درآمد

روابط ایران و چین از عوامل مختلفی متأثر می‌باشد. یکی از مهمترین این عوامل که تأثیرات گسترده و پایداری را بر سیر روابط دو کشور گذاشته و خواهد گذاشت، ایالات متحده است. در واقع  می‌توان گفت که روابط ایران و چین نه دو جانبه بلکه سه جانبه است؛ زیرا آمریکا به عنوان بازیگر سوم، تأثیرات تعیین کننده‌ای دارد. از این‌رو می‌توان روابط ایران و چین را در قالب مثلث ایران- چین- آمریکا نیز مورد تحلیل قرار داد. گزارش حاضر سیر روابط ایران و چین را از این منظر و با تاکید بر وضعیت کنونی آن، مورد بررسی قرار داده است.

الف-آمریکا و روابط ایران و چین: از گذشته تا حال

تعاملات ایران، چین و آمریکا را برای فهم بهتر می‌توان در قالب الگوی مثلث بررسی کرد. در قالب این الگو، نوع تعامل هر یک از دو ضلع، بر برخی وجوه سیاست خارجی ضلع سوم تأثیرات پراهمیتی برجای می‌گذارد. از منظر نویسنده، در تاریخ سی و پنج ساله روابط ایران و چین، این الگو همواره یک متغیر اساسی در شکل‌دهی به سیر روابط ایران – چین بوده است.

با نگاهی تاریخی، می‌توان دریافت که روابط ایران – چین در اوائل دهه ١٣٥٠، اساساً هنگامی از سر گرفته شد که پیش از آن مناسبات آمریکا و چین در قالب دیپلماسی "پینگ پنگ" مورد بازتعریف قرار گرفته بود. در این دوران، ایران در قالب بلوک غرب تعریف می‌شد؛ بلوکی که ایالات متحده رهبری و راهبری آن را برعهده داشت. در این قالب، تغییر رفتار اعضای بلوک در مقابل کشورهای کمونیست عموماً هنگامی رخ می‌داد که ایالات متحده روابط خود با آن کشور را بازتعریف می‌کرد. از این مقطع تا وقوع انقلاب اسلامی، روابط دو کشور رو به گسترش نهاد؛ به گونه‌ای که در سال ١٣٥٧، هواکوفنگ، رئیس جمهور وقت چین، از ایران بازدید کرد. بی‌تردید، گرمی روابط چین و آمریکا از یک سو و ایران و آمریکا از دیگر سو، مؤلفه‌ای پراهمیت در گسترش روابط ایران و چین در این دوره به شمار می‌آید.

با وقوع اتقلاب اسلامی در ایران، سیاست خارجی ایران دگرگون شد و بر مبنای شعار "نه شرقی، نه غربی" که به مفهوم غالب  آن تبدیل شد، مورد بازتعریف قرار گرفت. این بازتعریف طبیعتاً بر مثلث فوق‌الذکر تأثیرات پراهمیتی برجای گذاشت. الگوی روابط ایران و ایالات متحده از ائتلاف به تخاصم تغییر پیدا کرد. اما الگوی روابط چین و ایالات متحده در قالب نوع رقیقی از همکاری استراتژیک تا پایان جنگ سرد باقی ماند.

در دوران پس از انقلاب اسلامی، ایران به تدریج در پی کشورها و قدرت‌هایی برآمد تا با بسط مناسبات با آنها در مقابل فشارهای فزاینده ایالات متحده به نوعی موازنه ایجاد نماید و چین یکی از این قدرت‌ها بود. از این مقطع زمانی تا پایان جنگ سرد، روابط دو کشور به ویژه با سفر مقامات ارشد ایران به چین رو به گسترش نهاد و مبادلات در حوزه نظامی (از آنجا که ایران با تحریم تسلیحاتی غرب روبرو بود)، اولویت ویژه‌ای یافت. البته چین به هر دو کشور ایران و عراق در دوران جنگ (عراق علیه ایران) تسلیحات فروخت که میزان آن، حدود ٥ میلیارد دلار برآورد می‌شود.  بسط روابط ایران و چین با حساسیت ایالات متحده روبرو شد؛ به گونه‌ای که در دوره ریاست جمهوری ریگان، این کشور همکاری‌های امنیتی و فروش تسلیحات به چین را به دلیل فروش موشک‌های کرم ابریشم از سوی آن کشور به ایران، لغو کرد. 

با پایان جنگ سرد و تغییر نظام بین‌الملل، طبیعتاً اهداف و استراتژی‌های سیاست خارجی سه ضلع مثلث دستخوش تغییر شد. ایالات متحده به عنوان پیروز جنگ سرد، موقعیت ابرقدرتی یافت و در پی تثبیت تسلط خود برنظام بین‌الملل تحت عنوان "نظم نوین جهانی" برآمد. از دیگر سو، فروپاشی شوروی به عنوان دشمن مشترک چین و ایالات متحده، همکاری استراتژیک به عنوان الگوی روابط دو کشور را مضمحل ساخت و دوره گذار به الگوی جدید در روابط آنها آغاز شد. در ضلع سوم مثلث، ایران با پایان گرفتن جنگ و لزوم بازسازی، تنش‌زدایی و گسترش روابط با تعداد هر چه بیشتری از کشورها را در دستور کار خود قرار داد که با توجه به محدودیت‌های پیش روی این کشور، چین یکی از گزینه‌های پراهمیت به شمار می‌رفت.

از دیگر سو، در دوران پس از جنگ سرد، گرچه توسعه‌گرایی همچنان به عنوان مفهوم غالب سیاست خارجی چین باقی ماند، اما دگرگونی محیط امنیتی این کشور، تغییر در برخی رویکردهای آن را اجتناب ناپذیر ساخت. نگرانی از تثبیت تسلط ایالات متحده برنظام بین‌الملل که چینی‌‌ها از آن تحت عنوان "هژمونیسم" نام می‌برند، باعث شد تا چین در پی ایجاد موازنه‌ای محتاطانه با مشارکت سایر کشورها در برابر آن و سوق دادن نظم بین‌المللی به سوی چندجانبه‌گرایی برآید.

افزون بر این، با تداوم رشد سریع اقتصاد چین، این کشور در سال ١٩٩٣، به صف واردکنندگان نفت پیوست. نیاز روزافزون چین به انرژی وارداتی، مناطق و کشورهای برخوردار از انرژی را در سیاست خارجی و امنیتی این کشور بازتعریف کرد. طبیعی است که در این میان، خلیج فارس به عنوان مهمترین منبع انرژی جهان، از جایگاه ویژه‌ای در سیاست خارجی چین برخوردار گردد. در میان کشورهای این منطقه، ایران، از دو مزیت برخوردار بوده است؛ اولاً دارای دومین ذخایر نفت و گاز جهان است و ثانیاً به دلیل محدودیت‌های شرکت‌های بزرگ نفتی، مسیر ورود شرکت‌های تازه کار چینی در صنعت نفت و گاز بود. ذکر این نکته ضروری است که فعالیت بین‌المللی شرکت‌های نفتی چینی پس از سودان، در ایران به عنوان دومین کشور آغاز شد و آنها با انجام سعی و خطا در صنعت نفت کشور ایران، توانستند اعتبار بین‌المللی برای خود کسب کنند. نکته دیگر آنکه توانایی فنی و صنعتی چین در این دوران به سرعت رو به رشد گذاشت و ایران به یکی از مشتریان سرمایه‌گذاری‌های چین در این زمینه تبدیل شد. ترکیب منافع مشترک سیاسی و اقتصادی، روابط ایران – چین را وارد دوران جدیدی ساخت؛ دورانی که ویژگی آن، رشد سریع مناسبات بود.

بسط روابط ایران – چین در این دوران، در حالی صورت گرفت که ایالات متحده ایران را در شمار کشورهای یاغی قرار داد و با تصویب قوانین جدید، مجازات‌هایی را برای شرکت‌های چینی سرمایه‌گذار در ایران در نظر گرفت. بر این مبنا، می‌توان گفت که سیاست خارجی ایالات متحده به عنوان ضلع سوم، فشارها و محدودیت‌های بسیاری بر روابط ایران و چین وارد ساخت؛ فشارهایی که در قالب تحریم شرکت‌های چینی طرف معامله با ایران، فروش تسلیحات به تایوان و... تحقق یافت. تعدادی از شرکت‌های چینی در این دوران تحریم شدند و برخی معاملات پراهمیت ایران و چین با فشار آمریکا و عقب‌‌نشینی طرف چینی لغو شد. 

ب- نقش آمریکا از هزاره جدید تا کنون

از اوایل هزاره جدید، بار دیگر تغییرات در سیاست خارجی اضلاع مثلث، فضای جدیدی را در تعاملات آنها رقم زد. ایالات متحده پس از ١١ سپتامبر، سیاست مبارزه با تروریسم و جلوگیری از تکثیر تسلیحات کشتار جمعی را اولویت اول سیاست خارجی خود قرار داد؛ خاورمیانه را کانون اصلی شیوع این تهدیدات تلقی کرد و بر دگرگون ساختن روندهای آن متمرکز شد. در این چارچوب، ایران به عنوان عضوی از محور شرارت تلقی شد؛ محوری که تغییر نظام سیاسی آنها، با توسل به زور، در دستور کار قرار گرفته بود.

در ضلع دیگر، برنامه هسته‌ای ایران وارد مراحل حساس‌تری شد و به یکی از موضوعات مهم  بین‌المللی تبدیل شد، به طوری که با تصویب قطعنامه‌های شورای امنیت، فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران افزایش یافت. در ضلع سوم، یعنی روابط چین و ایالات متحده در دوران پس از ١١ سپتامبر، در قالب الگوی "همکاری و رقابت استراتژیک" دنبال شد، اما این بار وجه همکاری‌جویانه در آن غلبه پیدا کرد. فضای پس از ١١ سپتامبر، با کاهش فشارهای آمریکا بر چین، گشایش استراتژیکی برای این کشور ایجاد کرد تا بتواند اهداف خود را پی‌گیری نماید. در واقع، تمرکز آمریکا بر خاورمیانه، یکی از شانس‌های بزرگ سیاست خارجی چین در این دوران به شمار می‌آید.

با تغییرات در اهداف و رویکردهای سیاست خارجی ایران، آمریکا و چین، از یک سو فضای روابط ایران و آمریکا به سوی جنگ لفظی و شدت گرفتن احتمال درگیری نظامی سوق یافت و از دیگر سو، ماه عسل روابط چین و آمریکا آغاز شد. طبیعی است در چنین فضایی، امکان همکاری و هماهنگی میان چین و ایالات متحده، به ویژه در مسائل حساس بین‌المللی، بیش از پیش مهیا گردد.

نماد اصلی همکاری و هماهنگی چین و ایالات متحده برای اعمال فشار بر ایران را می‌توان در روند پرونده‌ هسته‌ای ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد مشاهده کرد. با ارجاع پرونده ایران به این شورا، بحث‌ها پیرامون نقش چین و روسیه در مقابله با اعمال تحریم علیه ایران بالا گرفت و چین در آزمونی دشوار برای انتخاب میان ایران و آمریکا قرار گرفت. دشواری این آزمون بدان لحاظ بود که همواره چین تلاش داشت در میانه روابط ایران و آمریکا قرار گیرد و از تأثیرات منفی مناقشه این دو بر روابط خود با هر یک از آنها بکاهد.

اما روند پرونده هسته‌ای ایران در شورای امنیت، چین را وادار به انتخاب کرد و نهایتاً سه قطعنامه این شورا با رأی مثبت این کشور همراه بود. آرای چین در این قطعنامه‌ها، مهر پایانی بر بحث‌های مربوط به ائتلاف ایران – چین زد و نشان داد که این کشور ایفای نقش "سهامدار مسئول" در نظام بین‌الملل آمریکا - محور را بر سایر گزینه‌ها ترجیح می‌دهد. 

جان‌نگرو پونته، معاون سابق وزير خارجه آمريكا، در مصاحبه‌ای در سال ٢٠٠٨ با وب سایت شورای روابط خارجی آمریکا، تأکید کرد‌: "چین در مسئله هسته‌ای ایران با ایالات متحده همسویی دارد. آمریکا به حمایت چین در ممانعت از تبدیل شدن ایران به کشوری دارای تسلیحات هسته‌ای اعتماد دارد. موافقت چین با سومین دور تحریم‌های سازمان ملل متحد علیه ایران، حاکی از این است که به رغم وجود برخی اختلافات از جمله سرمایه‌گذاری چین در بخش انرژی ایران، این کشور با ما در مواجهه با این موضوع همسوست. یقیناً چینی‌ها خواهان ایران برخوردار از سلاح هسته‌ای نیستند."

پس از تصویب تحریم‌ها، چین در پی محدودسازی روابط اقتصادی خود با ایران برآمد و به ویژه معاملات بانکی دو کشور را با تضییقاتی روبرو ساخت. بانک‌های چین که عمدتاً دولتی‌اند، به تدریج از گشایش اسناد اعتباری برای ایران خودداری کردند. نکته پراهمیت آنکه این تضییقات به دلیل فشارهای ایالات متحده و منافع گسترده بانک‌های چینی در ایالات متحده صورت گرفت.

 شدت گرفتن محدودیت‌های بانکی چین علیه ایران باعث شکنندگی‌هایی در روابط دو کشور شد. در نشست سالانه اتاق مشترک بازرگانی ایران و چین در تهران در ابتدای سال ٢٠٠٨، سرپرست وقت معاونت اقتصادی وزارت امور خارجه با اشاره به این محدودیت‌ها، تأکید کرد که: "متأسفانه سیستم بانکی ایران و چین دستخوش مسائل سیاسی شده و تحت تأثیر آمریکا قرار گرفته است. این موضوع در روابط بانکی دو کشور خدشه وارد می‌کند و باید از طرف چینی‌ها حل شود. ما با کشتی به چین نفت می‌فروشیم، ولی به دلیل مناقشات بانکی، پول آن را نمی‌توانیم دریافت کنیم؛ پول نفت را نیز نمی‌توانیم با کشتی وارد کنیم... چین باید بداند که ایران سال‌ها با غرب مراوده داشته است؛ زیرساخت‌های تجاری ما غربی است ولی اکنون برای چین فرصت مناسبی فراهم شده تا با ایران مراوده داشته باشد و چین باید از این فرصت استفاده کند. ...ما روابطمان را بیش از این گسترش نمی‌دهیم. ما دنبال توسعه نیستیم. ما کارهای توسعه‌ای‌مان را انجام داده‌ایم؛ حالا آنها باید تلاش کنند."

 رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران - چین نیز در این نشست، اظهارات مشابهی پیرامون محدودیت‌های تجاری اعمال شده از سوی چین ابراز داشت: "ما می‌خواهیم از چین خرید کنیم اما چطور باید پول آن را پرداخت کنیم؟ آیا باید پول را در کیسه بریزیم یا در جیب خود قرار دهیم و به چین بیاییم یا امروز و در قرن بیست و یکم می‌توانیم از سیستم بانکی پول را پرداخت کنیم؟. ...از شما (چینی‌ها) می‌خواهیم با ما برخورد سیاسی نکنید. اگر فشار غرب ما را وادار کند دستمان را بالا ببریم، دیگر به طرف چین نمی‌رویم. وقتی غرب به ما اخم کرده است، چین لبخند را از ایران دریغ نکند."  بیان چنین اظهاراتی از سوی مقامات دولتی و بخش خصوصی ایران، آشکارا شدت محدودیت‌های اعمالی از سوی چین را نشان می‌دهد.

از دیگر سو چینی‌ها نیز بر نقش تخریبی آمریکا در روابط دو کشور اذعان دارند. سفیر سابق چین در ایران به  فشارهای بانکی آمریکا چنین اذعان کرده است: "بیشترین مشکلات موجود بین دو کشور درباره پرداخت‌ها است. در واقع نفت به دلار ارزیابی می‌شود و پرداخت‌ها همیشه از سوی بانک‌های آمریکایی است. اکنون آمریکا فشار می‌آورد که تحریم‌های بانکی علیه ایران گسترده شود و متعاقب آن آمریکا به چین فشار زیادی وارد می‌کند که این کشور با ایران رابطه دلاری نداشته باشد. البته شرایط چین و آمریکا با تعامل آمریکا و شوروی در زمان جنگ سرد خیلی متفاوت است. با توجه به خصومتی که دو ابرقدرت با یکدیگر داشتند، ارتباط تجاری و اقتصادی آنها خیلی کم بود، با اینکه چین و آمریکا در گذشته ملاحظاتی داشتند ولی اقتصاد دو کشور در یکدیگر بافته شده است و هیچ یک از طرف‌ها ضربه وارد شدن به این رابطه را نمی‌تواند تحمل کند.

در حوزه قراردادهای نفت و گاز به عنوان پایه روابط دو کشور نیز چینی‌ها با تشدید بحران هسته‌ای ایران، عملاً وارد اجرای این قراردادها نشدند و سیاست انتظار را در پیش گرفته‌اند. در واقع، علی‌رغم اینکه هر از گاهی خبر عقد قراردادهای میلیارد دلاری نفت و گاز بین دو کشور منتشر می‌شود، اما در عمل هنوز عمده  این توافقات به مرحله اجرایی نرسیده است. بی‌شک، فشارهای ایالات متحده و تشدید فضای تخاصم و تنش در روابط ایران و ایالات متحده، مهمترین عامل در وقوع چنین وضعیتی است.

در دوره اوباما نیز با تغییر سیاست خارجی آمریکا به نظر می‌رسد مناسبات ایالات متحده با چین آشکارا بهبود یافته است. هیلاری کلینتون در اولین سفر خود به چین تاکید داشت که چین و آمریکا در یک قایق نشسته‌اند.  افزون بر این، اوباما نیز در مناسبت‌های مختلف بر گسترش و تعمیق روابط با چین تاکید کرده است، موضعی که با استقبال چینی‌ها روبه‌رو شده است. بهبود روابط این دو کشور در این دوره به گونه‌ای سریع و آشکار بوده که برژینسکی در دیدار اخیر خود از چین، پیشنهاد تشکیل گروه ٢ (چین+آمریکا) را برای بررسی و حل و فصل موضوعات کلان بین‌المللی مطرح کرده است.

برقراری روابط نزدیکتر میان دو طرف در دوره اوباما طبیعتا موجبات نزدیکی بیشتر مواضع آنان در قبال ضلع سوم مثلث را فراهم آورده است. از همین روست که در خلال دور اخیر گفت‌وگوهای اقتصادی استراتژیک میان دو کشور، از یکسو باراک اوباما تاکید کرده که چین و آمریکا باید برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی متحد شوند  و از دیگر سو، هیلاری کلینتون نیز گفته است از این که چین در نگرانی آمریکا از تبدیل ایران به یک کشور مجهز به تسلیحات اتمی سهیم است، رضایت دارم.

تلاش آمریکا برای سهیم ساختن چین در فشار بر ایران تنها محدود به دولت این کشور نیست. کنگره نیز اخیرا اقداماتی را در این راستا به عمل آورده است. هیئتی متشکل از اعضای دو حزب به سرپرستی رئیس کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان، هارولد برمن (که چندی پیش طرح تحریم بنزین ایران را ارائه داد)، به چین سفر کرده‌اند و ضمن انتقاد از قراردادهای اخیر چین با ایران در حوزه انرژی، از این کشور خواسته‌اند تا با آمریکا در جلوگیری از دست‌یابی ایران به تسلیحات اتمی همکاری کند. او در دیدار با رهبران چین، خطاب به آنها تاکید کرده که زمان ایران برای وارد شدن در گفت‌وگوهای جدی رو به پایان است... اگر این کشور به درخواست‌های ما برای تعامل تا اوایل پاییز امسال پاسخ مثبت ندهد، معتقدم جامعه بین‌المللی منجمله چین، باید با اقدامات (تحریم‌ها) اقتصادی در پی تغییر رفتار این کشور برآیند. ...ما در جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای منافع مشترک داریم و باید قبل از آنکه بسیار دیر شود، با همکاری تنگاتنگ با یکدیگر و با سایر شرکا از وقوع چنین امری جلوگیری کنیم.

جمع بندی

بر این مبنا، می‌توان گفت که وضعیت مثلث، تا حد زيادي وضعیت روابط ایران و چین را تعیین می‌کند. چینی‌ها روابط خود با بازیگران مهم بین‌المللی و منطقه‌ای را در چارچوب‌های مختلفی از مشارکت استراتژیک تا دوستی و همکاری تعریف کرده‌اند. روابط آنان با کشورهای بالنسبه هم وزن ایران چون پاکستان، آفریقای جنوبی و عربستان، در قالب همکاری استراتژیک قرار دارد. اما آنها علی‌رغم تمایل مقامات ایرانی، از دادن عناوین مشابه به روابط خود با ایران طفره می‌روند؛ طفره رفتنی که فشارها و حساسیت‌های ایالات متحده و مجموعه غرب، مهمترین عامل ایجاد آن است.    

تصور عمومي، به ويژه در سطح رسانه‌اي، بر آن است كه به دليل گسترش برق آساي روابط تجاري ايران و چين و قرار گرفتن چين در ردیف شركای اول تجاري كشور، ‌روابط در ساير حوزه‌ها به ويژه در تعاملات استراتژيك نيز به موازات اين روند گسترده شده است؛ حال آنكه تقريباً عكس قضيه صادق است. روابط تجاري و استراتژيك كشورها مانند ظروف مرتبطه نيست كه تغيير در يكي، لزوماً تأثيرات مشابهي بر ساير حوزه‌ها بر جاي بگذارد. بسياري از كشورها علي‌رغم برخورداري از روابط اقتصادي و تجاري گسترده،‌ نه تنها همكاري استراتژيك با يكديگر ندارند، بلكه رقيب يكديگر نيز هستند. واقعيت آن است كه علي‌رغم رشد صد درصدي روابط اقتصادي ايران – چين در  سال‌های اخير، تعامل استراتژيك دو كشور رو به كاهش گذاشته است. كاهش تعامل استراتژيك بدان دليل است كه حوزه اقتصاد و سياست در موارد مهمي واجد منطق متفاوتي هستند. حجم روابط تجاري چين و ايالات متحده بر مبنای آمارهای سال ٢٠٠٨، بالغ بر سيصد و پنجاه و شش ميليارد دلار و با اتحاديه اروپا، اين رقم بیش از سیصد ميليارد دلار است.  اگر اين ارقام را با بيست و پنج ميليارد دلار روابط تجاري ايران – چين مقايسه كنيم، ‌تفاوت معناداري را متوجه مي‌شويم؛ تفاوتي كه مي‌تواند آثار خود را بر الگوي مثلث فوق‌الذكر بر جاي بگذارد.

بعيد به نظر مي‌رسد وضعيت فعلي مثلث ايران – چين – ايالات متحده تا آينده نزديك دستخوش تحول آشكاري شود؛ زيرا از يك سو ايران بر پيگيري اهداف هسته‌اي خود اصرار دارد و در مسير نيل به آن،‌ حاضر به پرداخت هزينه است و از ديگر سو، ايالات متحده، مجموعه غرب و اسرائيل از تمامي اهرم‌هاي خود،‌ از تحريم تا تهديد بهره مي‌گيرند تا ايران را از دستيابي به اهداف خود باز دارند. در ضلع سوم، چين در راستاي استراتژي كلان خود، ثبات و همكاري در روابط با ايالات متحده و ساير قدرت‌هاي بزرگ را گزينه برتر مي‌داند و تلاش دارد خود را به عنوان "سهامدار مسئول"  در نظام بين‌الملل تصوير سازي نمايد. طبيعي است كه سهامدار مسئول در نظم غرب محور نمي‌تواند با كشورهايي كه از سوي غرب به صورت تهديد، تصوير سازي مي‌شوند، روابط ويژه‌اي برقرار سازد. بنابراين، مي‌توان گفت كه روابط همكاري‌جويانه چين با قدرت‌هاي بزرگ، به ويژه قدرت‌هاي غربي و به خصوص ايالات متحده، محدوديت‌هاي مهمي در روابط ايران و چين ايجاد مي‌كند.