیاس را در زمینه‌های عقیدتی نفی می‌کند و هرنوع گرایش مخالف را کفر و انحراف می‌داند و گرایش‌های کلامی، صوفی‌گری و افکار فلسفی را بدعت تلقی می‌کند.

 

خاستگاه فکری سلفیه

محمد ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتار تاریخ المذاهب الاسلامیـﮥ می‌نویسد: «هر عملی که در زمان پیامبر (ص) وجود نداشته و انجام نمی‌شده است، بعداً نیز نباید انجام شود‌«. ابن تیمیه (661- 728.ق)، فقیه و متکلم حنبلی، از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

1.  هیچ فرد نیکوکار یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد؛

2.  به هیچ زنده یا مرده‌ای نباید پناه برد و از هیچ کس نباید یاری خواست؛

3.  به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست و یا تعظیم کرد.

معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمدبن حنبل (241- 164ق) نسبت می‌دادند، اما پاره‌ای از فضلای حنبلی در این خصوص، یعنی در نسبت دادن این سخنان به احمدبن حنبل، به مناقشه پرداختند. در آن زمان، میان این گروه و اشاعره جدال‌ها و مناقشات شدیدی جریان داشت و هرکدام از این دو فرقه ادعا می‌کرد که دعوت آنها براساس مذهب سلف صالح است. معتقدان به سلف صالح، با روش معتزله شدیداً مخالفت می‌کردند؛ زیرا معتزله در تبیین عقاید اسلامی از فلاسفه‌ای بهره می‌بردند که آنان نیز به نوبه خود افکارشان را از منطق یونان اقتباس کرده بودند. توصیف‌هایی که از احمدبن حنبل در منابع مختلف ارائه شده است، وی را محدثی سنت‌گرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان می‌دهد که از تمسک به رأی تبری می‌جسته و تنها به قرآن و حدیث استدلال می‌کرده است و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می‌نموده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمدبن جریر طبری و محمدبن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث – و نه از مجتهدان اسلام – شمرده‌اند. در واقع، ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث، با هرگونه روش تأویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می‌خواند و با «اهل الاهواء و البدع» موافق نبود.1 آنچه مسلم است، احمدبن حنبل بیش از صدوپنجاه سال پیشوای عقاید سنتی – سلفی بود، اما «به طور کلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، خشک‌اندیشی، تعصب مفرط و دور افتادگی مکتب فقهی او از واقعیت زنده تاریخی و فاصله گرفتن از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره بوی تازگی می‌داد، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کاهش طرفداران این فرقه شد».2

پس از مرگ احمدبن حنبل، اندیشه‌ها و افکار وی نزدیک به یک قرن معیار سنت و بدعت بود تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی‌گری تحت تأثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج به بوته فراموشی سپرده شد.

در قرن چهارم هجری، ابومحمدحسن بن علی بن خلف بر بهاری برای احیای سلفی‌گری تلاش کرد، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد.

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد بن تیمیه و سپس شاگردان ابن قیم الجوزیه عقاید حنابله را به گونه‌ای افراطی‌تر احیا کردند. ابن تیمیه به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش از پیش باعث انحطاط و عقب‌ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی عنوان شده است. در واقع، در این عصر «فقها و متکلمان قشری بعضی مذاهب – مانند مذهب حنبلی – به عنوان دفاع از دین و عقاید خاص مذهبی خود، به توجیه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احیاناً در این راه بر ضد علم و فلسفه قیام کردند. ابن تیمیه یکی از کسانی بود که در مذهب حنبلی قیام کرد. وی در دفاع از آن مذهب، با مذاهب دیگر اسلامی مبارزه می‌کرد و عقاید خود را با هدف زنده کردن عقاید مذهب حنبلی در بسیاری از کتاب‌های خود بیان کرد.»3

با مرگ ابن تیمیه، دعوت به سلفی‌گری و احیای مکتب احمد بن حنبل در عرصه اعتقادات عملاً به فراموشی سپرده شد.

ظهور وهابیت

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (1206-1115 ق)، با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به این حدیث که «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین خود را در غربت یافته است و غریبانه بازخواهد گشت؛ از این‌رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می‌خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیة دین و پیروی از سلف صالح دعوت می‌کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمد بن حنبل بود. نهضت وی جنبه ضد حکومت عثمانی یافت و پس از آن که امرای سعودی نجد – که حنبلی مذهب بودند – به آیین او گرویدند، وی برای فرمانروایی عثمانی خطرساز شد و لذا محمدعلی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی برای سرکوب آنان مأمور شد. اما علی‌رغم این سرکوب، با گذر زمان، پیروان محمدبن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند.4

به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله‌ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و از این‌رو، آنان خود را «سلفیه» می‌نامند؛ زیرا مدعی‌اند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و تابعین آنان پیروی می‌کنند. وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر (ص) و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هرگونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفاً به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. از این‌رو، آنان آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی‌کند، انحراف از اصول و فروع قرآن و اسلام می‌شمارند.

دکتر محمدسعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیه مرحلـﮥ زمینـﮥ مبارکـﮥ لامذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن می‌گوید: «سلفیه پدیده‌ای ناخواسته و نسبتاً نوخاسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می‌شمرد؛ فرقه‌ای خود خوانده که با پوشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بدون ‌مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه و تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرن‌ها تلاش و جست‌وجوی عالمان فرقه‌ها بوده و اندوخته‌ای گرانسنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است، چشم پوشید و «اسلام بلامذهب» را اختیار کرد. سلفیه دستی به دعوت بلند می‌کند و می‌گوید: «بیایید با  کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم»، اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی‌کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یک دست می‌کند. در پشت این دعوت به بی‌مذهبی، نوعی مذهب نهفته است و خود این دعوت، به معنای تبلیغ نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که اسلام را به صورت دینی بی‌تحرک، بی‌روح، ناقص، ناتوان و بی‌جاذبه به تصویر می‌کشد و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزدیک شدن به یکدیگر می‌بندد».5 این فرقه با سایر فرقه‌های سنی در عقیده و کلام نیز اختلاف دارد و مدعی است که بدعت‌ها، خرافات و اوهام وارد دین راستین و اسلام ناب شده و مسلمانان را از دنبال کردن راه سلف صالح بازداشته ‌است. سلفی‌ها معتقدند که سنت با قرآن نسخ نمی‌شود و نیازمندی قرآن به سنت بیش از نیازمندی سنت به قرآن است و احادیث را باید بر قرآن عرضه کرد. البته این بدان معنا نیست که قرآن در درجه دوم اهمیت قرار دارد و سنت و احادیث ارجح‌اند، بلکه باید به قرآن همان گونه عمل کرد که رسول‌الله (ص) آن را انجام می‌داد؛ اگرچه این مسئله نیز با توجه به شرایط روز با مشکلاتی روبرو است.

سلفیه پس از فروپاشی عثمانی

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی – آخرین دولت بزرگ و مستقل اسلامی – اهل سنت قطب نمای خود را گم کردند و به تدریج کشورهای متعددی نظیر عراق، عربستان، سوریه، لبنان، اردن و... به عنوان کشورهای جداگانه‌ای از دل این امپراتوری بیرون آمدند. به دنبال این رویداد بزرگ، جنبش‌های متعددی مبتنی بر نهضت‌های کلاسیک دینی به تدریج سربرآورد. این جنبش‌ها – که گاه اصلاح‌گرا نیز بودند – خاستگاهی ضداستعماری داشتند و خواهان بازگشت به «وضع پیشین» بودند. جنبش‌هایی نظیر اخوان‌المسلمین در مصر و جنبش‌های آزادی بخش در الجزایر، تونس، پاکستان و سایر ملل اسلامی را می‌توان از این دست شمرد. اما این جنبش‌ها با یک رویکرد مهم نیز روبرو بودند و آن احیای نمادها و الگوهای صدر اسلام بود. جنبش‌های اسلامی، مشکل عمده خود را اندیشه‌های غربی و نظام‌های تئوریک منبعث از غرب می‌دانستند. نظام‌های حکومتی مبتنی بر پایه‌های اومانیسم و دموکراسی در غرب، اکنون توانسته بودند تجارب خود را در کشورهای مختلف غربی به عرصه ظهور رسانده و حکومت‌های مدرنی را پایه‌گذاری کنند. اما جنبش‌های اسلامی با چالشی عظیم مواجه بودند و آن وجود اندیشه بازگشت به نظام خلفای صدر اسلام، یعنی بازگشت به «وضع پیشین» بود. این اندیشه بازگشت به زودی به شکل‌گیری اندیشه تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. چیزی که این دگرگونی را سریع‌تر کرد، مجموعه‌ای از واکنش‌های سنت‌گرایان در قبال سکولاریسم ترکیه، تجاوز و تهدید قدرت‌های غربی و پیامدهای بحران فلسطین بود که پس از سیطره رژیم اسرائیل بر آن، به یک مسئله محوری و بنیادی برای جنبش‌های عربی – اسلامی تبدیل شد.

در پایان قرن نوزدهم و  اوایل قرن بیستم، تعالیم سیدجمال‌الدین اسدآبادی (1898-1838م) و محمد عبده (1949–1905م) در مصر و سرزمین‌های دیگر عرب، پیروان بسیاری در میان نویسندگان و اندیشمندان یافت و سرآغاز شیوه تفکر تازه‌ای درباره جایگاه اسلام در جهان امروز شد. از جمله این روشنفکران محمدرشید رضا (1935-1865م) بود که به دعوت محمدبن عبدالوهاب لبیک گفت و خود نیز از دگماتیسم و جمود سلفیه اثر پذیرفت و با این تأثیرپذیری، بر نهضت اصلاح دینی مسلمانان تأثیر منفی نهاد.

وی بیش از محمد عبده از معارف جدید بهره داشت. مهم‌ترین خدمتش در تبلیغ سلفیه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال 1898م، در قاهره منتشر شد و به مدت سی و پنج سال به طور مداوم در صفحات آن، معارف اسلامی سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد می‌شد.6 کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی به نام «جمیعـﺔ الدعوﺓ و الارشاد» (انجمن تبلیغ و ارشاد) در سال 1909 بود. او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیئت مبلغان مذهبی آمریکایی در طرابلس، به فکر تأسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم تبلیغات هیئت‌های مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی‌اثر سازد و هم واعظان و آموزگارانی جوان را برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.

سال‌هایی که رشیدرضا به نشر آثار و افکار خود می‌پرداخت، با واپسین سال‌های عمر امپراتوری عثمانی مقارن بود. ناتوانی و فساد این دستگاه – به عنوان دارالخلافه مسلمانان – بسیاری از سنی‌ها را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رشیدرضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می‌دانست و تحقق همه آرمان‌های دین جهانی اسلام را به آن وابسته می‌دید. البته این عقیده او تازگی نداشت، زیرا که فقهای سنی و به ویژه ماوردی، غزالی و ابن جماعـه نیز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمری آن را به تفصیل بیان کرده بودند.7

 

اندیشه سیاسی سلفی‌ها

-       گروه‌های سلفی در مقایسه با جماعت اخوان‌المسلمین، وفاداری و علاقه بیشتری به نهاد خلافت به عنوان نهاد حکومت اسلامی نشان می‌دهند. آنها به طور معمول با رهبر (ولی امر) خود بیعت می‌کنند و اطاعت از او را واجب می‌دانند.

-       اسلام‌گرایان سلفی در آغاز بر مفهوم امت اسلامی تأکید داشتند ولی به تدریج به سمت ملی‌گرایی پیش رفته و نوعی ناسیونالیسم مذهبی که اصالتش را از شریعت وام گرفته است، قبول دارند.

-       سلفی‌ها با نظام‌های حاکم سازگارند و هرگز بر ضد آنان قیام نمی‌کنند و اصولاً خروج بر حاکم اسلامی را جایز نمی‌دانند، مگر آنکه حاکم حلالی را حرام یا حرامی را حلال اعلام کند و آنان در قیام خود علیه حاکم اسلامی از پیروزی خود مطمئن باشند.

-       در اندیشه سلفی، دموکراسی که حاکمیت عامه مردم محسوب می‌شود، کفر تلقی شده و هرگونه دموکراسی و تکثر خلاف شرع قلمداد می‌شود؛ زیرا قوانین باید توسط فقها و علمای سلفی با تأسی به احکام الهی تبیین شود.

-       گروه‌های سلفی‌ تحزب را نمی‌پذیرند، گرچه گذر زمان باعث شده است که زاویه دید و نظر برخی از گروه‌های سلفی تغییر کند.

-       سیدقطب با تقسیم جوامع به جوامع جاهلی و اسلامی، زمینه تکفیرگرایی را فراهم کرد و هم‌اکنون رهبران سلفی جهادی تمام جامعه اسلامی حتی اسلام‌گرایان مخالف ایدئولوژی خود را تکفیر کرده و به کافر، شرک و منافق دسته‌بندی کرده‌اند.

-       گروه‌های سلفی تکفیری نگاهی کاملاً منفی و خصمانه نسبت به بیگانگان دارند و تمامیت غرب را مستحق هرگونه اقدام خشونت‌بار و جهادی می‌دانند و معتقدند باید کفار بیگانه را با اعمال قهرآمیز از دارالاسلام بیرون راند.

-       برخورد سلفی‌ها با اقباط و غیرمسلمانان بسیار تقابلی بوده و به هیچ وجه برای آنان جایگاهی قائل نیستند. در اعیاد و مراسم مذهبی آنان مانند عید میلاد مسیح شرکت نمی‌کنند و کمک به آنان را جایز نمی‌دانند.

-       سلفی‌ها دولت مدنی را ضد دولت اسلامی می‌دانند و با حکومت‌های سکولار توافقی ندارند. آنان تنها یک رأی فقهی را قبول دارند و با آزادی‌‌های سیاسی مخالفند. حجاب را برای زنان اجباری می‌کنند. هیئت‌های امر به معروف و نهی از منکر برای ارشاد مردم در کوچه و خیابان راه می‌اندازند. بانک‌های موجود را دارای سیستم ربوی و غیراسلامی می‌دانند و بر تأسیس بانک‌های اسلامی تأکید دارند.

-       جریان سلفی هرنوع نوگرایی را مغایر اصول و احکام اسلامی می‌داند و تنها به ظواهر قرآن و سنت نبوی بدون هیچ گونه تأویل و تفسیر تکیه دارد.

 

جریانات سلفی در دنیای اسلام

جریانات سلفی را می‌توان به سه دسته عمده تقسیم نمود:

1.  سلفی سنتی: طرفداران اندیشه سلفی سنتی عموماً بر دعوت و تبلیغ تأکید داشته و اطاعت از نظام حاکم را به عنوان اولی‌الامر واجب می‌دانند و هرگونه خروج بر آن را مخالف شرع تلقی می‌کنند. بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشته و کلیه مسائل سیاسی را براساس قاعده حلال و حرام و نه بر پایه مصالح و مفاسد ارزیابی می‌کنند. آنان عموماً دچار جزم اندیشی بوده و با هرگونه نوگرایی مخالفت می‌کنند.

2.  سلفی جهادی: طرفداران اندیشه جهادی، هرگونه ظلم، فسق و گناه حاکم را خروج از اسلام دانسته و جامعه‌ای را که در آن احکام شریعت اجرا نشود، دارالکفر تلقی و مهاجرت از آن را واجب شرعی می‌دانند. آنان اعتقاد به جهاد مسلحانه علیه نظام‌های حاکم و کشورهای استعمارگر دارند و مقابله با نظام سلطه جهانی را در سراسر جهان سرلوحه کار خود قرار داده‌اند.

3.  سلفی علمی: سلفی‌های علمی بیشتر بر متون و نصوص سنت توجه داشته و کم‌تر اجتهاد می‌کنند. آرای صوفیه، اشاعره، معتزله و شیعه را رد می‌کنند. کار حزبی را قبول ندارند و عملیات مسلحانه و خشونت‌بار را تجویز نمی‌کنند. آنان معتقدند مشکلات مسلمانان از آنجا شروع شد که احادیث ضعیف و اسرائیلیات و آراء فقهی مخالف احادیث صحیح، منتشر شد؛ لذا معتقد به تنقیح کتب شرعی هستند. آنان در برخی از کشورها از جمله کویت و بحرین، در انتخابات پارلمانی مشارکت داشته و نمایندگانی را به مجلس فرستاده‌اند.

 

تحولات اندیشه سلفی‌های معاصر

علی‌رغم دیدگاه‌های بنیانگذاران اندیشه سلفی مبنی بر مخالفت با دموکراسی، تحزب، کثرت‌گرایی، انتخابات و دولت مدنی، سلفی‌ها در حل مشکلات کنونی جامعه عاجز بوده و نمی‌توانند برای آن‌ها راه‌حلی ارائه دهند. از این‌رو، سلفی‌های معاصر یا به طور کامل در اختیار نظام‌های حاکم قرار دارند و یا برای تشکیل حکومت و خلافت اسلامی، علیه نظام‌های حاکم جهاد می‌کنند. گروهی از آنان با تشکیل احزاب سیاسی در انتخابات پارلمانی شرکت کرده و عملاً نظام دموکراتیک را پذیرفته‌اند و آمادگی دارند با حکومت‌های سکولار نیز همکاری کنند. نمونه این جریان را می‌توان در تأسیس حزب النور در مصر و مشارکت در انتخابات پارلمانی آن کشور مشاهده نمود. عمادالدین عبدالغفور، رئیس حزب سلفی النور مصر، در مصاحبه با شبکه الجزیره هرگونه همکاری با رژیم مبارک را انکار کرده، همکاری با لیبرال‌ها و مسیحیان و پذیرش آنان را در حزب النور مورد تأکید قرار می‌دهد. همچنین، این حزب آمادگی خود را برای ائتلاف با سایر گروه‌های سیاسی مصر اعلام داشته و مشارکت در اعیاد و مراسم مشرکان و مسیحیان را جایز می‌داند. حزب مزبور دولت مدنی به معنای دولت نهادهای قانونی، آزادی‌های سیاسی و تفکیک قوای سه‌گانه را می‌پذیرد، اما مخالفت خود را با دولت غیردینی اعلام می‌دارد. این حزب معتقد به اجبار زنان در پوشیدن حجاب اسلامی نیست و گسترش گردشگری در مصر را وسیله‌ای برای ارتباط متمدنانه با سایر ملت‌ها تلقی می‌کند. حزب النور بر تأسیس بانک‌های اسلامی تأکید می‌کند، اما مخالفتی با ادامه کار بانک‌های موجود ندارد. از نظر این حزب، همکاری با شورای نظامی مصر ضروری است و قرارداد ننگین کمپ دیوید، با انجام اصلاحاتی قابل قبول است. همچنین مانعی در همکاری با کاخ سفید برای تأمین منافع ملی مصر وجود ندارد.8 نکته جالب اینکه یسری حماد، سخنگوی حزب النور، در مصاحبه با رادیوی ارتش اسرائیل، در 21 دسامبر 2011، اعلام نمود که با تشکیل دو دولت (اسرائیل و فلسطین) موافق است! این سخن به معنای شناسایی رژیم صهیونیستی می‌باشد که در حال حاضر 78 درصد از اراضی فلسطین را در اشغال خود دارد. انجام این مصاحبه گام نخست برای عادی‌سازی رابطه با اسرائیل محسوب می‌شود.

 

گسترش سلفی‌گری در جهان اسلام

1- عربستان سعودی

هنگامی که دولت کنونی سعودی در اوائل دهه سوم قرن بیستم اعلام موجودیت کرد، پادشاه وقت سعودی (ملک عبدالعزیز بن سعود)، مناطق مختلفی از کشور را که از نظر جمعیت، فرهنگ و تاریخ با یکدیگر تفاوت بسیار داشتند، یکپارچه کرد. مهم‌ترین این مناطق عبارت بودند از:

1.  منطقه  نجد که آل سعود پس از کشمکش‌های طولانی با آل رشید بر آن حاکم شده بود.

2.  منطقه احساء و قطیف در شرق عربستان که شیعیان در آن حضوری بارز دارند و دارای ارتباط جغرافیایی، تاریخی و تجاری با خلیج فارس، عراق، ایران و هند می‌باشند.

3.  منطقه حجاز که قرن‌ها تحت حکمرانی اشراف بود و از نظر فرهنگی، فکری و تجاری همواره از تنوع و چندصدایی برخوردار بوده است.

4.  منطقه عسیر (ابها، نجران و جیزان در جنوب) که دارای ارتباط جغرافیایی، تاریخی و تجاری با یمن بوده و شیعیان زیدی و اسماعیلی در آن حضور دارند.

از دهه سوم قرن بیستم، خانواده سلطنتی آل سعود که از «نجد» برخاسته بودند، با سلفی‌ها (وهابی‌ها) متحد شدند و حکومت خود را بر کل عربستان گستراندند. با اکتشاف نفت، ثروت بسیاری به منطقه سرازیر شد و اهمیت عربستان در تحولات منطقه و جهان اسلام دوچندان شد و این کشور علاوه بر ایفای نقش سیاسی و اقتصادی بین‌المللی و منطقه‌ای، به ایفای نقش دینی نیز پرداخت و مؤسسات دینی و فرقه‌ای وهابی و مساجد و مدارس وابسته به دولت سعودی، در سراسر جهان اسلام مشغول به فعالیت شدند.

 

جریان‌های اسلامی در عربستان

در اوایل دهه هفتاد، جریان‌های اسلامی در همه کشورهای اسلامی از جمله عربستان، به طور روزافزون مشغول به فعالیت شدند. این جریان‌ها دارای گرایش‌های مختلف از قبیل گرایش اخوانی و سلفی، میانه‌رو و تندرو، سنتی و اصلاحی بودند. در این میان، جریان‌های سلفی در عربستان، به خاطر برخی از عوامل سیاسی و تاریخی، از نقش بارز و اثرگذاری برخوردار شدند.

اسلام‌گرایی در عربستان، با افراطی‌گری و تعصب همراه بود. این گرایش افراطی از جمله در ماجرای تصرف مسجدالحرام توسط گروهی به رهبری «جهیمان العتیبی» در اواخر سال 1979، جلوه‌گر شد. نمونه‌های دیگری از افراط‌گری نیز بروز کرد که جنبه مسلحانه نداشت؛ از جمله اینکه گروهی از سلفی‌ها حتی «عکس گرفتن» را برای کارت شناسایی و گذرنامه حرام دانستند و مغازه‌های فروش ویدئو را به آتش کشیدند.

در دهه هشتاد اتفاق مهمی رخ داد که وضعیت کنونی گروه‌های «سلفی جهادی» مرهون آن است. این رویداد شرکت سلفی‌ها در جهاد با نیروهای شوروی بود که در سال 1979 در حمایت از دولت کمونیست افغانستان وارد این کشور شده بودند. در نتیجه، سلفی‌ها گروه‌های اسلامی مسلح را در پاکستان و افغانستان، برای جهاد با کمونیست‌ها تشکیل دادند.

همچنین برخی از اسلام‌گراهای مرتبط با اخوان‌المسلمین، گروه‌های مخالف دولت سعودی را تشکیل دادند و برخی مانند «فقیه» و «مسعری»، برای ایفای نقش رسانه‌ای و سیاسی به انگلستان رفتند. به تدریج گروه‌های سلفی جهادی نیز شکل گرفتند که به عملیات مسلحانه علیه هدف‌های آمریکایی و غربی دست می‌زدند. بدین ترتیب، سلفی‌گری که در آغاز بیشتر به یک مکتب شبیه بود، به مرور زمان از نظر اندیشه و رفتار سیاسی و سازمانی، به گروه‌های متعدد و متنوع تبدیل شد.  اندیشه برخی از آنها آمیزه‌ای از افکار اخوان‌المسلمین و سلفیه بود و برخی دیگر، همان سلفی‌گری سنتی را به نمایش می‌گذاشتند.

سلفی‌های اصلاح‌طلب

دامنه سلفی‌گری به برخی از گروه‌های اسلامی که در اصل از اخوان‌المسلمین ناشی شده و یا به موازات آن شکل گرفته بود نیز کشیده شد. می‌توان این گروه‌ها را که عمدتاً براساس تعامل با دولت‌های عربی و اسلامی پایه‌ریزی شده‌اند، «نوسلفی‌ها» نامید. آنان گرچه از میراث فکری و رفتاری اخوان و سلفیه برخوردارند، اما دیدگاه جدیدی دارند که عملاً نه سلفی و نه اخوانی است. از این‌رو هیچ یک از سلفیه و اخوان‌المسلمین مسئولیت عملکرد آنها را نمی‌پذیرند.

این جریان جدید شامل شخصیت‌ها و گروه‌های مختلفی است که نقطه مشترک همه آنها دعوت به «اصلاحات» و «اعتدال» است. این گروه‌ها در سال‌های اخیر با بهره‌گیری از رویکرد جدید دولت سعودی به گفت‌وگو از موقعیت بهتری برخوردار شده و زمینه مناسبی را برای فعالیت یافته و پایگاه‌های اینترنتی راه‌اندازی کرده‌اند، از جمله پایگاه «الاسلام الیوم» که با نظارت «سلمان العوده» اداره می‌شود. از دیگر سران این جریان  می‌توان از «سفر الحوالی» و «عائض القرنی» یاد کرد. بسیاری از جوانان تحصیل‌کرده و فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های آمریکا و اروپا نیز در همین جریان «نوسلفی» تعریف می‌شوند. همچنین برخی از فعالان سیاسی که با اخوان‌المسلمین ارتباط دارند، مانند دکتر عبدالله نصیف (نایب رئیس سابق مجلس شورای عربستان که رئیس دانشگاه ملک عبدالعزیز جده نیز بوده است)، در این جریان قرار می‌گیرند.9

تنش میان پادشاه و سلفیه

تنش بین پادشاه و سلفیه (وهابی‌ها) از سال 1926 که قبایل اخوان سلفی فعالیت خود علیه ملک عبدالعزیز سعودی را آغاز کردند، شدت یافت. آنها در یک گردهمایی، انتقادات متعددی به ملک عبدالعزیز وارد کردند؛ نخست اینکه او خود را پادشاه نامیده بود، حال آنکه نظام پادشاهی حرام است. دوم اینکه او از اتومبیل و تلفن و تلگراف استفاده می‌کرد، حال آنکه این وسایل در نظر سلفیه جادو و حرام محسوب می‌شد و سوم اینکه عبدالعزیز شیعیان احساء و قطیف را وادار به اجرای اسلام صحیح (وهابیت) ننموده بود.

 

فتوا علیه شیعه

ملک عبدالعزیز در سال 1927، تصمیم‌گیری درباره مطالبات قبایل وهابی را به علما واگذاشت. علمای وهابی فتوا دادندکه پادشاه باید شیعیان را به بیعت بر پایه «اسلام صحیح» که در کتاب «التوحید» محمدبن عبدالوهاب آمده وادار کند و آنان را از انجام شعائر شیعی منع نموده و مکان‌های دینی آنها را که جایگاه بدعت است، منهدم نماید.

اما عبدالعزیز به فتوای علما به طور کامل عمل نکرد، جز اینکه مزار امامان بقیع (ع) را تخریب نمود و از عزاداری علنی برای امام حسین (ع) جلوگیری به عمل آورد. وی نتوانست شیعیان را به سنی‌گری و وهابیگری وادار کند، زیرا شرایط داخلی و خارجی دولت نوپای سعودی مانع از این امر بود. از سوی دیگر، عبدالعزیز در پی فرصتی برای کاستن دخالت وهابی‌ها در اداره کشور بود، به همین جهت طی جنگ «سبله» قبایل وهابی را سرکوب کرد.

جریان‌های سلفی پس از عبدالعزیز نیز همواره فرزندان او را به سختگیری بر شیعیان واداشته‌اند. آنها همواره نمایندگانی در نهادهای امنیتی داشتند که برای اثبات وفاداری دولت به وهابیت، شیعیان را تحت فشار قرار می‌دادند.

اما به مرور زمان، با تعدد و تنوع جریان‌های سلفی، گرایش‌های سلفی جدیدی ظهور کرد که تشیع را به عنوان یک واقعیت اسلامی می‌پذیرفتند.10

 

2- جمهوری عربی مصر

دولت و مبلغان وهابی عربستان سعودی، از اوائل قرن نوزدهم میلادی، با برخی از متفکران و رهبران جریان‌های اسلامی مصر ارتباط برقرار کردند. این جریان‌ها از طریق دعوت افراد، استفاده از مساجد و چاپ کتاب به نشر اندیشه سلفی در مصر پرداختند. اما علی‌رغم این تلاش‌ها تفکر وهابی سعودی در حصار چند گروه از جمله «جماعت انصار سنت محمدی» باقی ماند. با برپایی دانشگاه الازهر و حمایت جمال عبدالناصر و تلاش وی برای ایجاد تحول و پیشرفت در آن و نیز جهت‌گیری خصمانه دولت مصر نسبت به عربستان سعودی، رشد جریان سلفی‌گری در مصر با کندی صورت گرفت. اما با روی کار آمدن سادات در سال 1970 میلادی و ارتباط وی با آمریکا و عربستان سعودی، جریان فکری وهابیت با تمام قدرت به فعالیت پرداخت و جماعت انصار سنت، با گروه‌های مخالف وهابیت به مقابله برخاست. در دهه هفتاد میلادی، از سوی شاخه جوانان جماعت اخوان‌المسلمین و جماعت انصار سنت، گروه‌های جدیدی مانند جمعیت سلفیه، جمعیت مهاجر، جمعیت اسلامی و جمعیت تکفیر به وجود آمدند که تا به امروز فعالیت می‌کنند.11 این جمعیت‌ها همگی به تبعیت از عربستان سعودی اشتهار دارند و از کمک‌های مالی آن کشور برخوردارند. در انتخابات اخیر هم گفته می‌شود که حزب النور، صد میلیون دلار کمک از عربستان سعودی دریافت کرده است.

 

3- عراق

یکی از کشورهایی که جریانات سلفی تکفیری به صورت فعال در حوادث سیاسی آن نقش‌آفرینی می‌کنند، عراق است. گرچه در حال حاضر یک دولت شیعی در رأس امور اجرایی آن کشور قرار دارد، اما سازمان‌ها و جنبش‌های متعددی با گرایش سلفی تکفیری به وجود آمده است که عموماً رابطه نزدیکی با القاعده دارند و خشونت‌های چند سال گذشته در آن کشور که منجر به شهادت هزاران نفر از شیعیان شد، محصول اندیشه تکفیری آنان است. سازمان‌ها و جنبش‌های تکفیری که در عراق فعالیت می‌کنند، عبارتند از: سازمان قاعدﮤ‌الجهاد فی‌بلاد الرافدین، ارتش انصار السنـﺔ، ارتش اسلامی عراق، حزب‌التحریر، جیش‌الطائفـﮤ المنصورﮤ، گروه یاران اهل سنت، سپاه عمر، گروه الانصار، جیش محمد، گروه ابو ایمن، گردان زبیربن عوام، گردان حسن بصری و چند گروه کوچک دیگر. این گروه‌ها در پوشش دفاع از اهل سنت عراق، عملاً به کشتار شیعیان دست زده و در مسیر منافع غرب گام برمی‌دارند.12

 

4- لبنان

بیشتر انجمن‌ها و جریانات سلفی در شمال لبنان فعالیت دارند که مرکز ثقل اهل سنت آن کشور می‌باشد. برخی از آنان سلفی‌های سنتی هستند که به دعوت و تبلیغ اندیشه‌های اسلامی سلفی اشتغال دارند و در چهارچوب مؤسسات خیریه و یا سازمان‌های فرهنگی فعالیت می‌کنند و بخش قابل توجهی از آنان گروه‌های تکفیری و جهادی هستند که در طول سه دهه گذشته حوادث خونبار فراوانی را در آن کشور رقم زده‌اند؛ از جمله می‌توان به درگیری اعضای جنبش توحید اسلامی با ارتش سوریه در سال 1985، درگیری گروه انصار در اردوگاه فلسطین «عین‌الحلوﮤ» در جنوب لبنان و مقابله با ارتش لبنان در سال 2000، اشاره کرد. همچنین باید به گروه عصبـﮤ‌النور که به ترور برخی از اعضای جنبش فتح در لبنان اقدام نمود و تشکیلات جندالشام نیز اشاره کرد که توسط ابومصعب زرقاوی، در سال 1999 تشکیل شد. این تشکیلات یکی از شاخه‌های القاعده به شمار می‌آید و بر اندیشه و روش اسامه بن لادن تکیه دارد. گروه سلفی «فتح الاسلام» نیز که در اردوگاه فلسطینی «نهرالبارد»، با ارتش لبنان به درگیری پرداخت و گفته می‌شود 400 عضو آموزش دیده و ستیزه‌جو دارد، از دیگر گروه‌های سلفی به شمار می‌آید. بسیاری از اعضای گروه‌های سلفی در لبنان به ویژه جندالشام، در طول چند سال گذشته به عراق سفر کرده و در کنار القاعده جنگیده‌اند و بسیاری از اعضای آن نیز کشته شده‌اند.13

5- شمال آفریقا

گروه‌های سلفی جهادی و تکفیری، در طول دهه‌های گذشته در کشورهای شمال آفریقا به ویژه مغرب، الجزایر، تونس و لیبی فعالیت داشته و برخی از آنان در دوران استعمار فرانسه و ایتالیا بر ضد کشورهای استعمارگر مبارزه کرده‌اند. البته با توجه به گسترش گرایش به تصوف در این کشورها، جریانات سلفی در اقلیت کامل قرار دارند، اما در سال‌های اخیر، این گروه‌ها با حمایت‌های مادی و معنوی عربستان سعودی، رشد یافته و توانسته‌اند هم‌فکرانی برای خود بیابند.

 

6- شبه قاره هند

جریان سلفی‌گری به دنیای عرب محدود نماند و به سایر کشورهای اسلامی نیز گسترش یافت. جماعت اسلامی که در شکل اولیه‌اش به وسیله مولانا ابوالعلاء مودودی، در شبه قاره هند باعث تحرک مسلمانان شد، ابتدا تحت تأثیر اخوان‌المسلمین مصر قرار داشت و مکتب دیوبندی نیز که طرفداران فراوانی در شبه قاره دارد، در شرایط زمانی مشابهی تحت فشار استعمار خارجی و حذف مسلمانان هند از قدرت، شکل گرفت. در واقع، این دو نحله فکری در عالم تسنن در پاسخ به شکست مسلمانان از قدرت نظامی برتر غرب به وجود آمدند و نگاه هر دو به بازیابی قدرت مسلمانان بود. با توجه به اینکه جریان سلفی دارای سه گرایش اصلاح‌طلبی، سنت‌گرایی و جهادی است، می‌توان گفت آنچه حکمت دیوبندی را با سلفی‌گری در یک جهت قرار داده بخش‌ جهادی آن است، هرچند اصلاح‌طلبان و سنت‌گرایان نیز در شبه قاره هند و در میان مسلمانان شرق آسیا حضور دارند و هر دو نیز از متن سنت‌های مذهبی حنفی سرچشمه می‌گیرند. از سوی دیگر، آنچه موجب پیوند نزدیک جهادگران دیوبندی و سلفی وهابی شد، بدون شک اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی و نفوذ کمونیسم به آن کشور بود. تا قبل از این تاریخ، اندیشه سلفی وهابی در پاکستان نفوذ زیادی نداشت، اما پس از اشغال افغانستان و شکل‌گیری اتحاد ضد شوروی بین مجاهدین افغان، دنیای غرب و اعراب وضعیت متفاوتی در پاکستان به وجود آورد و جریان سلفی جهادی به شدت مورد حمایت قرار گرفت. علمای دینی، جهاد را براساس آموزه‌های مکتب دیوبندی واجب می‌دانستند، همچنان که علمای وهابی چنین برداشتی داشتند و جوانان عرب را به جهاد در افغانستان تشویق می‌کردند و درست در همین نقطه دو مکتب جهادی به یکدیگر رسیدند و همکاری آنان تا به امروز در قالب‌ سازمان القاعده و طالبان افغانستان و پاکستان، ادامه یافته است.14

موضوع مهم دیگری که در توسعه و رشد سلفی‌گری در پاکستان تأثیرگذار بوده است، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، براساس آموزه‌های فقهی تشیع است. انقلاب اسلامی ایران، در عمل موجب بروز رقابت‌های سیاسی در دنیای عرب و احیای مراسم و شعائری شد که از نظر وهابیت بدعت در دین به حساب می‌آمد. از جمله زیارت قبور ائمه، توسل و شفاعت از پیامبر و بزرگان دینی. هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و اشغال افغانستان، خطر از دیدگاه جریان سلفی افزایش یافت و نتیجه این وضعیت بروز فرقه‌گرایی و تشکیل گروه‌هایی مانند سپاه صحابه و لشگر جنگوی در پاکستان بود که آشکارا شیعیان را به کفر و شرک متهم و ده‌ها نفر از آنان را به شهادت رساندند. با سرمایه‌گذاری حساب شده و مؤثر عربستان سعودی، صدها مدرسه دینی در کنار نظام آموزش رسمی و دولتی پاکستان، در ایالت‌های پشتون‌نشین سرحد و بلوچستان، احداث شد و هزاران طلبه در این مدارس به تحصیل علوم دینی پرداختند. علمای مکتب دیوبندی، آموزش ایدئولوژیک مدارس مذهبی را بر عهده گرفتند تا داوطلبان جهاد در افغانستان را آموزش دهند. آموزش نظامی طلاب جهادگر را نیز سازمان اطلاعات ارتش پاکستان موسوم به آی اس آی تقبل نمود و طلاب سایر کشورهای اسلامی نیز جذب مدارس مذهبی پاکستان شدند، که بعداً هسته‌های اولیه سازمان‌های جهادی را در کشورهای خود تشکیل دادند و اکنون تحت عنوان کلی عرب – افغان در سازمان القاعده طبقه‌بندی شده‌اند.15

بنابراین، می‌توان گفت آنچه جریان سلفی وهابی را با مکتب دیوبندی در شبه قاره پیوند داده است، اصل جهاد و توجیه شرعی آن در هر دو مکتب می‌باشد، اما این بدان معنا نیست که مکتب دیوبندی کلیه دیدگاه‌های سلفیون عربستان را پذیرفته است. با توجه به تحولات منطقه‌ای و جهانی، می‌توان گفت به تدریج از نفوذ تفکر سلفی جهادی کاسته شده و سلفی‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب امکان عرض اندام بیشتری یافته‌اند.

 

7- آسیای میانه

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای آسیای میانه، جریانات سلفی در کشورهای حوزه خلیج فارس، ضمن برقراری ارتباط با مسلمانان کشورهای قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان، به انتشار افکار و اندیشه‌های سلفی پرداختند و با اعزام مبلغان مذهبی، ‌ارسال کتب، نشریات و جزوات تبلیغی و جذب طلاب به دانشگاه‌های عربستان سعودی، تعداد قابل توجهی از مسلمانان را جذب کرده‌اند. یکی از فعال‌ترین گروه‌ها در قزاقستان، سلفی‌های وهابی هستند که از سال 1993، نفوذ خود را در قزاقستان شروع کرده و در حال حاضر فعالیت گسترده‌ای را در آن کشور انجام می‌دهند و ضمن ایجاد مدارس و مساجد متعدد، یک شبکه تلویزیونی به نام «آسیل آرنا» راه‌اندازی کرده‌اند که تمامی آسیای مرکزی را تحت پوشش قرار می‌دهد. سلفی‌ها در قزاقستان در تمامی لایه‌های این کشور و حتی در سطوح بالای حکومتی نفوذ کرده و عناصری از آنان با عربستان سعودی رابطه نزدیک دارند.

سلفی‌های قزاقستان را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول سلفی‌های میانه‌رو هستند که نفوذ زیادی در ساختارهای دولتی دارند و گروه دوم سلفی‌های جهادی می‌باشند که با گروه‌های سلفی قفقاز و گروه‌های جهادی افغانستان و پاکستان، در ارتباط می‌باشند.

در ازبکستان نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. حزب سیاسی – دینی التحریر که به دنبال ایجاد یک دولت اسلامی بر مبنای خلافت است، جنبشی فراملی است که در سال 1953، در بیت‌المقدس شکل گرفت و به سرعت در خاورمیانه، شمال آفریقا و سپس جنوب شرق آسیا گسترش یافت. فعالیت این حزب در ازبکستان، از سال 1992 آغاز شد و پس از آن در نشریات این حزب، به ازبکستان به عنوان «ولایت»، یعنی بخشی از دولت جهانی اسلام اشاره می‌شود. حزب التحریر به روش‌های صلح‌آمیز پای‌بند است و جهاد را نیز نوعی فعالیت اعتقادی می‌داند. حزب التحریر در سال‌های 1997 و 1999، دو بار دچار انشعاب شد که در نتیجه آن گروهی به رهبری آکوام و حزب النصوت، پدید آمد. مرکز عمده فعالیت حزب التحریر در دره فرغانه است. این حزب هیچ گاه در اقدامات خشونت‌آمیز رأساً شرکت نداشته است، اما حساسیت مقامات امنیتی منطقه نسبت به فعالیت‌های آن به دلیل تأثیرگذاری این حزب بر سایر جنبش‌های تندرو از جمله جنبش‌ اسلامی ازبکستان می‌باشد.

سلفی‌ها در تاجیکستان نیز فعال‌ بوده و پیروان سلفیه روحانیون اهل سنت تاجیکستان را به تبلیغات دینی صرف و انجام عادت‌های دور از سنت نبوی از جمله برگزاری مراسم میلاد حضرت پیامبر (ص) همراه با پیرایه، خواندن فاتحه بر سر مزار اموات و حرکت‌های ارتجاعی متهم می‌کنند. روحانیون حنفی تاجیکستان بر این باورند که نوع فعالیت سلفی‌ها نشان می‌دهد که آنان وهابیانی هستند که در سال 1990 وارد فضای مذهبی و سیاسی تاجیکستان شده و برای پیاده کردن اهداف سیاسی خود، جامعه را وارد یک جنگ داخلی پنج ساله کردند. حاج اکبر توره جانزاده عضو مجلس ملی و از چهره‌های سرشناس روحانی تاجیکستان، معتقد است که سلفی‌گری جریانی است که از خارج حمایت می‌شود و پیروان آن، روش لامذهبی را دنبال می‌کنند. وی ورود سلفیه به تاجیکستان را گام تازه سازمان‌های خارجی برای تسلط یافتن بر فضای مذهبی این کشور می‌داند و معتقد است هرچند این افراد خود را پیروان سلف صالح می‌دانند، اما در رفتار آنان نشانی از اهل سلف واقعی وجود ندارد.

جریان سلفی در قرقیزستان نیز حضور داشته و طرفداران آن از حزب التحریر اسلامی حمایت  می‌کنند. آنان نیز با زیارت آرامگاه‌های متبرکه مخالف بوده و برگزاری جشن تولد پیامبر (ص) را مردود می‌دانند و هیچ‌گونه نوآوری را به رسمیت نمی‌شناسند. آنان در رده بندی جریانات سلفی، جزء سلفی‌های میانه‌رو به شمار می‌آیند و تاکنون حرکت‌های تند جهادی از آنان دیده نشده است. رهبران سلفی‌ در قرقیزستان، می‌کوشند ساکنان شمال کشور را جذب کنند؛ زیرا در جنوب کشور افکار وهابی‌ها طرفداری ندارد.

 

 

نتیجه‌گیری

جریان سلفی که سابقه‌ای طولانی در تاریخ دارد و خود را پیرو سلف صالح دانسته و عقاید اسلامی را از ظواهر کتاب و سنت نبوی استخراج می‌کند، در عربستان سعودی اعلام موجودیت کرد و با هماهنگی آل سعود، اولین دولت وهابی را در آن کشور بنا نهاد و پس از فروپاشی دولت عثمانی، به سرعت در کشورهای مختلف عربی و اسلامی منتشر شد. این جریان گرچه در ابتدا ارشاد و تبلیغ را سرلوحه کار خود قرار داده بود، اما به تدریج به فعالیت‌های جهادی و خشونت‌آمیز و تکفیر سایر فرق اسلامی روی آورد. در طول چند دهه گذشته، اندیشه سیاسی سلفی تحول بسیاری یافته و نوگرایان سلفی‌ها از ایده‌های اولیه خود دست برداشته و با تشکیل احزاب و گروه‌های سیاسی و مشارکت در انتخابات و حتی ائتلاف با غیرمسلمانان، تلاش می‌کنند خود را با شرایط جدید جهانی هماهنگ سازند که نمونه آن را در رفتار اخیر سلفی‌های مصر می‌توان دید که با تأسیس حزب النور و مشارکت در انتخابات، توانستند جایگاه قابل توجهی را در پارلمان آن کشور به دست آورند. طرفداران اندیشه جهادی نیز عمدتاً جذب جریان القاعده شده و مأموریت خود را شرکت در جهاد علیه نظام‌های حاکم در کشورهای مختلف به ویژه کشورهای اسلامی می‌دانند و به صورت زیرزمینی فعالیت می‌کنند.