دموکرات‌های آمریکا از ژانویه 2007 رسما سکان هدایت کنگره‌ و سنای ایالات متحده آمریکا را در دست گرفتند. از همان ابتدا و حتی در مراحل تبلیغات برای انتخابات، بررسی سیاست‌های بوش و جنگ عراق اولویت دموکرات‌ها در کنگره اعلام شد.

نارضایتی مردم آمریکا از اوضاع جنگ در عراق و کشته شدن نظامیان آمریکایی، بی‌تردید مهمترین نقش را در شکست جمهوری‌خواهان در انتخابات میان دوره‌ای کنگره‌ی آمریکا در تاریخ هفتم نوامبر ایفا کرد. از این رو، نمایندگان حزب دموکرات بحث جنگ را در اولویت برنامه‌های خود قرار دادند. مروری بر تاریخ سیاسی ایالات متحده طی صد سال گذشته نشان می‌دهد که رئیس جمهور همواره نقشی اصلی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی داخلی و خارجی داشته است و در این مورد نخبگان کنگره و سنا تاثیرات اندکی بر تصمیمات اتخاذ شده از سوی تیم رئیس جمهوری داشته‌اند.

کنگره دموکرات و رویکرد نوین سیاست خارجی آمریکا ؟

جوزف بایدن رئیس کمیته‌ی روابط خارجی سنا بیان کرده است که:

«ما در کنگره آمریکا سیاست‌های خارجی کشورمان را اتخاذ نمی‌کنیم بلکه سعی داریم به این سیاست‌ها شکل دهیم و این ابزاری است که می‌توانیم از آن استفاده کنیم و اگر به خوبی از آن بهره‌مند شویم قادر خواهیم بود که با اجماع نظر به رییس‌جمهور فشار وارد کنیم.»

در گزارش 76 صفحه ای باعنوان «مسائل کلیدی صد و دهمین کنگره» که توسط اداره امور خارجه، دفاع و بازرگانی و اداره تحقیقاتی کنگره آمریکا تنظیم شده آمده است: «احتمالا کنگره کنترل بر سیاست خارجی در رابطه با روسیه را در مورد تحولات سیاست داخلی در این کشور و همچنین رابطه روسیه با کشورهای همسایه ادامه داده و حتی شدت خواهد بخشید».

مسئله عراق مهمترین موضوعی است که اعضای دموکرات کنگره در صددند به آن بپردازند تا به شعارها و وعده های خود جامه عمل بپوشانند.

بحران اتمی کره شمالی و گفتگوهای شش جانبه و همچنین اصلاحات در سازمان ملل موارد دیگری هستند که بخشی از توان و تفکر هیئت حاکمه آمریکا در کنگره را به خود اختصاص خواهند داد.

به نظر می رسد ترمیم چهره آمریکا در جهان به ویژه درجهان اسلام از رسالت های دموکرات‌ها در قبال سیاست تهاجمی جمهوریخواهان باشد.

به نظر می‌رسد طرح دکترین جدید به جای دکترین نومحافظه کاران یا ایجاد یک تفکر جایگزین برای دوره باقیمانده دولت بوش و اعمال نظر کنگره بر آن یکی دیگر از دغدغه ها باشد.

آنچه باید جایگزین دکترین تخریب سازنده نومحافظه‌کاران، صدور دموکراسی و ارزش‌های آمریکایی و همچنین تحقیر دیگر همپیمانان شود؛ باید اهداف حزب دموکرات را نیز برآورده سازد.

استراتژی جدید بوش در عراق و رویکرد سیاست خارجی دموکرات‌ها

هم اینک موضوع عراق، به عنوان اولین ومهمترین موضوع مرتبط با سیاست خارجی آمریکا، واکنش دموکرات‌ها را برانگیخته است. با اعلام استراتژی جدید دولت بوش در عراق، اکنون سوالی که بسیاری در واشنگتن و در سراسر جهان در انتظار پاسخ آن هستند این است که کنگره تحت کنترل دموکرات‌ها در برابر این طرح چه واکنشی اتخاذ خواهد کرد و چه عملکردی خواهد داشت؟

ناظران، مسائل عراق را مهمترین چالش دموکرات‌ها با دولت بوش و اولویت اصلی نمایندگان جدید می‌دانند و گفته می‌شود چالشی بین دولت و دموکرات‌ها در این زمینه به وجود خواهد آمد. دموکرات‌ها حتی پیش از انتخابات نیز بر مخالفت خود با هر گونه تلاش از سوی جورج بوش، برای افزایش شمار سربازان آمریکایی در عراق تاکید کرده بودند.

دموکرات ها علاوه بر مخالفت با اعزام نیروی بیشتر خواستار فراهم آوردن زمینه برای خروج نیروهای موجود درعراق هستند و تاکید بوش بر افزایش نیروها درعراق اختلافات میان دولت و کنگره را تشدید خواهد کرد.

رسانه ها هم اینک محورهای زیر را به عنوان رویکرد دموکرات‌های کنگره در ارتباط با پیامدهای ناشی از راهبرد جدید جرج بوش مورد تحلیل قرار می دهند:

§ استراتژی جدید بوش به افزایش اختلافات در آمریکا منجر شده است زیرا کمیسیون بیکر - هامیلتون خواستار کاهش نیروهای آمریکا در عراق و گفتگو با ایران و سوریه برای برقراری امنیت و حل بحران این کشور شده بود.

§ درکنگره امریکا اختلاف نظر فاحشی درباره افزایش تعداد سربازان آمریکایی درعراق وجود دارد و نانسی پلوسی رئیس جدید و دموکرات مجلس نمایندگان امریکا ازجرج بوش موکدا خواسته است ظرف چهار تا شش ماه، امکان عقب‌نشینی نیروهای آمریکا از عراق را فراهم کند. سناتور جوزف بایدن هم در این زمینه گفته است مردم آمریکا انتظار دارند که کنگره به خروج نیروها از عراق کمک کند.

§ افزایش احتمالی سربازان آمریکایی در عراق منجر به رویارویی جرج بوش با فرماندهان ارشد ستاد ارتش آمریکا خواهد شد، زیرا پیش از این فرماندهان ستاد ارتش و جان ابی زید، فرمانده پیشین نیروهای مرکزی امریکا در منطقه خاورمیانه با اعزام نیروی بیشتر به عراق مخالفت کرده بودند و این افزایش بیست و دو هزار نفری به معنای نا امیدی جرج بوش از نظر آنهاست.

§ موفقیت 22 هزار نیروی جدید درحالی که حدود 132 هزار نیروی قبلی شکست خورده بودند، بعید به نظر می رسد و بیم آن می رود که افزایش تعداد نیروهای آمریکایی در عراق فقط اهداف شورشیان را در این کشور زیاد کند و وابستگی عراق را به حضور نظامی آمریکا و در نتیجه تداوم اشغال را افزایش دهد.

§ عراق، ویتنام جرج بوش است

§ راهکار معقول برای حل بحران عراق، سیاسی است. راهبرد جدید جرج بوش آخرین بخت‌آزمایی برای وی جهت حل بحران عراق است. اما سیاست جدید بوش قماری بزرگ است. سیاستی که احتمالا منجر به کشته شدن شمار بیشتری از سربازان آمریکایی خواهد شد و نتیجه آن هم روشن نیست.

رسانه ها همچنین این سوال را مطرح می کنند که: آیا هدف واقعی طرح جدید امنیتی بوش در عراق، «ایران» بوده است؟

تحلیل اغلب رسانه‌های آمریکایی حکایت از آن دارد که طرح بوش در باره عراق اگرچه در ظاهر بیشتر در راستای کمک به استقرار امنیت و ثبات در این کشور مطرح شده اما به نظر می‌رسد مرکز ثقل این طرح در تقابل و رویارویی با ایران باشد. طرحی که تنها چند ساعت پس از اعلام، با حجم قابل توجهی از تبلیغات رسانه های گروهی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران همراه شد.

برخی کارشناسان معتقدند جبهه جدیدی برای آمریکا در عراق ایجاد شده است که هدف آن ایرانی ها هستند و به نظر می رسد عملیات اخیر آمریکا علیه منافع ایران در عراق، نشانه ای ازتغییر رویکرد واشنگتن در جهت اقدامات یک جانبه علیه تهران پس از نوامیدی روزافزون از روند کند دیپلماسی سازمان ملل متحد باشد.

کاندولیزا رایس چند ماه است که محفل جدید دیپلماتیکی را متشکل از شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج فارس و افزون بر آنها مصر و اردن تشکیل داده است.

کاخ سفید و پنتاگون، وزارت دفاع آمریکا که با نگرانی‌های دموکرات‌ها درکنگره درخصوص آغاز مداخله نظامی واشنگتن در ایران روبرو هستند، سعی دارند نگرانی‌ها و شایعات مطرح شده درباره درگیری با ایران یا سوریه را پس از اعلام طرح بوش کاهش دهند.

در این میان، جان استنس ناو هواپیمابر آمریکا هنوز در آشیانه خود در آب‌های واشنگتن قرار دارد، اما تا یک ماه دیگر قرار است این ناو به آب‌های خلیج فارس برسد. هدف از این اقدام ارسال پیام قدرت است و این که به کشورهای منطقه اطمینان دهد که آمریکا هنوز می‌تواند از آنها در برابر تهدیدات ایران دفاع کند.

وجوه اشتراک سیاست خارجی دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه

درحال‌حاضر، راهبرد استمرار حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه و عراق برای پیگیری اهداف حیاتی به‌ویژه در بخش انرژی مورد اتفاق دو حزب جمهوری‌خواه و دمکرات آمریکاست، اما در راهکار پیگیری این اهداف اختلاف‌نظر میان این دو حزب به چشم می‌خورد.

هر دو حزب در دو موضوع حساس رژیم صهیونیستی و انرژی هسته‌ای ایران اتفاق نظر دارند. دموکرات‌ها در حمایت از اسرائیل و بحث انرژی هسته‌ای ایران مواضعی تندتر و دو آتشه‌تر از جمهوری‌خواهان دارند، با این تفاوت که دنبال جنگ نیستند و خواهان تحریم و محدودیت‌های بین‌المللی علیه ایران می‌باشند. در زمینه انرژی هسته‌ای ایران پیش‌بینی می‌شود دموکرات‌ها دولت بوش را تحت فشار بگذارند تا فشار بین‌المللی بر ضد ایران را از طریق اجماع به پیش ببرد.

حزب دموکرات آمریکا به علت افزایش تلفات نظامی آمریکا در عراق طرفدار انتقال تصدی‌گری امور امنیتی به دولت عراق و کاهش سریع تعداد نیروهای‌ نظامی آمریکا در این کشور است. درحالی که حزب جمهوری‌خواه طرفدار سیاست مهار ناامنی در عراق و پس از آن آغاز کاهش نیروی نظامی مستقر در این کشور است.

دموکرات‌های کنگره و بحران عراق

حقیقت آن است که اصلی‌ترین ابزار بازدارنده دموکرات‌های کنگره بودجه جنگ است. اگر کنگره تصمیم بگیرد مانع طرح رئیس جمهور شود ابزار کافی و لازم را برای این کار دارد. حداقل کاری که کنگره می‌تواند انجام دهد کاهش بودجه جنگ است. نمایندگان کنگره همچنین می‌توانند با تشکیل گروه‌های تحقیق و انتشار گزارش این گروه‌ها در رسانه‌ها و همچنین انتشار بیانیه‌هایی دولت را مجبور کنند جلوی شدت گرفتن جنگ عراق را بگیرد و پیش از انجام هر کاری در ادامه این جنگ، نظر موافق نمایندگان کنگره را جلب کند. سناتور کندی اکنون مسئول پیشبرد این طرح شده است.

بحث بر سر چگونگی واکنش به طرح جدید بوش اکنون در میان اکثریت جدید دموکرات در کنگره بالا گرفته است. دموکرات‌ها با وعده فرونشاندن جنگ در این انتخابات به پیروزی رسیدند و بعد از 20 سال در کنگره اکثریت یافته‌اند. وعده آنها شروع عقب‌نشینی نیروها از عراق بود، اما اکنون نه تنها این کار در آینده نزدیک انجام نمی‌شود، بلکه به تعداد نظامیان آمریکایی افزوده نیز خواهد شد.

اما بوش به عنوان فرمانده کل قوا، قدرت زیادی دارد که قابل انکار نیست. او می‌تواند با اختیاراتی که دارد افکار عمومی را بسیج کند. او همچنین این قدرت را دارد که بدون تایید کنگره و فقط با اطلاع نمایندگان دستور جا‌به‌جایی نیروها را بدهد. او همچنین می‌تواند درخواست بودجه بیشتر برای جنگ را به تاخیر بیندازد تا به نوعی با اقدام کنگره در مسدود کردن بودجه جنگ مقابله کرده و آن را بی‌اثر کند.

در دو ماه آینده بوش برای درخواست بودجه اضافی از کنگره آماده می‌شود. اما کنگره در این دو ماه در انتظار نمی‌ماند. سناتور ادوارد کندی، نماینده دموکرات ایالت ماساچوست، اکنون مشغول تدوین طرحی است که رییس‌جمهور را ملزم می‌کند برای استقرار نیروی بیشتر ابتدا نظر کنگره را جلب کند. او درباره طرح خود به خبرنگاران گفته است شکی نیست که این جنگ با آنچه کنگره در سال 2002 مجوز آن را داد کاملا متفاوت است. بنابراین، برای توقف آن باید دست به کاری زد. قابل ذکر است که این طرح در میان جمهوری‌خواهان نیز طرفدار دارد.

واقع‌گرایی آمریکایی

منافع ملی آمریکا با منافع تعدیل شده حزبی به دست می آید. این نکته حائز اهمیت است که ترکیب کنگره پس از برگزاری انتخابات آمریکا، دارای تاثیرگذاری جدی در ساختار قدرت این کشور و اختیارات رئیس جمهور نیست.

نتایج انتخابات بدون توجه به ساختار قدرت هیچ‌گاه نمی تواند تصویر مشخصی از فرایندهای آینده را نشان دهد. در آمریکا ساختار سیاسی مبتنی بر لرزش و تعادل می‌باشد؛ یعنی الگویی که نهادهای مختلف یکدیگر را کنترل می‌کنند و نظارتی همه جانبه دارند.

در این ارتباط دو نگاه وجود دارد: یکی اینکه قدرت رئیس جمهور در آمریکا مافوق نهادهای دیگر است. درست است که موازنه برقرارمی باشد، اما این موازنه نابرابر است. رئیس جمهور نماد فرهنگ، قدرت، ساختار و شخصیت جامعه آمریکا به شمار می رود . این تصور که با انتخابات کنگره، فضای سیاست خارجی و داخلی آمریکا دگرگون می‌شود تنها یک موضوع ذهنی است و از جنبه عملی و اجرایی نمی‌تواند برخوردار باشد.

در این ارتباط رابرت دال می‌گوید: «رقابت‌های انتخاباتی در آمریکا نماد بعد اول قدرت است. بعد اول قدرت در رقابت، منازعه و رویارویی نهفته است. انتخابات موضوع واقعی بوده و برد و باخت گروه‌ها بر اساس آن رقم می‌خورد.»

در مقابل این نگاه سی‌رایت میلز به دیدگاه نخبه گرایانه انتقادی توجه دارد. درطیف نظریه‌پردازان علوم سیاسی، نخبه‌گرایان در چارچوبی قرارمی گیرند که حوزه قدرت نخبگان را از حوزه قدرت نهادها، گروه‌های اجتماعی و مردم تفکیک می‌کند. اما تعدادی از نخبه‌گرایان محافظه‌کار نیز همانند موسکا، میخلز و پاره‌تو وجود دارند که نقش، جایگاه و قدرت ویژه نخبگان را می پذیرند، اما نگاهشان انتقادی نیست . در تمام جوامع، نخبگان محور اصلی قدرت هستند. نگاه نخبه‌گرایی بیانگر بعد دوم قدرت می‌باشد.

بٌعد دوم قدرت می‌گوید قدرت دارای یک چهره آشکار ویترینی و یک چهره پنهان توافقی است. در چهره آشکار قدرت همه می خواهند نشان دهند که قدرت ؛ شفاف ، دموکراتیک ، عینی ، واقعی و رقابتی است. اما این بخش کم‌اهمیت آن به شمار می‌رود، چرا که این بعد پنهانی قدرت است که حائز اهمیت است و تبانی، توافق و هماهنگ‌سازی در چارچوب این بٌعد صورت می‌گیرد.

در آمریکا چیزی به نام انضباط حزبی وجود ندارد. آمریکایی‌ها به هیچ وجه در بند حزب و چارچوب‌های قبلی نیستند. بنابراین، آنان به آسانی منافع خود را از یک حوزه به حوزه دیگر انتقال می‌دهند. برای احزاب آمریکا مهم این است که منافع ملی و به موازات آن منافع تعدیل شده حزبی در چه قالبی مفهوم پیدا کند. هنگامی که آنها از منافع آمریکا صحبت به میان می‌آورند، منظورشان منافع تعدیل شده گروه‌های مختلف می‌باشد. هنگامی که گفته می شود منافع ملی آمریکا ایجاب می‌کند چنین کنشی انجام بگیرد؛ بدین معناست که منافع نخبگانی که لایه پنهان قدرت سیاسی را در آمریکا تشکیل می دهند چه برآیندی دارد و چه توافقی را می‌تواند بوجود آورد.

فضایی که باید به آن توجه داشت ساختار سازمان یافته است. این ساختار با یک تغییر همانند تغییر کنگره تاثیر چندان زیادی در سیاست خارجی به جا نمی‌گذارد. نکته دیگر اینکه آمریکایی‌ها رئالیست هستند. رئالیسم در روابط بین‌الملل دارای شش آموزه است. یکی از این آموزه‌ها منافع ملی است. منافع ملی اصلی پایدار و تغییر ناپذیر به شمار می‌آید. آموزه دیگر رئالیسم این است که حوزه سیاست داخلی از سیاست خارجی جداست . در سیاست داخلی می‌توان دارای اختلاف‌نظر بود و رقابت کرد، اما در سیاست خارجی یک گروه جدید الورود رهیافت‌ها را تعیین نمی‌کند. بلکه نوعی از رهیافت‌های هنجاری، چارچوب‌دار و قابل نظارت وجود دارد که نشان می‌دهد چه موضوعی می‌تواند از مطلوبیت لازم برای منافع نخبگان تعیین‌کننده باشد. به این ترتیب، با تغییراتی که در کنگره آمریکا ایجاد شده صرفاً پنج درصد قدرت ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرد .

اثرات پیروزی دموکرات‌ها برمسائل پیش‌روی آمریکا در عرصه بین الملل

بحث هژمونی‌گرایی آمریکا و نوع برخورد واشنگتن با سایر قدرت‌ها یکی از موضوعات قابل توجه می‌باشد. در حال حاضر، این پرسش مطرح است که آیا هژمونی‌گرایی آمریکا به موازنه گرایی تبدیل خواهد شد یا نه. بسیاری از نظریه‌پردازان آمریکایی اعتقاد دارند هژمونی‌گرایی به افزایش هزینه و مخاطرات می‌انجامد. قدرت بسیار خوب است، اما استفاده زیاد از قدرت خود ضد امنیت است . به همین دلیل است که در دکترین نظامی ایالات متحده آمریکا آمده است که جنگ آخرین گزینه رفتاری در تصمیم‌گیری استراتژیک تلقی خواهد شد.

ساختار قدرت در آمریکا ثابت است و مراکزی که بر قدرت تاثیرگذار می‌باشند به میزانی نهادینه شده و سازمان یافته‌اند که تغییرات کنگره نمی‌تواند به طور جدی بر آنها تأثیر بگذارد، اما در دو سال آینده آمریکایی‌ها در برخورد با اروپا ، روسیه و چین از الگوی یک – چند قطبی ((unimultipolar حمایت خواهند کرد؛ یعنی ساختاری که مبتنی بر قدرت یک - چند قطبی است و قطب اول آن ایالات متحده می‌باشد. اما در انجام اقدامات یکجانبه ((unilateral action به دلیل انشعاب در درون حزب جمهوری‌خواه مطمئنا تجدید نظر خواهند کرد .

این انشعاب به این دلیل صورت گرفت که آمریکایی‌ها در عراق از الگوی یکجانبه (unilateral) استفاده کردند. زمانی که این الگو مورد استفاده قرارمی‌گیرد؛ نمی‌توان هزینه های مربوط به پیروزی را با دیگران تقسیم کرد. مهمترین مسئله در این میان این است که سود و هزینه‌ها باید با دیگران تقسیم شود؛ چرا که پیروزی سود اندک و هزینه‌های فراوان دارد. بدین ترتیب، آمریکا برای تقسیم هزینه‌ها از الگوی یک - چند جانبه‌گرایی (Unimultilateral) استفاده خواهد کرد .

بازی آمریکا بازی قدرت است یعنی اینکه چگونه می توان قدرت را به حداکثر رساند. آمریکایی‌ها در مورد عراق بر این نکته تمرکز خواهند کرد که چگونه می توانند تضادها را به حداقل برسانند و زمان‌بندی خروج نیروها را عملی کنند. آنان در این راه ممکن است حتی به مصالحه با ایران و سوریه نیز بپردازند.

درآینده نزدیک، آمریکایی‌ها برای خروج از بحران از طریق ابزار نظامی جدید استفاده خواهد کرد و الگوی عملیات پیشدستانه آمریکا در دو سال آینده ادامه خواهد داشت. التهاب در خاورمیانه ادامه پیدا خواهد کرد و نیروهای نظامی در حد 130 هزار حفظ خواهد شد.

در ارتباط با مطالب فوق، ملاحظات زیر قابل ذکر می‌باشند:

1- اگر چه ترکیب کنگره تغییر یافته است، اما ساختار قدرت در آمریکا تغییر نیافته است .

2- لایه‌های پنهانی قدرت فراتر از جابجایی‌های سیاسی کنگره می‌توانند ایفای نقش کنند و تاثیرگذار باشند.

3- رئیس جمهور در ساختار آمریکا از قدرت ویژه ای برخوردار است و این انتخابات صرفاً پنج درصد قدرت رئیس جمهور را در ساختار سیاسی آمریکا تحت تاثیر قرار می‌دهد.

4- حوزه‌های بحرانی خاورمیانه به عنوان چالش‌های اصلی سیاست خارجی آمریکا از سال 1990 شروع شده و در دوران بوش شدت یافته است. این حوزه‌های بحران همچنان در جدال‌های قدرت ادامه خواهد یافت و آمریکا نه قادر خواهد بود این بحران‌ها را از طریق نظامی حل کند و نه از طریق بیرون بردن نیروها قادر به حل موضوع عراق خواهد بود.