جرج دبلیو بوش در سخنرانی خود در 10 ژانویه 2007 در تبیین روش جدید آمریکا برای پایان دادن به ناآرامی‌ها در عراق، خوش‌بینی‌های بسیاری از صاحب‌نظران مبنی بر روی آوردن به عملگرایی در عراق را از بین برد. او کاملاً طرح بیکر و همیلتون را رد کرد. بوش با قبول مسئولیت عدم موفقیت آمریکا در عراق، به مردم ایالات متحده نوید برون رفت از مشکلات فعلی در عراق را داد. او در راه حل خود افزایش 21500 نفری نیروهای آمریکایی در عراق و استفاده از نیروهای محلی را از جمله روش‌های جدید برای برقراری آرامش در بغداد عنوان کرد. حتی اعلام کرد با ایجاد اشتغال در مناطق فقیر سعی خواهد شد فاصله بین شورشیان و ساکنان این مناطق افزایش داده شود. طبق نظرات مقامات آمریکایی در صورت توفیق این طرح و برقراری و افزایش آرامش، آمریکا از نیروهای خود ذر در عراق خواهد کاست. این طرح شکست‌های آمریکا در عراق را ناشی از اشتباهات تاکتیکی اشغالگران می داند. در خصوص دستیابی به اهداف فوق نیز بوش به تغییرات تاکتیکی متوسل شده است. جرج دبلیو بوش در سخنان خود به خالی ماندن شهرک‌ها از نیروهای آمریکایی پس ازعملیات‌های پاکسازی در گذشته اشاره کرده و آن را یکی از دلایل استمرار خشونت‌ها بر علیه نیروهای آمریکایی و دولت شیعی عراق دانست. او معتقد است با باقی ماندن نیروهای آمریکایی پس از عملیات پاکسازی، اشرار امکان بازگشت را نخواهند داشت. در این گزارش سعی خواهد شد با تدوین چارچوبی نظری، تحلیلی از گزارش بیکر، تفکرات نومحافظه‌کاران و اهداف طرح بوش ارائه شود.

هویت‌های همیلتونی، ویلسونی و جکسونی

اندیشه همیلتونی در سیاست خارجی شامل حمایت از سرمایه‌گذاران و ایجاد محیطی ایده‌آل برای آنها است. متفکران همیلتونی به دنبال اهداف مدون در سیاستگذاری خارجی می‌باشند که بر اساس منافع اقتصادی آمریکا تدوین شده باشد. این اهداف ممکن است آنان را به حمایت از جنگ نیز وا دارد. نئومارکسیست‌ها که منتقد اصلی همیلتونی‌ها هستند، جنگ را اصولاً اتفاقی پردرآمد برای افرادی خاص تلقی می‌کنند. شاید مهمترین توجیهات برای جنگ 1991 خلیج فارس توسط نئومارکسیست‌ها ارائه شده باشد. به وضوح، دسترسی صدام به نفت کویت علت اصلی حمله آمریکا به عراق بوده است و نقش شرکت‌های نفتی و تسلیحاتی در حمله آمریکا به عراق کاملاً مشهود بود. اما نکته اصلی در مورد همیلتونی‌ها این است که این افراد برای تحقق منافع اقتصادی ایالات متحده پس از آنکه تمامی راه‌حل‌های دیگر به بن بست رسید به جنگ روی می آورند. این در حالی است که نومحافظه کاران با اهدافی ویلسونی با حمایت جکسونی‌ها به سیاستگذاری خارجی می پردازند.

هویت ویلسونی بیشترین مشکل را برای درک سیاست خارجی آمریکا حتی در بین صاحبنظران ایجاد کرده است. بسیاری از آمریکایی‌ها معتقدند آمریکا کشوری خاص در تاریخ بشر می‌باشد و به این خاطر رسالتی خاص در قبال جهانیان دارد. خاص بودن آمریکائیان باعث می‌شد که آمریکایی‌ها بخواهند ارزش‌های آمریکایی را به سایر نقاط جهان صادر کنند. ویلسون معتقد بود گسترش دموکراسی و نهادها بین‌المللی تنها راه پایان دادن به جنگ‌های خانمان‌سوز بشری است. او به شدت معتقد به گسترش نهادهای بین‌المللی و مدنیت در جهان بود. ویلسونی‌ها یکی از رسالت‌های آمریکا را گسترش دموکراسی و آزادی‌های فردی در جهان می‌دانند. گسترش دموکراسی در نقاط مختلف دنیا حداقل در کلام همیشه در سر لوحه سخنان دولتمردان آمریکا قرار داشته است. بیل کلینتون و جرج دبلیو بوش هر دو نشانه‌هایی از تفکر ویلسونی در سیاست خارجی خود داشته‌اند. کلینتون بر گسترش نهادهای بین‌المللی و همچنین گسترش دموکراسی تأکید داشت و جرج بوش با حمله به عراق و طرح خاورمیانه جدید حداقل به ظاهر قصد گسترش دموکراسی و صدور آن به خاورمیانه را دارد.

تفکر جکسونی به این معروف است که در آن به خواص اهمیت داده نمی‌شود و به درستی سیاست‌های آمریکا قویاً اعتقاد دارد. هواداران این تفکر کار خود را درست و عمل دشمن خود را بسیار کثیف می‌دانند. آنها معتقدند آمریکا باید از تمام قدرت خود برای شکست دادن دشمن استفاده کند. این تفکر معتقد به استفاده از قدرت نظامی آمریکاست و اصولاً دنیا را سیاه و سفید می‌بیند و اعتقاد زیادی به استفاده از دیپلماسی در روابط خارجی ندارد. معتقدین به این تفکر همیشه نیازمند دشمن هستند. نو محافظه کاران توانستند حمایت جکسونی‌ها را به دست آورند. برای جلب حمایت جکسونی‌ها عدم تکیه ایالات متحده به دیپلماسی و ملاحظات دیپلماتیک، تمایل به استفاده از توانایی‌های نظامی، خوب نشان دادن آمریکا و پلید نشان دادن دشمنان آن و نیز قدرتمند و سلطه‌گر جلوه دادن ایالات متحده کافی بود. جکسونی‌ها با ظرفیت‌های دیپلماتیک دوران کلینتون میانه خوبی نداشتند. جکسونی‌ها نیاز به دشمن دارند و معتقدند که رسالت آمریکا دفاع ارزش‌های درستی است که همواره پرچمدار آنها بوده است.

نومحافظه کاران

نومحافظه‌کاران بر سیاست‌ خارجی تمرکز دارند. مهمترین و بزرگترین هدف نومحافظه‌کاران تضمین امنیت اسرائیل است. حال باید دید چرا این امنیت برای نومحافظه‌کاران اهمیت دارد. نفوذ صیونیست‌ها بر نومحافظه‌کاران بسیار زیاد است. ریچارد پرل،‌ ویلیام کریستول، پل ولفوویتز، ایروین کریستال، دیوید فرام، مایکل روبن، کنیس آلدمن، نرمن رودهرتز، داگلاس فیتس مایکل لدین، و بسیاری از نومحافظه‌کاران یهودی هستند. این افراد تفکرات و اندیشه‌های مسیحیان بنیادگرا را در سیاست‌های داخلی از جمله ممنوعیت سقط جنین، استفاده نامحدود از اسلحه شخصی، مخالفت با حقوق همجنس‌بازان و امثال آن عقب افتاده و قابل سرزنش می‌دانند، اما حاضرند با این محافظه‌کاران سنتی در خصوص تضمین امنیت اسرائیل متحد شوند. نومحافظه‌کاران به علت آنکه بسیاری از آنها افکار دموکرات و لیبرال دارند از نظر اعتقادات مذهبی و سیاست داخلی به چپ‌‌گرایان دموکرات نزدیک‌تر هستند تا جمهوری‌خواهان، اما به علت اهمیت سیاست خارجی برای این گروه آنها خود را به راستگرایان سنتی نزدیک کرده‌اند. برای جلب حمایت جکسونی‌ها همواره بر درست بودن سیاست‌ها و اهداف ایالات متحده در سیاست خارجی این گروه تأکید می‌کند. درست بودن و پاک بودن سیاست‌های آمریکا و پلید و غلط بودن سیاست‌های دشمنان برای جلب حمایت جکسونی‌ها بسیار مهم است. جکسونی‌ها علاقة چندانی به دیپلماسی و ملاحظات دیپلماتیک ندارند، آنان استفاده از توانایی‌های نظامی آمریکا را در رسیدن به اهداف خارجی آمریکا لازم می‌دانند. نومحافظه‌کاران همچنین با در نظر گرفتن علاقة مذهبی‌ جکسونی‌ها به اسرائیل، اهداف خود در مورد اسرائیل را به وضوح به نظر جکسونی‌ها می‌رسانند. برای جلب حمایت جکسونی‌ها عدم تکیه ایالات متحده به دیپلماسی و ملاحظات دیپلماتیک، تمایل به استفاده از توانایی‌های نظامی، خوب نشان دادن سیاست‌های آمریکا و پلید نشان دادن دشمنان ایالات متحده و نشان دادن ایالات متحده کافی بود.

گزارش بیکر-همیلتون

برای وزارت امور خارجه نو محافظه کار بسیاری از پیشنهادهای گروه بیکر- همیلتون قابل پذیرش نبود. مذاکره با ایران و سوریه از نگاه وزارت امور خارجه راه حل مناسبی ارزیابی نمی شود. فشار آوردن بر اسرائیل برای از سر گرفتن فرآیند صلح خاورمیانه از دیگر پیشنهادهای مشکل‌ساز از دیدگاه نومحافظه کاران و وزارت امور خارجه می باشد. تعیین مدت زمان پانزده ماهه برای خروج نیروهای آمریکایی از عراق دیگر پیشنهاد کلیدی گزارش بیکر است که نزد نومحافظه کاران به معنی تسلیم و قبول شکست است.

گروه بیکر اهداف بسیار عملگرایانه تر و محدودتری درمقایسه با نومحافظه کاران در عراق دنبال می‌کند. این گروه موفقیت آمریکا در عراق را در تحقق عراقی یکپارچه که بتواند از خود دفاع کند و بر سرنوشت خود حاکم باشد، تعریف می کند. حال آنکه نومحافظه کاران تحقق دموکراسی در عراق را موفقیت ارزیابی می‌کنند به گونه‌ای که بتواند الگویی در خاورمیانه در جهت ایجاد دگردیسی در منطقه بر اساس حاکمیت دموکراسی و حقوق بشر پدید آورد. علت اصلی اختلاف نظر با گروه بیکر بر سر اعتقادهای متفاوت این دو گروه است. اهداف ویلسونی با اتکا به جکسونی‌ها در نزد نومحافظه‌کاران و اهداف همیلتونی گروه یک و اعتقاد آن به تدوین سیاست خارجی توسط خواص به اختلاف بین این دو گروه دامن زده است. نومحافظه کاران اعتقاد چندانی به دیپلماسی و نرمش سیاسی در مقابل دشمنان ندارند. نومحافظه‌کاران گوی سبقت را از یکدیگر در محکوم کردن گزارش بیکر ربوده‌اند. موسسه آمریکایی اینترپرایز که مرکز تحقیقاتی اصلی نومحافظه‌کاران است، حملات خود را به این گزارش قبل از انتشار آن آغاز کرده بود. افرادی نظیر دیوید فرام که عضو موسسه آمریکایی اینترپرایز است پیش از انتشار این گزارش به شدت از بیکر و همکارانش انتقاد کرده بودند.

تصمیم بوش

راه حل بوش کاملاً نومحافظه‌کارانه است، همان گونه که فردریک کیگن و بسیاری دیگر از نومحافظه کاران موسسة آمریکایی اینتر پرایز در تمامی شبکه های 24 ساعته خبری نظیر بی بی سی ورلد، سی ان ان و فاکس نیوز از ساعاتی قبل از سخنرانی به دفاع از این راه حل پرداختند. ویلیام کریستول سردبیر مجله نومحافظه کار ویکلی استاندارد این راه حل را مفید و امید بخش خواند. دموکرات‌ها با اتکا به مخالفت 70% مردم آمریکا با راه حل بوش آشکارا صحبت از قطع بودجه نیروهایی سخن به میان آوردند که مطابق این طرح به نیروهای آمریکایی اضافه خواهند شد. دموکرات‌ها قصد دارند با تصویب لایحه ای نمایشی مخالفت خود را با راه حل بوش به صورت عینی به نمایش بگذارند. قطع بودجه کار بسیار پرهزینه و جنجال بر انگیزی برای کنگره آمریکا خواهد بود. از ابتدای قرن بیستم میلادی با بین‌المللی‌تر شدن نقش ایالات متحده در روابط بین‌الملل، کفه توازن قدرت در رقابت بین دو قوه مقننه و مجریه به نفع قوه اجرایی چربیده است. قانون اختیار حمله نظامی و ادامه آن برای شش ماه توسط شخص رئیس جمهور بدون در نظر گرفتن رضایت کنگره که در سال1973 تصویب شد، از نشانه‌های این چرخش است. جورج بوش نیز اختیار افزایش نیروهای آمریکا بدون جلب حمایت کنگره در عراق را دارد. هزینه ارسال نیروها همان گونه که استفان هادلی در مصاحبه خود با شبکه ان بی سی در برنامه «دیدار با مطبوعات» اشاره کرد، با بودجه فعلی تأمین می شود. او در همین مصاحبه در پاسخ به سئوالی درباره ترس از قطع بودجه توسط کنگره، اعلام کرد که ما کنگره را با اعزام نیروها در مقابل اقدام انجام شده قرار می‌دهیم و باید دید که پس از آنکه آنان (نمایندگان مردم در کنگره) با افزایش حضور نیروها آمریکایی مواجه شدند، آیا می توانند بودجه این نیروها را قطع کنند؟ در تقابل بین کنگره و رئیس جمهور، تاریخ نشانگر پیروزی رئیس جمهور است. در سال 1970 در پی افزایش آشوب‌ها و ناآرامی‌ها در آمریکا در مخالفت با جنگ ویتنام که توأم با مخالفت‌های فزآینده از کنگره دموکرات آن زمان بود، دولت نیکسون با وجود تمام مخالفت‌ها با گسترش جنگ به بمب‌باران کامبوج پرداخت. تنها در دهة 1980میلادی کنگره هرگونه کمک به شورشیان راستگرا را در آمریکای مرکزی ممنوع کرد که خود منجر به رسوایی ایران-کانترا شد.

نومحافظه‌کاران نیک می‌دانند که احتمال موفقیت طرح بوش چندان زیاد نیست، لذا باید به بررسی اهداف پنهان این طرح پرداخت. در بررسی طرح جدید بوش باید گفت که همان تأکید نومحافظه‌کاران بر حمایت همه‌جانبه از اسرائیل زیر ساخت اصلی این طرح است. تحولات خاورمیانه پس از اشغال عراق بیش از هر چیز موجب افزایش قدرت ایران شد. با روی کارآمدن دولت شیعی در عراق و سقوط طالبان یعنی دو دشمن اصلی و چالشگر ایران از پیش‌رو برداشته شدند. با روی کار آمدن شیعیان در عراق، قدرت‌گیری حزب ا... در لبنان و موفقیت نسبی شیعیان در بحرین، ایران به گفته بسیاری از نومحافظه‌کاران در حال تبدیل به یک ابرقدرت منطقه‌ای است. در صورت تحقق چنین فرضیه‌ای شرایط برای اسرائیل از قبل ازجنگ عراق بدتر خواهد شد، چراکه پیش از جنگ 2003 عراق، دو دشمن اسرائیل یعنی ایران و عراق به علت رقابت و خصومت با یکدیگر توازن قوای مناسبی را برای اسرائیل ایجاد کرده بودند. دستیابی ایران به سلاح و یا توانایی هسته‌ای به تحقق فرضیه فوق کمک فراوانی خواهد کرد. لذا برخورد با افزایش قدرت ایران در سرلوحه برنامه های نومحافظه کاران است. فرستادن ناوگان جدید آمریکا به منطقه، بازداشت ایرانیان در اربیل، سخنان هادلی، چینی، رایس و بوش همگی در یکشنبه 14 ژانویه 2007 و سفر رایس به منطقه در راستای اعمال فشار و محدود کردن قدرت ایران در منطقه در این راستا قابل ارزیابی است.

هر چند نوری مالکی و حکیم هر دو موافقت خود را با طرح بوش اعلام کرده‌اند، اما مقامات آمریکایی دائماً مقتدا صدر و گروه المهدی را بزرگترین خطر اعلام می کنند. شیعیان برخلاف اهل سنت مخالف افزایش نیروهای آمریکایی هستند چرا که به چتر امنیتی شبه نظامیان شیعی عادت کرده‌اند. این در حالی است که اهل سنت به شدت به این شبه نظامیان و حتی نیروهای امنیتی عراق بی‌اعتماد می‌باشند. اکثر صاحب‌نظران معتقدند اکثر اقدامات تروریستی توسط گروه‌های سنی صورت می‌گیرد. چرا در چنین شرایطی مقتدا صدر و گروه المهدی بزرگترین خطر معرفی می‌شوند؟ برای پاسخ به این پرسش باید گفت گروه المهدی به ایران نزدیک است و ابراز همفکری و نزدیکی با حزب ا... کرده است، لذا در حال حاضر بزرگترین خطر برای اسرائیل در عراق به حساب می آید. برخورد با مقتدا صدر و گروه المهدی از جمله محوری ترین اهداف طرح بوش است.

نتیجه گیری

از مطالب فوق می توان دو هدف کلان نومحافظه‌کاران را در قالب طرح جدید بوش استنتاج کرد. این دو هدف لزوماً مجزا از یکدیگر نیز نیستند و حتی می‌توانند مکمل یکدیگر نیز باشند. اول، فشار همه جانبه و محدود کردن ایران در منطقه. دوم، پیدا کردن مقصر برای ناآرامی‌ها در عراق. نومحافظه‌کاران پس از شکست در انتخابات میان‌دور‌ه‌های در سال 2006 به این نتیجه رسیده‌اند که نمی توانند با تداوم وضعیت فعلی در عراق در انتخابات آتی ریاست جمهوری پیروز شوند، لذا خروج از عراق را پروری می‌دانند. اما نمی‌توان بدون مقصر جلوه دادن گروهی و یا کشوری به غیر از آمریکا به این هدف رسید، لذا با افزایش نیروها در عراق به صورت موقت، در صورت عدم موفقیت، دولت نوری مالکی، ایران، عراقی‌ها، مقتدا صدر و ... را مقصر جلوه خواهند داد.