مقدمه

مدعای این مقاله آن است که از ابتدای تأسیس دولت سوریه تاکنون، سیاست خارجی سوریه نسبت به قدرت‌های بزرگ و همسایگان خود، تابعی از تعارضات قدیمی اعراب و اسرائیل بوده است؛ اما از دوران جدید یعنی از دوران پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003، سیاست خارجی سوریه دیگر تابعی از مناقشات اعراب و اسرائیل نیست، بلکه ناشی از تعارضات منطقه‌ای با آمریکا در حوزه‌های مختلف (ایران، عراق، لبنان و نیز اسرائیل) می‌باشد. اینک دیگر تعارضات عربی با اسرائیل و نیز خود اسرائیل، جایگاه خود را به عنوان فوری‌ترین اولویت در اندیشه جدید سیاست خارجی سوریه از دست داده است. در گذشته دولت سوریه، از موضع اسرائیل یا با واسطگی اسرائیل به آمریکا می‌نگرست، اما در این دوره از موضع آمریکا، به اسرائیل می‌نگرد. به عبارت دیگر، در این تفکر، آمریکا به جای اسرائیل قرار گرفته و دغدغه‌های سوریه گسترش یافته و منطقه‌ای شده است. در این مقال? مشخصه اصلی و بزرگ تفکر جدید سیاست خارجی سوریه اولویت رویکرد سیاسی بر رویکرد امنیتی است که مخصوصاً پس از نبرد 33 روزه ارتش اسرائیل با حزب‌ا... لبنان در اوت 2006، ابعاد قابل درکی یافت. این گزارش به تبیین تفکر نوین سیاست خارجی سوریه و نتایج و دورنماهای آن می‌پردازد.

1- دانش مرکزی اما مغفول: عدم قطعیت

مسئله اساسی در سیاست امروز کشورهای جهان سوم، همچون گذشته، ناپیوستگی است؛ یعنی نظام‌های قدیمی رو به شکاف و گسست می‌روند، اما نظام‌های جدید هنوز شکل نهادینه‌ای نگرفته و جایگاهی نیافته‌اند. مسئله ناپیوستگی مخصوصاً در خاورمیانه قابل مشاهده است؛ جایی که شکست‌ها، گسست‌ها و عدم توازن‌ها در آن غالب است.

تصور غالب آن است که آمریکا در پی استقرار وضع مطلوب خود در خاورمیانه است؛ حال آنکه مسئله اصلی آمریکا در خاورمیانه عدم وجود وضع مطلوب نیست (عدم مطلوبیت نظام‌های سیاسی و شرایط اجتماعی در خاورمیانه)، بلکه نامعین بودن روندها، عدم نهادینگی، عدم تشخص‌ها و وضعیت‌های گذار – گونه است. این وضعیت مانع از آن می‌شود که آمریکا به درکی روشن و عملیاتی از مطلوبیت‌های خود در خاورمیانه دست یابد. در واقع، از منظر آرمان‌گرایانه، برای سیاست خارجی آمریکا سه مرحل? تاریخی وجود دارد. در مرحله تاریخی اول آمریکا با عدم شکل‌گیری ساختارها، عدم استقرار ثبات و هماهنگی در هویت، ساز و کارهای اقتصادی، نظام سیاسی و غیره مواجه است. دوم، مرحله ساخت‌یابی و نهادینگی سیاسی در خاورمیانه است، گرچه این مرحله به طور کامل مطلوب آمریکا نیست و حالتی موقتی یا ابزار گونه دارد؛ منظور، استقرار دیکتاتوری‌های ثبات بخش صدام، مبارک وغیره است. سومین مرحله، استقرار یک خاورمیانه مطلوب آمریکاست. چنین خاورمیانه‌ای به خوبی در چارچوب نظریه یا طرح «خاورمیانه بزرگ» قابل درک است.

هدف نهایی اصلاحاتی که در چارچوب طرح خاورمیانه بزرگ مطرح است، ادغام منطقه خاورمیانه در نظام اقتصادی – سیاسی جهانی است به طوری که اسرائیل قطب این منطقه را تشکیل دهد و منطقه در راستای منافع کلانی حرکت کند که متأثر از نظام ارزش‌های جوامع غالب انگلیسی زبان و پروتستان مذهب باشد. واقعیت آن است که ما، همچنان در مرحله اول و نه مرحله دوم به سر می‌بریم؛ در مرحله اول عدم قطعیت مطرح است و در مرحله دوم، با قطعیت موقت یا ابزاری سر و کار داریم. چالش ایران و آمریکا و کل سیاست‌های منطقه‌ای بر سر شکل دادن روندها، یا بهتر بگوییم، بر سر تشکیل هویت‌ها و تحکیم ساختارهاست و در برگیرنده هدایت آنها و یا بهره‌برداری از آنها نمی‌باشد. هنوز چندان چیزی خلق نشده است که بتوان آن را هدایت کرد؛ واقعیت این است که دولت‌ها به دنبال تحولات حرکت می‌کنند نه اینکه تحولات به دنبال دولت‌ها باشند.

به عبارت کلی‌تر، خاورمیانه و به ویژه سیاست آن، پدیده‌ای متعلق به آینده است نه زمان حال. دانش مرکزی اما با این حال مغفول درباره خاورمیانه، آگاهی یافتن از عدم قطعیت و خارج از کنترل بودن روندهاست. درک سیاست خارجی جدید سوریه (و البته ایران و همه بازیگران سیاست خاورمیانه) فقط با شروع از موضع همین دانش مرکزی امکان‌پذیر می‌باشد.

2- دکترین اسد و استمرار آن

هدف دوگانه سیاست خارجی حافظ اسد حل مطلوب تعارض سوریه با اسرائیل در مورد بلندی‌های جولان و افزایش پرستیژ سوریه در میان دیگر کشورهای عرب بود. سوریه در دو جنگ اعراب و اسرائیل در سال‌های 1967 و 1973 مشارکت داشت. در جنگ 73، سوریه بلندی‌های جولان را از کف داد و این بلندی‌ها همین‌طور باشد تغییر نکند رسماً به خاک اسرائیل منضم شد. ده سال بعد حافظ اسد رضایت داد که در یک کنفرانس صلح منطقه‌ای با اسرائیل مشارکت کند تا بلکه این بلندی‌ها به خاک سوریه باز گردد. گفتگوهای صلح تا سالیان بعد هم ادامه یافت اما هیچ توافقی حاصل نیامد.

حافظ اسد در سال 2000 و قبل از وفات خود، آخرین مساعی‌اش را برای نیل به توافقی با اسرائیل به واسطه‌گری ایالات متحده انجام داد. اما این نیز کوششی ناموفق بود. اسد اصرار داشت که توافق نهایی صلح بر طبق قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد باشد، اما این درخواست با مخالفت دولت صهیونیستی همراه بود و هنوز نیز هست.

می‌توان گفت، نتیجه مجموع فعالیت‌های دستگاه سیاست خارجی سوریه تا سال 2003 (زمان حمله آمریکا به عراق)، گونه‌ای انزوا در میان اعراب بود و این وضعیت، بر خلاف آن هدفی بود که اسد فقید همواره آن را پی می‌گرفت: تعارضات با حزب بعث عراق طی مدت 20 سال، خشم اعراب از حمایت سوریه از ایران در طی جنگ با عراق، حمایت سوریه از آمریکا در جریان اخراج ارتش عراق از کویت و سرانجام مداخله پیوسته نظامی در لبنان از سال 1976 به بعد، ... . به طور کلی گونه‌ای سوء ظن و هوشیاری را در برابر امکان جاه‌طلبی‌های سوریه در میان اعراب برانگیخته بود. به همین منظور و در راستای ورود مجدد و صمیمانه به خانواده عربی بود که سوریه در سال 2002 از طرح عربستان مبنی بر شناسایی اسرائیل و صلح با آن در ازای خروج از سرزمین‌های عربی اشغالی در سال 1967 بود، حمایت کرد.

با این حال، روند انزوای سوریه با این ابتکارات دیپلماتیک قابل حل نبود: به دلیل پیمان کمپ دیوید بین مصر و آمریکا و اسرائیل، توافقات دو جانبه گاه و بیگاه بین اردن و مصر و تسلط اسرائیل بر بخش‌هایی از جنوب لبنان، سوریه خود را آخرین دولت در میان دولت‌های عربی دید که در عین حالی که معارض با اسرائیل‌اند، مرزهای مشترکی نیز با آن دارند. سوریه معتقد بود مناقشات اعراب و اسرائیل به تعارض دو جانبه سوریه و اسرائیل تقلیل یافته است که در آن، طرف‌های دیگر عربی همچون فلسطینیان حاشیه محسوب می‌شوند.

در مقابل منتقدین نیز می‌گفتند که سوریه شرایط عام منطقه‌ای را به شکل دو جانبه می‌بیند و به عبارت دیگر، جهان عرب را به دو اردوگاه تقسیم کرده است: جبهه طرفداران سوریه و متحدین آن که نفی کنند? بهبود روابط با اسرائیل هستند و جبه? تسلیم‌گرایانی که برای کسب امنیت، از اعطای امتیازات به اسرائیل طرفداری می‌کنند. اما این جبهه‌گرایی از نظر منتقدین انزوای منطقه‌ای سوریه را تشدید می‌کند و ثابت می‌کند که سوریه هنوز در فضای جنگ سرد می‌اندیشد.

اما حافظ اسد نمی‌توانست تسلیم این انتقادات شود. باز پس‌گیری ارتفاعات جولان از اسرائیل انگیزه ویژ? سیاست سوریه بود، اما با این حال این امر خود بخشی از هدف هژمونی منطقه‌ای سوریه نیز به شمار می‌آمد. از این‌رو، هدف سوریه عبارت شد از ممانعت از اینکه اردن، سازمان آزادیبخش فلسطین یا لبنان به انزوای سوریه با ورود به توافقات جداگانه سازش با اسرائیل رسمیت ببخشند. سوریه اعلام کرد حکومت‌های عرب فقط در قالب یک کنسرت هماهنگ عربی می‌توانند حداکثر امتیازات را از اسرائیل بگیرند. این سیاستی است که ناظران آن را «دکترین اسد» نامیده‌اند. محتوای دکترین اسد این فرض است که سوریه آهنگ مذاکرات دول عربی با اسرائیل را رهبری خواهد کرد. البته این دکترین به طور غیرمستقیم اشاره به فقدان رهبری عملی سوریه بر اعراب دارد. اما هر چند این درست است که سوریه در این معنا کشوری محافظه‌کار بوده است که رهبری رفتارهای مسالمت‌جویانه اعراب را در اختیار نداشته است، اما روشن است که سوریه به یمن روابط ویژه‌اش با آمریکا و اسرائیل و کسب یک جایگاه منطقه‌ای متمایز، همواره تحمیل کننده اساسی‌ترین شرایط بر سیاست خارجی اعراب بوده است.

نقش مرکزی سوریه در مناقشه اعراب و اسرائیل تا حدی از ایدئولوژی کهن «سوریه بزرگ» ناشی می‌شود که در بطن دکترین اسد قرار دارد و حاوی این اعتقاد است که سوریه باید بر همسایگان عرب خود اعمال رهبری نماید. دکترین اسد، فکر ماندگار دیپلماسی سوریه است و چنانکه خواهیم دید، در دوران متأخر و در قالب تفکر جدید سیاست خارجی سوریه نیز به حیات خود ادامه می‌دهد.

3- پایان تاریخ انزوا

با حمله نظامی آمریکا به عراق، روند انزوای سوریه که ساختار یافته بود و با ابتکارات دیپلماتیک قابل حل به نظر نمی‌رسید، پایان گرفت و طی آن، دیپلماسی سوریه فضای مناسب‌تری برای پیشبرد هدف اساسی خود یعنی عدم امضای سازش‌های دو جانبه اعراب با اسرائیل (دکترین اسد) به دست آورد. دلیل این امر به طور کلی، آغاز روند درهم تنیده شدن و یکپارچگی دغدغه‌های خارجی جهان عرب بود. حمله آشکار آمریکا به یک کشور عرب وجدان دول عربی را جریحه‌دار ساخت. حمله به عراق چنانکه می‌دانیم، پایانی بر سنت روابط تقریباً یک طرف? اعراب و آمریکا بود. دریافت‌های اعراب (پرسپشن‌ها) عمیقاً به سوی دگرگونی رفت، اما سنت روابط و رفتارهای پیشین، به دلیل استحکام ساختاری‌شان که پیشتر به شیوه‌های مختلف شکل گرفته بود، همچنان قدرتمند به نظر می‌رسید. به عبارتی انتزاعی‌تر، میان «مصلحت دولت»‌های عرب و هویت منطقه‌ای‌شان یا تصوری که از خود جمعی‌شان داشتند، تعارض پدید آمد و آنها را به رفتارهای دوگانه واداشت. در این راستا، تدریجاً دیپلماسی عربی هویت قابل درکی یافت: دولت‌های عرب و مخصوصاً مصر و عربستان مجبور به بازی‌های تعادل بخش شدند، به نحوی که از یک سو آمریکا خشمگین نشود (مثال اخیر، مواضع آنان در قبال دولت سینیوره است) و از دیگر سو جبه? دول عربی تماماً از هم پاشیده نشود. در زمان ما، در واقع، تحرک دیپلماتیک اعراب، تحرک برای کاری نکردن است: پویشی صرفاً برای ماندن. به طور کلی‌تر می‌توان گفت: جبهه اصلی سیاست امروز خاورمیانه، نبرد سیاست بقا با سیاست تحول است.

در هر حال، نقطه عطف بزرگ در دوران پس از حمله آمریکا به عراق، حرکت مسائل اعراب یا سیاست عربی به سوی یکپارچگی و نظاموارگی است، به نحوی که بررسی جداگانه یک مسئله خاص در سیاست خارجی یک دولت عرب دشوارتر و حتی ناممکن می‌شود و این عطیه‌ای بس بزرگ به دیپلماسی سوریه است. لطف بزرگ به سیاست خارجی سوریه آن است که مسایل سیاست خارجی سوریه و دیگر دول عرب مجدداً در حال یکی شدن است اما این بار نه با محوریت اسرائیل بلکه با محوریت آمریکا؛ نه براساس یک کشور، بلکه خیلی اساسی‌تر، براساس یک منطقه؛ شرایط جدید در هر حال به احیای دکترین اسد منجر شد و نیز فضای مناسبی برای الهام‌بخشی سوریه بزرگ فراهم آورد که حاوی گونه‌ای هدایتگری اعراب توسط سوریه است. این شرایط جدید از آنجا شکل نهایی خود را پیدا کرد که سوریه یک تهاجم ناگهانی از سوی آمریکا یا اسرائیل را دفع کرد (قتل حریری و فشارهای بین‌المللی پس از آن) و سپس خود تهاجمی بزرگ، اما تدریجی (اتفاقات بزرگ لبنان و عراق) را علیه دو کشور یاد شده آغاز کرد. از آن پس، این سوریه بود که با گسترش فضاهایش، شرایط سیاست خارجی خود را بر اعراب تحمیل کرد. این حقیقت را از زبان ایهود اولمرت می‌توان فهمید که می‌گفت: شرط ما برای گفتگوهای صلح با سوریه، توقف حمایت‌ها از حماس، توقف حمایت‌ها از حزب‌الله در لبنان و قطع «پیوندهای هولناک» با ایران است. در واقع، اولمرت بدین ترتیب سه حوزه اصلی سیاست خارجی سوریه را بیان کرد که عبارتنداز اسرائیل، لبنان و ایران. اما اگر عراق را نیز به این فهرست اضافه کنیم، حوزه‌های اصلی سیاست خارجی سوریه تکمیل می‌شود که از گسترش زیادی برخوردارند. در این حال، به عنوان یک فرضیه می‌توان گفت که سوریه از طریق حوزه‌های اصلی سیاست خارجی خود، راقم دغدغه‌های مشترکی برای جهان عرب است، به نحوی که اعراب را در حالت انتظار و ترصد برای حل مشکلاتی در سطح منطقه‌ای نگاه می‌دارد که تا حل نشوند، مذاکرات دو جانبه با اسرائیل اقدامی بی‌موقع و عجولانه به نظر خواهد رسید. سوریه اینک اعراب را مشروط به شرایط خود کرده است و این خود گونه‌ای رهبری جهان عرب است.

4- دیپلماسی جدید سوریه: تقدم راه حل سیاسی بر امنیتی

حوزه‌های سیاست خارجی سوریه نیز سخت در هم تنیده شده‌اند. مسئله اساسی این است که سیاست خارجی سوریه دیگر معطوف به این یا آن کشور نیست. به عبارت دیگر، مزیت‌های خاص یک کشور برای سوریه هر قدر هم که بزرگ و تطمیع کننده باشد، باز هم نمی‌تواند سوریه را به واکنشی اساسی وادارد. سوریه مجبور به ملاحظات دور، تفکرات ریشه‌ای‌تر، محاسبات پیچیده و مهمتر از همه، صبر است تا این کلاف پیچیده و سر درگم، تدریجاً به سوی باز شدن پیش رود. پس، نباید از سوریه توقع اقدام یک جانبه اساسی یعنی اقدامی اساسی در ارتباط با این یا آن کشور و از جمله اسرائیل را داشت.

می‌توان گفت سیاست خارجی آمریکا در دوران پس از جنگ عراق، یک عامل مهم یا مهمترین عامل پیوستگی میان حوزه‌های سیاست خارجی سوریه بوده است. هر گونه عمل انفرادی سوریه در برابر آمریکا و اسرائیل – که پراهمیت باشد – به معنای آن است که سوریه یک کارت خود را در برابر اسرائیل و آمریکا از دست می‌دهد بی‌آنکه مزیت ماندگاری به دست آورد. آنچه سوریه در شرایط نامتعین کنونی به دست می‌آورد نمی‌تواند بیشتر از قول یا وعده باشد. فرد ممکن است به یاد قول‌هایی بیفتد که دولت فخیمه علیاحضرت ملکه انگلستان به دولت‌های ضعیف استعماری اعطا می‌کرد. برای رهایی از هرگونه تضمینی از این دست یا قول متزلزل و آزارنده، سوریه ناچار است در شرایط پر تعلیق کنونی، مزایا و کارت‌های خود را پس‌انداز کند تا بر ارزش آنها تا زمان رسیدن به یک راه‌حل جامع یا نسبتاً جامع، افزوده شود. راه‌حل جامع راه‌حلی است که دغدغه‌های چهارگانه سیاست خارجی سوریه را حل کند و بخشی نباشد. راه‌حل جامع راه حلی سیاسی و نه امنیتی است. در راه‌حل امنیتی، تضمین گرفته می‌شود، یعنی صلح اعطا می‌شود اما در راه حل سیاسی، صلح موضوع توافق قرار می‌گیرد. تفاوت میان این دو تفاوت میان رفتار و نهاد، بین امر موقت و امر نسبتاً ماندگار و بین مشروط بودن و آزادی است.

راه حل سیاسی و نه امنیتی، دقیقاً اصطلاحی است که بشاراسد آن را به کار برده است. او در ملاقات با آرلن اسپکتر سناتور، دموکرات سنای آمریکا، بر پیوستگی مسائل عراق، لبنان و فلسطین با یکدیگر و حل جامع آنها تأکید کرد و گفت مسائل منطقه راه حل سیاسی و نه امنیتی دارند. این تفکر بشاراسد، یک رهیافت یا نظریه عمومی پراهمیت و تعیین کننده است که می‌توان آن را نظریه جدید تقدم سیاست بر امنیت دانست.

در این دیدگاه، آمریکا بر اسرائیل تقدم می‌یابد؛ دولت صهیونیستی بر خلاف گذشته در صدر ملاحظات دولت سوریه قرار نمی‌گیرد. خود دولت اسرائیل نیز در حال حاضر به گونه‌ای در حالت انتظار قرار دارد و به نتایج تعامل دولت آمریکا و دیگر دولت‌های عرب پیرامون قضایای عراق، لبنان و ایران می‌نگرد. همچنین، از آن جا که در این دیدگاه، راهیابی توافقات منطقه‌ای بر راهیابی امنیت ملی چیره شده است، می‌توان گفت مجموعاً شرایط جدید شرایط احیای دکترین اسد است. با تقویت این دکترین نیز، می‌توان گفت که گذشته بر حال چیره شده است. این مورد آخر به نحو جالبی گویای ظهور شرایط جدید برای دولت سوریه و مؤیدی بر دیدگاه‌های کهن دولت سوریه مبنی بر هدایتگری اعراب و تنبه آنها به خصومت اصولی دنیای غرب با آنان است و از این حیث، دیدگاه سنتی دو جبهه دوستان‌ودشمنان را درسیاست‌خارجی سوریه تأیید می‌کند.اما براین دیدگاه، عنصراضافه‌ای نیز بار شده که گویی چشم دوختن به دستان تاریخ است که چه رهاوردی را در انتهای شرایط پر تعلیق کنونی رقم خواهد زد. اینک بر خلاف گذشته که سوریه به ابتکارات اسرائیل چشم می‌دوخت، اسرائیل به ابتکارات سوریه برای خروج از بن‌بست چشم دوخته است.

5- مذاکره برای مذاکره

در گذشته، سوریه به دنبال مقید ساختن اسرائیل به شرایط مذاکره بود، اما اینک شرایط بر عکس شده است. با توجه به سخنان اولمرت که گفتگوهای مجدد صلح با سوریه را دوست دارد، اما اصرار دارد که دمشق ابتدا حمایت‌های خود از گروه‌های مسلحی چون حماس و حزب‌ا... را قطع کند، به نظر می‌رسد اسرائیل در قیاس با سوریه، نیروی بیشتری برای انجام مذاکره و سازش صرف می‌کند؛ این در حالی است که سوریه چنین نیرویی را بیشتر برای مذاکره با آمریکا صرف می‌کند. اسد در دسامبر 2006 در مسکو گفت گفتگوها با اسرائیل در حال حاضر خارج از دستور کار ماست در حالی که بر عکس، به تصریح بسیاری از خبرگزاری‌ها، به دلیل نقش مهم سوریه در لبنان و فلسطین، گفتگوها با سوریه در اساس دستورالعمل دیپلماسی اسرائیل قرار دارد. احتمالاً سوریه در شرایط جدید، اسرائیل را در پرانتز تعویق قرار داده و به جای آن، تأملات خود را مصروف به آمریکا ساخته است.

سوریه که تا قبل از سال 2000 میلادی، در چارچوب فرآیند جامع صلح حاضر به مذاکره بود یعنی مذاکره را به مثابه ابزار صلح می‌انگاشت، اینک دیگر گویا مذاکره برای این کشور ارزش فی‌نفسه پیدا کرده است.

این موضع سوریه هوشمندانه به نظر می‌رسد. ابزار یا رهیافتی که دهه‌ها سوریه را آزار می‌داد اینک به ابزاری در دست این کشور برای آزار اسرائیل بدل شده است؛ همان اسرائیلی که قبلاً از صلح یا از شعار صلح به مثابه روشی برای تضمین برتری خود استفاده می‌کرد. دیپلماسی سوریه در گذشته، بیشتر از اندیشه جنگ، از اندیشه صلح دولت اسرائیل آزار می‌دید. اینک شرایط کاملاً به عکس شده است. سوریه از مذاکره به عنوان ابزاری که ارزش فی‌نفسه دارد و نه ابزاری در جهت این یا آن هدف مشخص بهره می‌جوید: مذاکره برای فرسایش رقیب و اتلاف وقت، ترصد فضاهای جزیی تازه، تلطیف فضا، افزایش مشروعیت بین‌المللی، عدم ملزم شدن به اتخاذ مواضع جدید و ممانعت از تحمیل شدن آنها برخود، توپ را در زمین حریف انداختن و... از نتایج راهبرد مذاکره به عنوان یک ابزار فی‌نفسه است (اجرای یک تکنیک ایرانی؟).

ساده‌، سوریه نیز برای آنکه در اوضاع جدید کاری نکند، پیشنهاد مذاکره به آمریکا می‌دهد. زیرا تداوم اوضاع کنونی به ضرر آمریکا و به نفع سوریه و همچون مجالی برای افزایش تدریجی حق انتخاب‌های دمشق است. بی‌جهت نیست که ولید معلم وزیر امور خارجه سوریه طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی در آمریکا اظهار داشته بود که سوریه آماده مذاکره، بدون هیچ پیش شرطی درباره ارتفاعات جولان است. اما طبیعی است که خطاب اصلی این سخن به اسرائیل نیست به آمریکاست! نظریه کنونی سیاست خارجی سوریه این است: مذاکره آری اما پیشرفت اصولی در مذاکره (بدون پذیرش توافقات عمومی درباره مسائل منطقه از سوی آمریکا) هرگز. سوریه سیگنال‌های مذاکره را فقط برای آمریکا می‌فرستد. همین رهیافت است که منابع تصمیم‌گیرنده در دولت اسرائیل را در مورد میزان عزم و جدیت بشاراسد برای مذاکره با اسرائیل به آشفتگی کشانده است. در حالی که سرویس جاسوسی موساد می‌گوید: بشار اسد اصالتاً نفعی در مذاکره با اسرائیل نمی‌بیند، دایره اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل می‌گوید اسد در صورت بازگشت ارتفاعات جولان به سوریه آماد? مذاکره است. اسد سیگنال‌های مذاکره را به ویژه پس از شکست اسرائیل در جنوب لبنان می‌فرستد. گویا اسرائیل در درک مقصد این سیگنال‌ها دچار آشفتگی است. ظاهراً همچنان در اسرائیل تحلیل‌گرانی هستند که گمان می‌کنند دیپلماسی سوریه همچنان بر مدار جولان می‌چرخد در غیر این صورت «یوسی‌بایداتز» تحلیل‌گر ارشد دایره اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل نمی‌گفت: سوریه به مذاکره با اسرائیل علاقه‌مند است و علائم علاقه‌مندی‌اش را براساس هدف باز پس‌گیری ارتفاعات جولان ارسال می‌کند. تحول تازه‌ای که در این میان رخ داده آن است که دولت سوریه که قبلاً پیام‌های آمادگی برای مذاکره را در شرایط فشار و محدودیت‌های بین‌المللی ارسال می‌کرد، اینک در شرایط ابتکار عمل چنین می‌کند.

در این حال به روشنی، به نظر می‌رسد نفع آمریکا در این باشد که رهیافت مذاکره دو جانب? موردی را با سوریه در پیش گیرد. سفارش‌ها و توصیه به زمامداران سیاست خارجی در خصوص انجام مذاکره با سوریه، خصوصاً از طریق گروه بیکر و هامیلتون، بر همین اصل استوار است. اما این نفع یا این حکم عقلانی در اسارت خشم و نفرت حاکم بر سیاست خارجی آمریکا باقی مانده و به همین دلیل عملیاتی نمی‌شود.

سوریه نیز تا وقتی که بتواند، در برابر وسوسه فریبند? مذاکرات موردی با آمریکا مقاومت می‌کند. عقل دولت سوری چنین مقاومتی را تجویز می‌کند. منظور از عقل یا خرد فشرده، تجربیات متوالی در سیاست خارجی سوریه است که می‌تواند به طور عقلائی، دانش تصمیم درست در شرایط متغیر را در کف سیاستگذاران قرار دهد. البته باید به خاطر داشت که عقلانیت دولت سوریه می‌تواند اندکی متمایز از رفتارهای مقامات این دولت باشد. غیرممکن نیست که رهبران دیپلماسی سوریه تحت تأثیر فشارها عواطف شخصی، تطمیع، فریب، ترس وغیره از دایره عقلانیت دولت سوری خارج شوند.

در هر حال، سوریه تا زمانی که قادر باشد، در برابر وسوسه فریبنده‌ای که عبارت از مذاکرات موردی با آمریکا یا پذیرش پیشنهاد آن از سوی آمریکا باشد مقاومت می‌کند. دلیل این مقاومت در آخرین تحلیل، احتمالاً ایران است. سوریه مشروط به شرایط منطقه‌ای ایران است، به نحوی که ایران چه عقب‌نشینی نماید و چه پیش رود، سوریه در هر دو حالت کم یا زیاد مجبور به متابعت از آن است. رقابت‌های سوریه با ایران نیز در موضوع عراق تحت تأثیر شرایط وسیع‌تر منطقه‌ای نمی‌تواند حوزه وسیع و ملتهبی شود. مشروطیت شرایط منطقه‌ای سوریه به ایران را مقام آمریکایی دریافته بود که می‌گفت از طریق ایران می‌توان سوریه را به مذاکره کشاند، ولی از طریق سوریه نمی‌توان ایران را ترغیب به مذاکره کرد. در ارتباط با عراق نیز سخن اساسی آن است که عاقلانه نیست اگر سوریه به تنهایی بر سر داشته‌های خود با آمریکا مذاکره کند زیرا در این صورت به عنوان یک کشور همچنان آسیب‌پذیر، نیازمند و در معرض خطر، کم می‌گیرد و بسیار می‌دهد. برغم ارسال نشانه‌های متعدد به آمریکا برای مذاکره، سوریه نمی‌تواند بدون هماهنگی یا همراهی با ایران، به معامله با کاخ سفید بپردازد، ، یعنی به عنوان یک کشور و نه بخش مهمی از یک جبهه عمل کند. اشتباه بزرگ برای سوریه، مواجهت تنها با آمریکاست. چه اینکه سوریه در برابر یک تقدیر منطقه‌ای سخت قرار دارد که به رغم تمایل رهبران آن شکل گرفته و اینک دولت سوریه فقط با نقض حکم عقل می‌تواند از آن بیرون آید.

6- ارتفاعات جولان: روند تبدیل شدن به مسئله‌ای درجه دوم

مذاکرات سوریه با آمریکا (و اسرائیل) از یک سو ضروری است، زیرا مشکلات منطقه‌ای و مشکلات با اسرائیل به هر حال باید حل و فصل شوند و این شرط آرامش در زندگی شهروندان سوری و اسرائیلی و حتی آمریکایی است. از دیگر سو، در حال حاضر نفع سوریه و اراده آمریکا در عدم مذاکره موردی است. بدین ترتیب، مصالحه سوریه و آمریکا سخت ضروری و سخت ناممکن است. چگونه ممکن است این دوگانگی متباعد با هم جفت شوند؟ آری، فقط با طرح مسئله ارتفاعات جولان این کار امکان‌پذیر است. اگر اسرائیل در شرایط حال یا آینده نزدیک جولان را به سوریه بازپس دهد، رهیافت اصلی سیاست خارجی سوریه پس از آن چه خواهد بود؟ جولان استخوان در گلوی دیپلماسی سوریه و رنج بزرگ آن است. احتمالاً اگر اوضاع بدین نحو یعنی در حال بن‌بست و تعلیق، به پیش رود، دور از ذهن نخواهد بود که دولت اسرائیل مآلاً به فکر گونه‌ای استرداد ارتفاعات جولان (اشغالی در 1967) یا بخش‌هایی از آن به سوریه بیفتد. البته می‌دانیم که در حال حاضر امتناع سختی در این خصوص وجود دارد: در سال 1981 این ارتفاعات رسماً به اسرائیل منضم شدند. هم‌اکنون نیز 66 درصد مردم اسرائیل مخالف باز پس دادن این ارتفاعات به سوریه هستند، هر چند 67 درصدشان موافق گفتگوهای صلح با سوریه می‌باشند. از موانع متعدد حیثیتی، اقتصادی و بین‌المللی در این خصوص می‌توان سخن گفت. حتی می‌توان گفت جولان اگر در گذشته (از 1967 به بعد) و در حال، هویت دولت سوریه را به خود وابسته ساخته است، در حال و آینده نیز هویت دولت اسرائیل را به خود وابسته ساخته است. دولت‌ها سر هویت خود دست به بازی بزرگ نمی‌زنند. با این حال جولان به عنوان یک اصل‌الاصول، هم برای اسرائیل و هم برای سوریه در حال نسبیت‌پذیری است و بحث استرداد آن به سوریه یا دست‌کم، طرح مذاکراتی در خصوص آن، دیگر به شدت گذشته دور از ذهن نیست. دور از ذهن نبودن این مسئله از آن روست که اگر به یمن این کار، سوریه از جبهه ضد اسرائیلی حذف شود، ایران و حزب‌الله به دو جزیره بدل می‌شوند و آن گاه خود سوریه نیز پس از چند سال به جزیره‌ای سیاسی بدل می‌شود. بدین ترتیب، باز پس دادن جولان به سوریه، دست‌کم در نظریه، ما به ازایی به همان اندازه ارزشمند برای اسرائیل دارد. بعد از حل مشکل ناهمخوانی سوریه و با حذف حزب‌ا...، گرمای روابط ایران و سوریه تا حد زیادی کاهش می‌یابد و چنین گرمایی از طریق گسترش روابط سوریه با اعراب هرگز ایجاد نمی‌شود. اما این پرسش مهمی است که آیا سوریه باز پس‌گیری ارتفاعات جولان را به بهای آسیب‌پذیر شدنش در برابر اقدامات بعدی آمریکا و اسرائیل می‌پذیرد؟ آیا می‌پذیرد که صاحب این ارتفاعات یا بخشی از آن باشد اما در یک انزوای سخت فاقد توان مؤثری برای حفاظت مجدد از آن باشد؟

بدین ترتیب، می‌توان پذیرفت که به شرایطی وارد شده‌ایم که حتی استرداد ارتفاعات جولان، دغدغه‌های کنونی سیاست خارجی سوریه را حل نخواهد کرد زیرا ارتفاعات جولان از یک سوریه جزیره‌ای شده و اتمیزه، به ویژه با ضعف ایران و فقدان حزب لبنان و ضعف حمیت نژادی اعراب، اصلاً غیرقابل پس گرفتن نیست. شرایط تاریخی منطقه به سویی می‌رود که در حالی که از سوی اسرائیل، جولان هر زمان بازپس دادنی‌تر می‌شود، از سوی سوریه مسئله جولان بیشتر بدان سو می‌رود که دیگر چیزی نزدیک به همه چیز نباشد، حال آنکه قبل از حمله آمریکا به عراق و به ویژه قبل از جنگ 33 روزه لبنان، جولان چیزی نزدیک به تمام آماج سیاست خارجی سوریه بود.

7- سوریه، آینده و ایران

فضای جدید سیاست خارجی سوریه فضایی گسترش یافته است که می‌تواند به گسترش حق انتخاب‌های این دولت منجر بشود و می‌تواند نشود. فضای سیاست خارجی سوریه هم‌گسترده شده، هم پیچیدگی یافته و هم الزامات فراوان‌تری را بر این سیاست خارجی بار کرده است. مجموعاً می‌توان از تقدیر جدید سیاست خارجی سوریه یاد کرد. این تقدیر، تقدیری طنز‌آمیز است: اگر سوریه بخواهد با مذاکره دو جانبه و یا موردی با آمریکا، دغدغه تاریخی انزوای خود را حل کند، برعکس، این خطر جدی وجود دارد که پس از حل مشکلاتی که برای آمریکا آفریده، بیشتر به دام انزوا خواهد افتاد و از آن سو، هر چه سوریه بر مواضع کنونی و آنتاگونیزم موقت خود پافشاری بیشتری کند، منزوی کردن آن ناممکن‌تر خواهد شد. سفر سناتورهای جمهوریخواه و دموکرات به دمشق و گفتگوها با بشاراسد، هر معنای دیگری که داشته باشد، ناقض اصل انزوای سوریه نیز هست. بن‌بستی که سوریه برای آمریکا و اسرائیل ساخته، آن است که «هرگونه کوشش برای انزوای بین‌المللی سوریه، کوشش برای حل معضلات خاورمیانه را به بن‌بست می‌کشاند». [این عبارت متعلق به بشاراسد است]. حتی در سیاست خارجی اسرائیل نیز آهنگ دگرگونه‌ای در حال نواختن است و آن اینکه «سوریه باید متقاعد شود تا آنکه مجبور شود».

8- نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

الف – نتیجه‌گیری

سوریه مجبور به صبر و عدم تعجیل در بهره‌برداری از شرایط ظاهراً مساعد کنونی می‌باشد. در آخرین تحلیل معنای این صبر، نگاه به ایران و به شرایط آن است. اعراب (سوریه و حزب‌الله) و اسرائیل از یک سو وایران و آمریکا از سوی دیگر، به درون شرایطی وارد شده‌اند که اقدام اساسی (جدا از اقوال و رفتارهای جزیی و محدود) از سوی هیچ یک ممکن نیست و این در حالی است که شرایطی سختی بر هر دو سوی تعارض حاکم است و طرف‌ها در حال تحمل شرایط سخت تعارض هستند. اگر بخواهیم به ظهور یک نتیجه اساسی در اوضاع شرایط کنونی بیندیشیم، چنین نتیجه‌ای با رفتار و اقدام پدید نمی‌آید بلکه با پایان تحمل یکی از طرفین هویدا می‌شود. اما پایان تحمل آمریکا و اسرائیل به معنای آغاز مذاکره با سوریه نیست، بلکه به معنای آغاز حمله مؤثر و قاطع نظامی (گرچه نه لزوماً وسیع) علیه سوریه یا حزب‌ا... لبنان است. پس از شکست در مبارزه نظامی تمام عیار است که مذاکره ممکن می‌شود. اگر وضعیت فعلی ادامه بیاید، در این صورت باید به حمله نظامی مؤثر، نه لزوماً وسیع، اسرائیل به سوریه، با حمایت کامل آمریکا و سکوت کامل اعراب اندیشید. اگر این پیش‌بینی درست باشد، شاهد ظهور دوره‌ای خواهیم بود که به طور موقت آمریکا واسرائیل ایران را ازحوزه فوریت‌های‌سیاست خارجی خود در منطقه خارج می‌کنند و می‌توان به آن بهار کوتاه سیاست خارجی ایران‌گفت. اما این‌بهار، آغاز خزان سیاست خارجی سوریه خواهد بود. یعنی،احتمال قوی، عبارت از شروع پروژ? التهاب در موضوع سوریه برای بار دوم پس از قتل حریری و این بار بسیار شدیدتر، تا رساندن آن به مرز اقدام قاطع علیه سوریه حتی با عملیات قاطع نظامی است.

این کار اقدامی از سوی اسرائیل خواهد بود تا مجدداً خود را به سطح متغیر اول در سیاست خارجی سوریه ارتقا دهد و اقدامی از سوی آمریکا خواهد بود تا از طریق افزایش مجدد خطر اسرائیل، از آنتاگونیزم منطقه‌ای دمشق بکاهد و این کشور را به عقب‌نشینی بر سر مسائل لبنان، عراق و ایران وادارد. اما با وجود این، در میان مدت، همچنان مسئله اصلی در معادلات جدید منطقه‌ای، حمله نظامی نیست، بلکه مقاومت سیاسی است.

ب ) جمع‌بندی:

1- مسئله خاورمیانه هم اکنون نیز همچون صد سال پیش حکایت از عدم قطعیت روندها دارد. ساختارهای شکل گرفته یا رفتارهای نهایی، موضوع سیاست خاورمیانه نیست. تعارض امروز خاورمیانه که سیاست خارجی جدید سوریه نیز درگیر آن است، تعارض بر سر شکل دادن روندهاست، نه هدایت کردن روندهایی که قبلاً شکل گرفته است. جنگ بر سر خلق یک آینده نامتعین است.

2- حوزه‌های سیاست خارجی سوریه گسترش و نیز پیچیدگی یافته و نتیجه آن شده است که این بار برخلاف گذشته، برای دیپلماسی سوریه، آمریکا بر اسرائیل اولویت و تقدم زمانی یافته است.

3- در شرایط کنونی و به ویژه با بیشتر عدم امکان منزوی‌سازی سوریه، دکترین قدیمی اسد احیا شده است.

4- سیاست خارجی جدید سوریه حالتی نظام‌واره یافته است به نحوی که نمی‌توان به حل جداگانه مسائل همت گماشت و باید مسائل را به صورت مجموعه (پکیج) دید که اقدام بر روی یکی موجب تغییرات در دیگری می‌شود. این، یعنی تقدم راه‌حل سیاسی (که منطقه‌ای است) بر راه‌حل امنیتی (که ملی است).

5- مذاکره [با آمریکا] برای سیاست خارجی جدید سوریه به ابزار بدل شده است. اینک نه مذاکره که ایده مذاکره یا نمایش‌های آمادگی برای مذاکره ایفای نقش می‌کند.

6- جولان و بازپس‌گیری آن در تفکر جدید سیاست خارجی سوریه تحت‌الشعاع مسایل عام‌تر و منطقه‌ای‌تر قرار گرفته است.

7- هر چه سوریه بر مصالحه‌ناپذیری موردی خود پافشاری بیشتری کند، منزوی کردن آن ناممکن‌تر می‌شود.

8- زمان به زمان، سیاست خارجی سوریه ایرانی‌تر (متأثر از شرایط ایران) می‌شود و به واسطگی سوریه، سیاست‌های اعراب نیز هر زمان بیشتر تحت تأثیر نتایج سیاست خارجی ایران قرار می‌گیرد. سیاست‌های اعراب، در واقع، واکنش‌ها در برابر تأثیرات منطقه‌ای سیاست خارجی ایران است.