دیباچه

می‌توان این‌گونه پنداشت که وسوسه، جذب و یا فریب همواره بیشتر از زور به کار می‌آید. داستان جالب لافونتن در مورد خورشید و باد شاید در این زمینه شایستة طرح دوباره باشد. در رقابت میان باد شمال و آفتاب که هر کدام با روش خود تلاش می‌کردند که جامة به‌هم پوشیدة یک نوجوان را باز نمایند، باد هرچه تلاش نمود، لباس نوجوان بیشتر بر تن او پیچید و خورشید با گرم کردن فضا توانست لباس او را از بدنش جدا سازد. اگر بخواهیم که دیگران آغوش خود را برای ما و یا اندیشه‌های ما باز کنند، روش خورشید از روش طوفان کاراتر است. اگر این موضوع در زمینه‌های اجتماعی صادق است، چرا در سیاست این چنین نباشد؟ چگونه است که کشورهایی می‌توانند دروازه‌های کشورهای دیگر را نه با زور جنگ‌افزار و نیرو، بلکه با فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی بازکنند و در جایی دیگر اگر ملتی دست آخر تسلیم زور گردد، این رفتار به نسبت مورد نخست ناپایدار است؟ آیا داستان جنگ‌های میان یونان و تروا و درنهایت وارد شدن یونانی‌ها با نیرنگ اسب بزرگ چوبین از همین دست است؟

ارزش‌های نوین جوامع بشری نیز همچون اسب تروا ویژگی وسوسه‌کنندگی دارد. مردم‌سالاری، آزادی، حقوق بشر و فرصت‌های فردی در تمامی جوامع جاذبه دارد و مخالفت با آنان نشانه‌هایی از اجازه ندادن به همکاری طبقات اجتماعی در سرنوشت خویش است. اگر این طور باشد، برای ارائه تصویر یک جامعه در جوامع دیگر آیا بهتر است که بر ارزش‌های متعالی انسانی تکیه گردد و یا بر قدرت نظامی آن جامعه؟



منبع: کتاب سیاست خارجی توسعه گرا، مرداد ١٣٨٧

دانلود مقاله