مقدمه
سفر نخست وزیر چین به هند که همراه با هیئتی 300 نفره بود، سه روز به طول انجامید و در ‌این مدت توافقنامه‌های مهمی به ارزش 16 ميليارد دلار و نيز 6 يادداشت تفاهم به امضای طرفین رسید.
گرچه طرفین در ‌این سفر عمدتاً بر نقاط اشتراک تاکید کرده و آنها را برجسته نمودند، اما ‌این نکته روشن است که آنها در حوزه‌های پراهمیتی نیز با یکدیگر دچار اختلاف‌اند و رقابتی استراتژیک را پی‌گیری می‌کنند.
مبادلات اقتصادی: بنیان منافع مشترک
از زاویه منافع مشترک، طبیعی است که با توجه به مختصات دو کشور به عنوان دو قدرت در حال ظهور، که مهم‌ترین ویژگی آنان برخورداری از اقتصادی پویاست، تعاملات اقتصادی نقش اصلی را ‌ایفا می‌کند.
اهمیت یافتن اقتصاد در روابط چین و هند، ریشه در یک تحول کلان در آسیا دارد. در دوران پساجنگ سرد، دولت‌های توسعه‌گرا به پدیده غالب در آسیا تبدیل شدند. چین در اواخر دهه 1970 و هنگامی که از انقلابی‌گری به توسعه‌گرایی تغییر مسیر داد، به جمع دولت‌های توسعه‌گرا پیوست و هند نیز اگرچه با تاخیر، اما در ابتدای دهه 1990، به جمع این دولت‌ها پیوست. فروپاشی شوروی نه تنها هند را از مهم‌ترین حامی سیاسی و اقتصادی خود محروم کرد و موجبات بحرانی اقتصادی را در ‌این کشور پدید آورد، بلکه تفکر اقتصادی سوسیالیستی را که هند تا پایان جنگ سرد از پیروان آن بود، نیز منسوخ کرد. در واقع شرایط جدید، هند را وادار به تغییر کرد و ‌این کشور از اوایل دهه 1990، توسعه اقتصادی بازار محور را انتخاب استراتژیک خود قرار داد و به جمع دولت‌های توسعه‌گرای آسیایی پیوست. طبیعی است که ورود هند به جمع دولت‌های توسعه‌گرای آسیایی، حوزه وسیعی از همکاری‌ها را میان این کشور (به‌ویژه با توجه به قابلیت‌های ویژه آن) و سایر دولت‌های توسعه‌گرای آسیایی پدید می‌آورد.
اين امر در مورد روابط اقتصادي و تجاري هند با ساير كشورهاي آسيايي، به‌ویژه چين، مصداق دارد. طبیعی است که قرار گرفتن دو همسایه با قابلیت‌های چین و هند در یک مسیر، یعنی توسعۀ بازار محور، فرصت‌های عظیمی را برای همکاری و در نتیجه شکل‌گیری منافع مشترک در روابط دو جانبه فراهم می‌آورد.
سیر تحول در روابط اقتصادی دو کشور در سال‌های اخیر، به خوبی این موضوع را نشان می‌دهد. روابط اقتصادي دو كشور در سال‌هاي اخير به سرعت گسترش يافته است، به گونه‌اي كه اكنون چين به بزرگترين شريك تجاري هند تبديل شده است.
در سال 2010، حجم روابط دو كشور به 60 ميليارد دلار رسيده است. بر اين مبنا مي‌توان گفت كه حجم تجارت دو كشور در طول يك دهه (2010-2000)، بيست برابر شده است كه رشد شگفت انگيزي را نشان مي‌دهد. با ‌این روند رشد، ‌این چین است که بزرگترین شریک تجاری هند محسوب می‌شود و نه آمریکا!
 البته موازنه تجاری دو کشور به شدت به سود چین در حال تغییر است؛ به گونه‌ای که کسری تجاری هند از ناحیه روابط با چین، از یک میلیارد دلار در سال 2000، به 16 میلیارد دلار در سال 2008، رسیده است. تجارت میان دو کشور از لحاظ نوع کالاهایی که مبادله می‌شود نیز بیشتر به سود چین است. هند عمدتاً مواد خام و اولیه به چین صادر می‌کند، در حالی که بخش عمده صادرات چین به هند را تولیدات صنعتی با ارزش افزده بالا تشکیل می‌دهند. به عنوان مثال در اکتبر 2010، شرکت شانگهای الکتریک که در زمینه تجهیزات برق فعال است، با طرف هندی قرارداد فروش تجهیزاتی به ارزش 29/8 میلیارد دلار را در طی ده سال، به امضا رساند. افزون بر این، اختلافات تجاری متعددی نیز میان دو کشور وجود دارد؛ به گونه‌ای که هند بیشترین اقدامات ضد دامپینگ را علیه چین انجام داده و بسیار بیش از سایر شرکای تجاری چین، از رفتار تجاری این کشور به سازمان تجارت جهانی شکایت برده است. اما منافع مشترک روابط اقتصادی به میزانی برای دو کشور اهمیت دارد که اختلافات تجاری را به موضوعی حاشیه‌ای تبدیل کرده است.  (Mukhreeje, 2010)
حوزه‌های رقابت استراتژیک
اما علی‌رغم اهمیت و اولویت روابط اقتصادی و نقش تعیین کننده آن در شکل‌دهی به روند روابط دو جانبه چین و هند، ‌این روابط در اقتصاد خلاصه نمی‌شود و متغیرهای مهم دیگری که در حوزه سیاست و ژئوپولتیک قرار می‌گیرند نیز در شکل‌دهی به مناسبات دو کشور تاثیر گذارند.
این عوامل را مي‌توان در قالب رقابت استراتژيك سنتي اين دو كشور و تغيير معادلات قدرت در آسيا مورد تحليل قرار داد. به بيان بهتر، براي تبيين منطق استراتژيك تعامل هند و چین بايد به دو مفهوم "رقابت استراتژيك" و "موازنه قدرت" توجهي ويژه داشت.
 رقابت استراتژيك در واقع نوعي بازي با حاصل جمع صفر دامنه‌دار ميان دو يا چند بازيگر است. اين رقابت به نحوي آشكار ميان هند و چین از دوران جنگ سرد وجود داشته و تا آينده‌اي قابل پيش‌بيني نيز تداوم خواهد يافت. اختلافات دو کشور بر سر مرزی 3500 کیلومتری و ادعاهای سرزمینی آنان نسبت به یکدیگر که یکبار در سال 1962، آنها را به جنگی محدود با یکدیگر کشاند (چین در این جنگ به سرعت و شدت هند را شکست داد)، در ترکیب با جاه‌طلبی‌های ژئوپولیتیک دو کشور، زمینه این رقابت را فراهم آورده است؛ نكته‌اي كه وزير امور خارجه هند، در سخنراني اخير خود در يكي از موسسات تحقيقاتي هند بر آن صحه گذاشته است. از نظر وي مهم‌ترين معضل روابط دو جانبه چين و هند، اختلافات مرزي است. البته او به اين نكته نيز اشاره كرده است كه تا كنون 14 دور مذاكره كارگروه حل اختلافات مرزي برگزار شده و این امر را نشانه اراده دو كشور براي حل و فصل اين اختلاف خوانده است. افزون بر اين، رودخانه‌هاي مرزي نيز براي هند اسباب نگراني شده است. رود براهماپوترا از تبت در خاك چين سرچشمه مي‌گيرد و اخيراً چين طرح‌هايي را در سرچشمه‌هاي اين رود به اجرا گذاشته كه برخي معتقدند براي انحراف آب اين رود به صفحات شمال شرقي چين است و همين امر هندي‌ها را نگران ساخته تا جايي كه وزير خارجه هند، خواهان شفافيت چين در اين مورد شده و تاكيد كرده چنین اقدامي بر زندگي روزمره صد ميليون نفر در هند، تاثيرات مخربي خواهد گذاشت.     (Gupta, 2010)
اختلافات مرزي به روشني خود را در اعلاميه مشترك دو كشور نشان داد؛ به گونه‌اي كه در اين اعلاميه ذكري از "سياست چين واحد" كه در اغلب اعلاميه‌هاي مشترك چين با ساير كشورها مورد تاكيد قرار مي‌گيرد و به نوعي خط قرمز سياست خارجي چين محسوب مي‌شود، به ميان نيامد و از سوی دیگر، موضوع تروريسم و به‌ويژه حمله تروريستي بمبئي كه هندي‌ها از آن به 11 سپتامبر هند ياد مي‌كنند و پاكستان را عامل آن مي‌دانند نيز اشاره‌اي نشد.     (India Foreign Ministry, 2010)
به بيان ديگر، اعلاميۀ مشترك دو كشور نشان مي‌دهد كه اولاً اختلافات تا چه ميزان اساسي است و ثانياً به رغم اين اختلافات، همكاري‌هاي مهمي نيز ميان دو كشور وجود دارد.
در چنين شرايطي، چين به سرعت در حال افزايش قدرت خود و بازتعريف موازنه قدرت در آسياست و طبيعي است كه هند، که این کشور نیز در مسیر قدرت یابی است، از اين روند نگراني استراتژيك داشته باشد. در نظريات واقع‌گرايانه روابط بين‌الملل، موازنه قدرت هنگامي تغيير مي‌كند كه قدرت‌هاي جديدي ظهور كنند، يا قدرت‌هاي موجود رو به افول روند. در وضعيت فعلي اين نكته كاملاً پذيرفته شده است كه چين به عنوان يك قدرت بزرگ در حال ظهور است و خيزش آن تاثيرات پردامنه‌اي را بر ژئوپولتيك جهاني خواهد گذاشت. طبيعي است كه تاثيرات خيزش چين پيش و بيش از هر جايي در همسايگي آن بروز و ظهور خواهد يافت. كشورهاي واقع در همسايگي چين، كم و بيش از خيزش اين كشور نگراني‌هايي دارند و اين نگراني‌ها در كشورهايي چون هند، ژاپن و ويتنام كه مشكلات عميقي با چين دارند، بسيار بيشتر است. از ‌این رو می‌توان گفت که تحول در معادلات قدرت در آسیا، رقابت استراتژیک دو کشور را پیچیده‌تر کرده و متغیرهای جدیدی به آن افزوده است. در ادامه مهم‌ترین جلوه‌های رقابت استراتژیک دو کشور را مورد بررسی قرار خواهیم داد:
ائتلاف چین و پاکستان
 روشن است كه ائتلاف چين و پاكستان، براي هند دغدغه‌اي استراتژيك به شمار مي‌آيد. چین در طی دهه‌های اخیر با کمک به پاکستان، به‌ویژه در حوزه نظامی و به خصوص در ساخت تسلیحات هسته‌ای، نقش اصلی را در توانمندسازی پاکستان برای ایجاد بازدارندگی، حداقل در برابر هند، ایفا کرده است. افزون بر این، پس از توافق هسته‌ای هند و آمریکا، چین که مهم‌ترین نقش را در برنامه هسته‌ای پاکستان ایفا کرده است، بار دیگر به کمک این کشور آمده و همکاری‌های جدیدی را با این کشور شکل داده است.
در سال‌هاي اخير و در چهارچوب اين ائتلاف، چين حضور روزافزوني در بندر گوادر يافته است. در واقع این بندر که با سرمایه‌گذاری عظیم چین در سال 2008 به بهره برداری رسید، یکی از زمینه‌های مهم حضور محتمل این کشور در جوار هند را در دریا فراهم آورده است و بسیاری به‌ویژه در هند، از امکان تاسیس پایگاه نظامی چین در این بندر سخن به میان آورده‌اند. گرچه این اقدام در شرایط فعلی به دلیل آنکه برای هند و آمریکا اقدامی بسیار تحریک آمیز محسوب می‌شود، بعید است از سوی چین به طور آشکار صورت گیرد، اما به هر روی گوادر یک اهرم استراتژیک در اختیار چین است که در شرایط حساس می‌تواند از آن علیه هند بهره گیرد.
 بسط مناسبات استراتژیک چین و سریلانکا
چین در سال‌های اخیر روابط خود را با سریلانکا، دیگر همسایه پردردسر هند نیز به سرعت توسعه بخشیده است؛ به گونه‌ای که به مهم‌ترین حامی نظامی این کشور تبدیل شده و کمک‌های نظامی آن به دولت این کشور، نقش اساسی در شکست شورشیان تامیل و پایان گرفتن مهم‌ترین بحران درونی سریلانکا داشته است.
 به موازات این کمک‌ها چین در حال ساخت تاسیسات بندری پیشرفته در بندر "هامبان تاتا" در جنوب‌این کشور است، تاسیساتی که امکانات مختلفی از جمله سوخت گیری کشتی‌های جنگی چینی را فراهم می‌آورد. دقت در موقعیت استراتژیک سریلانکا به عنوان حد واسط دریای عمان و خلیج بنگال، به عنوان دو نقطه استراتژیک در اقیانوس هند، اهمیت اقدام چین و نگرانی هند را از این اقدام روشن‌تر می‌سازد. بسياري در هند معتقدند كه هدف چين از ساخت تاسيسات پيشرفته در اين بندر، ايجاد موقعيت براي تاسيس پايگاه نظامي در آينده است.
همکاری با بنگلادش و توسعه بندر چيتاگونگ در خلیج بنگال
بنگلادش از دیگر همسایگان هند است که روابط چین با آن کشور، در سالیان اخیر به سرعت رو به توسعه رفته است. علاوه بر کمک‌های نظامی و اقتصادی چین به این کشور، سرمایه گذاری در زیر ساخت‌های بنادر این کشور در خلیج بنگال طی سال‌های اخیر، هند را نگران ساخته است. بر مبنای توافقات اولیه چین تامین سرمایه 7/8 میلیارد دلاری لازم برای توسعۀ این بندر را تقبل کرده است. افزون بر این، چین در تلاش است تا با احداث آزادراه و راه آهن، بندر استراتژیک چیتاگونگ را به استان یونن در جنوب غربی چین پیوند زند تا امکان دسترسی زمینی به این بندر را نیز داشته باشد.
حمایت و نفوذ در میانمار
میانمار در رسانه‌های بین‌المللی، عمدتاً از زاویه وضعیت حقوق بشری آن مورد توجه است، اما‌ این کشور برای چین و هند از جنبه‌های دیگری از جمله منابع و مواد خام، مسیرهای ترانزیتی و موقعیت ژئوپولتیک، واجد اهمیت ویژه‌ای است. از همین رو در سالیان اخیر، چین با ارائه انواع کمک‌ها و سرمایه گذاری‌ها، نفوذ خود را در این کشور به سرعت بسط داده است؛ به گونه‌ای که برخی خبرها حکایت از تاسیس پایگاه‌های نظامی چین در این کشور دارد. اگر چه چنین اخباری از سوی منابع رسمی مورد تایید قرار نگرفته است. چین 17/8 میلیارد دلار در میانمار سرمایه گذاری کرده است، در حالی که کل حجم سرمایه گذاری هند در این کشور 200 میلیون دلار است. در تازه‌ترین اقدام، چین ساخت خط لوله گاز 771 کیلومتری که استان یونن در جنوب غربی این کشور را به جزیره مادای در میانمار متصل می‌کند، آغاز کرده است. (Caplan, 2008)
اقدامات چین در میانمار نگرانی‌های هند را دو چندان کرده است و این کشور تلاش دارد تا مانع از تسلط چین بر میانمار شود. از همین روست که هند به عنوان یک کشور دموکراتیک، بدون توجه به وضعیت وخیم حقوق بشر در میانمار از هر فرصتی برای بسط روابط با این کشور استفاده می‌کند.
از زاویه رقابت ژئوپولیتیک چین و هند، ذکر این نکته ضروری است که تمامی موارد ذکر شده در بالا در اقیانوس هند قرار گرفته‌اند و برمبنای شواهد موجود و پیش‌بینی‌های معتبر، این اقیانوس در قرن بیست و یک به مهم‌ترین عرصه رقابت ژئوپولیتیک کشورها تبدیل خواهد شد. همانگونه که از نام این اقیانوس پیداست، هند آن را عمق استراتژیک خود و منطقه نفوذ تلقی می‌کند و طبیعتاً افزایش نفوذ چین در کشورهای حاشیه آن را برنمی‌تابد. از همین روست که بسط مناسبات با کشورهای مهم حاشیۀ این اقیانوس که بسیاری از آنها آسیایی هستند، بدل به یکی از اولویت‌های استراتژیک این کشور شده است.
در همین راستا هند در دو سطح كلان و منطقه‌اي تلاش دارد تا با شكل‌دهي به ائتلاف‌هاي موازنه كننده، قدرت و نفوذ روزافزون چين را به نوعي مهار كند. در سطح كلان، هند در سال‌هاي اخير مناسبات خود را با ايالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت، بازتعريف كرده است و در چهارچوب گام نوين در مشاركت استراتژيك، به نوعی ائتلاف غيررسمي با اين كشور شكل داده است؛ ائتلافي كه مهم‌ترين دستور كار آن برقراري نوعي موازنه در قبال قدرت و نفوذ روزافزون چين است. نقطه اوج اين ائتلاف قرارداد هسته‌اي هند و آمريكا بود، قراردادي كه در قالب آن ايالات متحده امتياز استراتژيكي به هند داد و اين دولت غيرعضو معاهده منع تكثير را به عنوان قدرتي هسته‌اي پذيرفت. جالب آنكه اين اقدام در بحبوحۀ تلاش‌هاي آمريكا در محدود كردن برنامه هسته‌اي ايران و كره شمالي صورت گرفت و بسياري آن را نشانه‌اي آشكار بر اعمال استانداردهاي دوگانه از سوي آمريكا در صحنه بين‌المللي ارزيابي كردند. مهم‌ترين دليلي كه آمريكا را وادار به اعطاي اين امتياز به هند كرد، بي شك قابليت و خواست هند در شكل‌دهي به نوعي موازنه در قبال چين است؛ امري كه ايالات متحده در آن منافع استراتژيكي دارد.
در سطح منطقه‌اي نيز هند تلاش دارد تا نفوذ خود را در آسیای شرقی، در قالب «سياست نگاه به شرق» افزايش دهد و در اين راستا، از يك‌سو در تلاش است تا مناسبات خود را با كشورهایی چون ژاپن و استرالیا که هم‌پیمانان آمریکا در منطقه‌اند و نگرانی‌های مشترکی از قدرت‌یابی چین دارند، ارتقا بخشد و از ديگر سو به آسه‌آن توجهي ويژه نموده است.
دقت در سير روابط هند با آسه‌آن، به خوبي نشان مي‌دهد كه بسط مناسبات با كشورهاي آسياي جنوب شرقي، واجد اهميتي استراتژيك براي هند است و اين كشور تلاش دارد تا نفوذي در حد و اندازه نفوذ چين در اين منطقه كسب نمايد. از ديگر سو كشورهاي عضو آسه‌آن نيز در قالب استراتژي تعامل شبكه‌اي از افزايش حضور هند در جنوب شرق آسيا استقبال مي‌كنند. در اين ميان سنگاپور بيش از همه اعضاي آسه‌آن براي بسط مناسبات اين نهاد با هند و افزايش حضور هند در منطقه تلاش كرده است. تلاش سنگاپور هنگامي بهتر درك مي‌شود كه توجه داشته باشيم اين كشور مهم‌ترين هم‌پیمان ايالات متحده در ميان اعضاي آسه‌آن است و طبيعي است كه براي افزايش نفوذ هند در اين منطقه و پیشبرد موازنه‌گری در برابر چین، تلاش نمايد. (Sikri, 2009)
افزون بر ‌این، هند سال‌هاست میزبان دالایی لاما مهم‌ترین و دردسرسازترین مخالف دولت چین است. در واقع از سال 1959 که دالایی لاما در پی شورش تبیتی‌ها و درگیری آنان با ارتش چین از تبت به هند رفت، حضور او در‌ این کشور، همواره یکی از نقاط اختلاف و تعارض دو کشور بوده است. در مقابل، چین از شورشیان کشمیری حمایت‌های آشکار و پنهانی را صورت داده است. (Varadarajan, 2010)
نتیجه‌گیری
سفر نخست وزير چين به هند، در آستانه گراميداشت شصتمين سالگرد برقراري روابط دو كشور صورت گرفت. روابط دو كشور در اين دهه دوره‌هاي مختلفي را پشت سر گذاشته است. آنچه بر مبناي داده‌هاي موجود و مواضع دو كشور مي‌توان گفت این است که دوره فعلي روابط دو كشور، نوعي همكاري و رقابت استراتژيك را به طور توامان در خود دارد. از يك‌سو خيزش دو كشور و رشد اقتصادي سريع و پايدار آنها حوزه وسيعي از منافع مشترك اقتصادي را ايجاد كرده است، به گونه‌اي كه چين به بزرگ‌ترين شريك تجاري هند تبديل شده است. از ديگر سو اختلافات مرزي دو كشور، حمايت چين از پاكستان و رقابت ژئوپولیتيك آنها به حوزه‌هاي وسيعي از رقابت استرات‍ژيك ميان آنان شكل داده است.
نكته اساسي‌اي كه در تبيين دوره كنوني روابط چين و هند اهميت دارد این است که در هر دو كشور، دولت‌هاي توسعه‌گرا حاكم‌اند، دولت‌هايي كه انتخاب استرات‍ژيك آنان پيشبرد سريع توسعۀ اقتصادي است. پيشبرد توسعۀ اقتصادي نياز به محيط امنيتي مسالمت آميز دارد. دقيقاً از همين روست كه دو كشور از تنش در روابط دو جانبه دوري مي‌كنند و با اهميت بخشيدن به منافع مشترك، حوزه‌هاي رقابت را نيز مديريت مي‌كنند. اين موضوع در سفر اخير نخست وزير چين به هند و به‌ويژه اعلاميه مشترك دو كشور، به خوبي بروز و ظهور دارد.