شرایط دولت و توازن قدرت در افغانستان

پس از نه سال جنگ در افغانستان، درباره شرایط داخلی این کشور دو نکته بارز وجود دارد؛ اول این که به اذعان فرماندهان آمریکایی و ناتو، جنگ در افغانستان به بن‌بست کشیده شده است و دوم آن که در نتیجۀ بن‌بست موجود در جنگ افغانستان، تجزیه قدرت در این کشور شکل گرفته است. بن‌بست جنگ، این استراتژی جدید را به غرب تحمیل کرده است که طالبان را به عنوان یک بازیگر اصلی به رسمیت بشناسند. به رسمیت شناختن طالبان پیامدهایی خواهد داشت. این گروه دو ادعا دارد؛ اول ادعای ایدئولوژیک رادیکال و تمامیت‏‏ خواه و دیگری ادعای نمایندگی از قومیت پشتون است. این در حالی است که قومیت‏‏های دیگر از تاجیک‏‏ها، ازبک‏‏ها و غیره نسبت به این موضوع حساسیت دارند. از سوی دیگر، گروه‏‏هایی که تا پیش از این امیدوار بودند دخالت خارجی موجب توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان می‌شود، حالا به این نتیجه رسیده‏‏اند که آن برداشت‏‏ها خوشبینانه بوده و تغییرات بنیادینی در افغانستان روی نداده است. مجموعه این عوامل موجب تجزیه قدرت در افغانستان شده است و حتی پتانسیل جنگ در منطقه را تقویت کرده است.

در حال حاضر در افغانستان شاهد دو دولت هستیم؛ یکی دولت رسمی است که حاکم بر کابل بوده و دارای شناسایی بین‏‏المللی است، دیگری دولت موازی طالبان می‏‏باشد که آمار و ارقام نشان می-دهد در اکثر ایالت‌های افغانستان، به نوعی تاثیرگذار است. البته باید توجه داشت که گروه‌هاي معارض دولت، تنها منحصر به طالبان نیستند و در کنار طالبان، گروه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار نیز قرار دارند. بدین لحاظ می‏‏توان مدعی شد که تجزیه نظامی، سیاسی و قومی هم در افغانستان روی داده است و این عامل حل مسئله را در افغانستان مشکل‏‏تر کرده است. مضاف بر این، مسئله تجزیه قدرت در درون دولت را هم باید در نظر بگیریم. به نظر نمی‏‏رسد دولت افغانستان بتواند در برابر طرح آشتی ملی، سیاست یکپارچه‏‏ای اتخاذ کند. این در حالی است که آمریکایی‏‏ها به سمت این سیاست رفته‏‏اند و در این بین برخی بازیگران دیگر مثل انگلیس و عربستان را هم با خود همراه کرده‏‏اند. البته احتمالاً سایر بازیگران و همسایگان افغانستان در این بازی در نظر گرفته نشده-اند.

طرح‏‏هایی که با مضامین چهار وزیر، 9 ایالت یا 9 وزیر با چهار ایالت برای مشارکت طالبان در قدرت مطرح می‏‏باشد، بدین معناست که به طالبان اجازه تشکیل حکومت اسلامی در مناطق پشتون نشین داده می‏‏شود و بدین ترتیب بقیه قبایل هم امکان تشکیل حکومت‏‏های محلی خواهند داشت که شبیه همان طرح فدرالی خواهد بود. اما با مساحتی که از شرق و جنوب تحت اختیار پشتون‏‏ها و در نتیجه دولت موازی طالبان قرار دارد، این طرح به معنای ضعیف‏‏تر شدن دولت مرکزی خواهد بود. در این میان یک نگرانی دیگر برای غرب این مسئله است که آیا القاعده هم همراه طالبان در این مناطق مستقر خواهد شد؟ چون از دیدگاه غرب، طالبان یک گروه محلی است اما القاعده یک سازمان خارجی در منطقه می‏‏باشد که می‏‏تواند در هر نقطه جهان، عملیات خرابکارانه انجام دهد. به هرحال طالبان و القاعده در دوران جهاد در افغانستان، پیوندهای مستحکم ایدئولوژیک بر پایه مکتب دیوبندی و سلفی ایجاد کرده‏‏اند و جدا شدن آنها مشکل و زمان‏‏بر به نظر می‏‏رسد. علاوه بر این، منافع پاکستان در این طرح نیز مطرح می‏‏باشد و اگر اسلام آباد درباره منافع خود مطمئن نباشد، اجازه نمی‏‏دهد طرح آشتی ملی با طالبان پیش برود. به همین دلیل پاکستان سیاست دوگانه‏‏ای را در برابر طرح آمریکا در پیش گرفته است. سیاست رسمی پاکستان همان سیاست حزب مردم به عنوان حزب حاکم است و مجری سیاست پیچیده و غیررسمی این کشور نیز سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) می‏‏باشد که از طریق تجهیز طالبان، آموزش و پشتیبانی پیگیری می‏‏شود.

یک دیدگاه درباره سیاست آمریکا نسبت به طالبان این است که اساساً آمریکا به دنبال حذف طالبان نیست بلکه هدف آمریکا تغییر جهت و استراتژی طالبان است. یعنی طالبان از القاعده که معتقد است باید با دنیای غرب بجنگیم تا اسلام را بر جهان حاکم کنیم، تغییر جهت داده و به جای غرب، شیعه را دشمن خود بداند. بدین منظور در خوشبینانه‏‏ترین حالت یک سناریو برای آینده افغانستان، طرح آشتی ملی و یا طرح فدرالی کردن این کشور می‏‏باشد و در بدترین وضعیت، جنگ ادامه یابد و تجزیه در افغانستان شکل بگیرد.

پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان؛ ابعاد، پیامدها و آثار 

انعقاد پیمان استراتژیک بین آمریکا و افغانستان، از سال ٢٠٠٥ در دستور کار دولت آمریکا قرار دارد و در یک سال گذشته همزمان با طرح خروج تدریجی نیروهای خارجی از افغانستان، مذاکرات زیادی در این‌باره صورت گرفته و توافقاتی نیز حاصل شده است.

محتوای پیش‌نویس پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان، در برگیرنده مفاد قابل توجهی است؛ از جمله اینکه در ماده اول به صراحت بیان می‏‏شود هدف، حضور طولانی مدت آمریکا در افغانستان است و آمریکا حق استفاده از سراسر قلمرو این کشور را داراست. در ماده 2 تعریف گسترده‏‏ای از نیروهای آمریکایی صورت گرفته است؛ از وضعیت نیروها، اعم از نظامی و غیرنظامی، تمامی اموال و دارایی‏‏ها و تجهیزات، تمامی پیمانکاران طرف قرارداد آمریکا و اعضای کادر آنها که در دایره نیروهای آمریکا قرار می‏‏گیرند و تحت مصونیت قوانین آمریکایی هستند. آمریکا مسئولیت ساختن، بهینه سازی و توسعه موسسات را داراست. در ماده 5 کلیه موسسات و املاک موجود در افغانستان براساس فهرست تنظیم شده، در اختیار آمریکا قرار می‏‏گیرد. براساس این پیمان، مدیریت و فرماندهی عملیات نظامی در کمیته مشترک، بررسی و هماهنگ می‏‏شود. پایگاه‏‏های نظامی مهم شیندند، شورآبک، قندهار، بگرام و خوست به آمریکا واگذار می‏‏شوند و آمریکا بر خطوط هوایی افغانستان مسلط می‏‏شود. معافیت مالیاتی و معاف بودن از بازرسی دولت افغانستان، حق انعقاد قرارداد با هر شرکت یا دولت ثالث، مسئولیت استفاده از شبکه مخابراتی افغانستان، از حقوق دیگر آمریکایی‏‏هاست. حتی افغانستان از انجام هر طرح عمرانی و زیرساختی که موجب مشکلات امنیتی برای منافع آمریکا شود محروم است، یعنی محدودیت دولت افغانستان برای اقدامات عمرانی از دیگر امتیازات آمریکا در این کشور است.

این پیمان دارای زمینه‏‏های سیاسی، نظامی، امنیتی و حقوقی می‏‏باشد. ضعف دولت افغانستان و عدم وجود حاکمیت یکپارچه در این کشور، زمینه سیاسی پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان را تشکیل داده که در حقیقت به معنای نفی استقلال دولت افغانستان در برخی بخش‏‏ها خواهد بود. ترس و واهمه از بازگشت شرایط ده سال پیش به افغانستان، یعنی قدرت‏‏یابی طالبان و القاعده، این زمینه را فراهم کرده که آمریکا مدعی شود می‏‏تواند حداقل شرایط کنونی افغانستان را تضمین کند و از این طریق افغانستان بیشتر سود می‏‏برد؛ چرا که برای تامین منافع آمریکا در منطقه راه‏‏های دیگری نیز وجود دارد که منحصر به افغانستان نیست.

براساس زمینه نظامی و امنیتی این پیمان، می‏‏توان گفت پیمان استراتژیک آمریکا با افغانستان فقط در صدد تثبیت و مشروعیت بخشی به شرایط کنونی است. شرایطی که در آن آمریکا در افغانستان حضور دارد، بر حریم هوایی افغانستان مسلط می‏‏باشد و به دنبال ایجاد پایگاه نظامی دائمی در این کشور است؛ البته این پیمان فاقد زمینه حقوقی است. براساس پیش‌نویس پیمان استراتژیک آمریکا با افغانستان، این پیمان در موارد متعدد چون مقدمه، ماده ٥، ٨ و ٥٩ که بر استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی تاکید دارند، مخالف قانون اساسی افغانستان می‏‏باشد. از بعد دیگر، تصویب پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان بر خلاف قواعد اسلامی است، چون به معنای تسلط غیر مسلمانان بر مردم مسلمان افغانستان خواهد بود. البته به نظر نمی‏‏رسد این پیمان حتی از سوی متحدان آمریکا در ناتو با استقبال روبرو شود. هم اکنون نیز بین آمریکا و ناتو درباره کنترل برخی پایگاه‏‏های نظامی اختلاف نظر وجود دارد. از سوی دیگر، تسلط آمریکا بر افغانستان، برای کشورهای منطقه نیز پذیرفتنی نیست. روسیه، چین و پاکستان، هرکدام بنا به دلایلی مخالف پایگاه دائمی آمریکا در افغانستان هستند. حضور آمریکا در منطقه به شعارهای القاعده مشروعیت بیشتری خواهد داد و تحرک این سازمان را بیشتر خواهد کرد.

تهدیدات ناشی از بی‏‏ثباتی افغانستان

ایران بعد از پاکستان بیشترین مرز، حدود 900 کیلومتر، را با افغانستان دارد. ایران و افغانستان از سال‏‏ها پیش درباره حدود مرزی مشکلاتی جزئي داشته‏‏اند و در چند سال اخیر، از سوی دو کشور کمسیون‏‏هایی تشکیل شده‏‏اند که به اين مشكلات جزئي رسيدگي نمايند. در عین حال به لحاظ تمدنی، افغانستان در حوزه تمدن ایرانی قرار گرفته و به لحاظ فرهنگی، دینی و بسیاری از موضوعات دیگر، دو کشور فصول مشترک زیادی دارند. اما فراتر از این مسائل، برای تببیین سیاست ایران در قبال افغانستان، مسائل دیگری همچون این مسئله که افغانستان در سیاست جهانی چه جایگاهی دارد؟ باید مورد توجه قرار گیرد. افغانستان کشوری است که در تاریخ خود دو ابرقدرت را ناکام گذاشته و سومین ابرقدرتی هم که افغانستان را اشغال کرده است، در آستانه ناکامی قرار دارد. اما باید بررسی کرد چرا این سرزمینی که در خشکی محاط شده، مورد توجه ابرقدرت‏‏ها بوده و منشأ بحران‌های منطقه‏‏ای قرار گرفته است و نکته بسیار مهم این است که از رهگذر این شرایط که به انعقاد پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان نیز انجامید، جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ چه تدابیری می‏‏تواند منافع خود را تامین کند.

مهم‌ترین تهدیدهایی که به واسطه وضعیت کنونی افغانستان متوجه ایران شده است را می‏‏توان چنین برشمرد:

• ترانزیت مواد مخدر: با وجود تمام سیاست‏‏هایی که برای کنترل کشت و تولید مواد مخدر در افغانستان صورت گرفته است، همچنان کشت و تولید مواد مخدر ادامه دارد. البته مساحت زمین‌های زراعی افغانستان که زیر کشت خشخاش بوده از سال ٢٠٠٧، از حدود ١٩٣ هکتار به ١٢٣ هکتار رسیده است و به همین دلیل میزان محصول هم از ٨٥٠٠ تن به حدود 6700 تن رسیده است. البته بايد توجه داشت كه علت اصلي كاهش توليد مواد مخدر، مبارزه با اين پديده در افغانستان نبوده و بر اساس آنچه دفترUNODC  اعلام نموده است، خشكسالي و تكميل بودن انبارهاي پنهان مواد مخدر در افغانستان عامل عمده اين كاهش محسوب مي‌شود. مهم‌ترين نكته‌اي كه از اين ارزيابيUNODC  مي‌توان برداشت نمود، اين است كه اين كاهش توليد در واقع محصول مديريت مافياي مواد مخدر در افغانستان و خارج از اين كشور است. این در حالی است که آمار رسمی ایران نشان می-دهد در ایران ٢.٤ میلیون نفر معتاد هستند.

• تقابل منافع اقتصادی با رقبا: ایران و افغانستان در حال حاضر سه گمرک فعال دارند و کالاهای ایرانی در بازار افغانستان از محبوبیت بسیار خوبی برخوردارند. اما در بحث اقتصادی، ایران با رقابت بازیگران دیگر روبروست. یکی از رقبای منطقه‏‏ای ایران در افغانستان، روسیه است. سیاست روس‏‏ها از گذشته این بوده است که خطوط ریلی و آسفالت، یعنی خطوط تجاری آسیای مرکزی را به پاکستان و بعد آب‏‏های آزاد متصل کنند. در واقع اینک شریان‌های اقتصادی افغانستان در اختیار روسیه است.

• تقابل منافع سیاسی با رقبا: یکی از موانع ثبات و امنیت در افغانستان، تقابل منافع سیاسی بازیگران خارجی می‏‏باشد که شامل همسایگان افعانستان و آمریکا و اعضای موثر ناتو و قدرت‌های منطقه‏‏ای چون روسیه می‏‏شود. افغانستان با توجه به شرایط داخلی و ضعفی که از درون داشته، با سقوط طالبان در مسیر دولت سازی قرار گرفته است و پس از اجلاس بن، نظام بین‏‏الملل بر آن بوده که حاکمیتی مردمي را در افغانستان ایجاد کند. اما نکته اینجاست که هر بازیگری از نظام بین الملل که در مسئله افغانستان ایفای نقش می‏‏کند، دیدگاه خاص خود را از ثبات در افغانستان پیگیری می‏‏کند و حتی گروه‏‏های داخلی افغانستان نیز تعریف خاصی از قدرت و ثبات در افغانستان دارند. در کل، محیط بین‌الملل نتوانسته در اين مورد به اجماع كامل برسد و در نتيجه تناقضاتی پنهان را در اين رابطه و در نگاه جامعه بين‌الملل نسبت به افغانستان مي‌توان مشاهده نمود.

• پایگاه‏‏های آمریکا در منطقه: آمریکایی‏‏ها در افغانستان به دنبال پایگاه دائمی هستند. علاوه بر این، آمریکا تلاش دارد در حاشیه مرزهای افغانستان و جمهوری اسلامی ایران، پایگاه موقتی و محدودی احداث کند. به این منابع تهدید باید حمایت‏‏های آمریکا از معاندین نظام جمهوری اسلامی ایران را هم افزود.

• تجزیه افغانستان: افغانستان در تاریخ خود ٣ بار با موضوع تجزیه روبرو شده است. یک‌بار در سال ١٨٧٨، بحث تجزیه از سوی نخست وزیر انگلیس مطرح شد. طرح این بود که هرات را به ایران بدهند، کابل و قندهار هم سهم حکومت انگلیسی هند باشد که ایران نپذیرفت. طرح دیگر از طرف روس‏‏ها در زمان خروجشان از افغانستان مطرح شد که مبتنی بر استقلال شمال این کشور بود. طرح سوم، طرحی است که بلک ويل، سفیر سابق آمریکا در هند، مطرح کرده است که براساس آن افغانستان به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می‏‏شود. قسمت جنوبی با مرکزیت قندهار در اختیار پشتون‏‏ها و قسمت شمالی در اختیار اقوام غیر پشتون افغانی قرار می‏‏گیرد. اما در مجموع رهبران سیاسی، مذهبی و گروه‏‏های مختلف در افغانستان، به هیچ عنوان با طرح تجزیه افغانستان موافق نیستند و در عین حال، این موضوع یکی از اسباب نگرانی‏‏ها می‏‏باشد.

• طالبانیسم: تهدید دیگری که از سوی شرایط موجود افغانستان متوجه ایران است، به طالبانیسم باز می‏‏گردد. افراط‏‏گرایی با تفکر طالبانیسم در منطقه یک واقعیت موجود است که باید چنان کنترل شود که به منافع ملی و مذهبی ما آسیبی نرسد. به‌طور خاص طالبان را می‏‏توان به سه لایه تقسیم کرد: لایه اول طالبان در خدمت منافع آمریکایی‏‏ها می‏‏باشد. هندی‏‏ها و آمریکایی‏‏ها به‌طور مستقیم و غیرمستقیم با این گروه‏‏ها در ارتباط هستند. طیف دوم طالبان به سرویس اطلاعاتی پاکستان ISI متصل بوده و مجری سیاست‏‏ها و منافع پاکستان محسوب می‏‏شود. سومین طیف طالبان که مبنای ایدئولوژیک داشته و از وهابیت ریشه گرفته در افغانستان دارای پایگاه اجتماعی و نفوذ می‏‏باشد.

• ایران‏‏ستیزی: تهدید دیگر، پروژه ایران‏‏ستیزی است که آمریکایی‏‏ها با توجه به رسانه‏‏هایی که در اختیار دارند، علیه ایران به راه انداخته‏‏اند. آمریکا به دنبال این سیاست تلاش می‏‏کند تا افکار عمومی همسایگان ایران را تحریک کند و از فضای ایجاد شده برای ایجاد پایگاه‏‏های نظامی خود استفاده کند.