نکتة نخست: در تعریف موضوع این نشست که «سیاست خارجی توسعه‌گرا» است، باید به دو عامل زمان و مکان توجه شود. زیرا توسعه‌گرایی، خود معنای سیاست خارجی را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. از این نگاه، معنای سیاست خارجی در سال 2008 با سال 1998 و 1988، حتماً متفاوت خواهد بود. برای درک این تغییر، باید به عوامل آن توجه کرد.

بزرگ‌ترین اتفاقی که در بیست سال گذشته در جهان رخ داد، «جهانی شدن» بوده است. جهانی شدن بسیاری چیزها را دگرگون کرد که معنای سیاست خارجی، از جملة آنها است. در آغاز، بسیاری از اذهان از این طوفان جدید چنین برداشت نمودند که جهانی شدن به معنای افول دولت‌ها است. ولی شاید اکنون که دو دهه از شروع این فرآیند گذشته، می‌توان به نظریة معتدل‌تری رسید که دولت‌ها، در جهانی شدن افول نمی‌کنند بلکه نقش آنها در مسائل خارجی یعنی سیاست خارجی، ابزار سیاست خارجی، بازیگران سیاست خارجی، نقطه اثر سیاست خارجی و موضوعات مورد تأکید در سیاست خارجی، تغییر پیدا می‌کند که در این مجال به چند مورد از آنها اشاره می‌نمایم؛

نخست اینکه، ما با جهان نوینی از اثرگذاران و بهره‌مندان سیاست خارجی روبه‌رو می‌شویم. براساس برداشت یکی از پژوهندگان، ما در مقولة جهانی شدن، وارد شرایط Plurilateralism شده‌ایم؛ نه به معنای اینکه چند دولت دور هم بنشینند و در مسائل بین‌المللی یا منطقه‌ای، تصمیم بگیرند، بلکه معنای آن تعدد اثرگذاران در سیاست خارجی است. در سیاست خارجی قرن 21، فقط دولت‌ها نیستند که میزان همکاری یا ضدیت ملت‌ها را با هم تعیین می‌کنند، بلکه شرکت‌ها، گاهی حتی از اثرگذاری بیشتری نسبت به دولت‌ها برخوردارند. مثلاً در روابط بین امریکا و هند در بحث هسته‌ای، که هند از تحریم خارج شد و طرف همکاری امریکا قرار گرفت، شرکت‌های امریکایی و هندی بیشترین نقش‌آفرینی را داشتند.

موضوع دیگر در مسائل مشترک جهانی، این است که دولت‌ها هنوز هستند، اما موضوع مورد علاقه و فعالیت آنها بیش از آنکه مانند گذشته مسائل دوجانبه باشد، مسائل مشترک جهانی است و خیلی از موضوعات دوجانبه‌ به کنشگران اقتصادی واگذار می‌شوند. مسائلی چون محیط زیست جهانی در دستور کار قرار می‌گیرد که پیشتر شاید در دستور کار دولت‌ها نبوده و اصلاً تصوری از آن وجود نداشته است. به این ترتیب آن تمرکزگرایی که در نقش دولت‌ها در روابط خارجی داشتیم، جای خود را به یک تکثرگرایی در اثرگذاران و بهره‌مندان می‌دهد.

دگرگونی دیگر، بین‌المللی شدن مسائل ملی است؛ در گذشته خیلی از اقدامات دولت‌ها در سطح ملی باقی می‌ماند و مسئله‌ای بین‌المللی نبود. بسیاری از حرف‌هایی که زده می‌شد، همسایه نمی‌شنید و در او واکنشی برنمی‌انگیخت، اما اکنون دیگر این‌طور نیست. اکنون، میزان و نسبت کسر بودجة دولت‌ها به تولید ناخالص ملی‌شان در واکنش دولت دیگر به آ‌نها اثر می‌گذارد و جزء موضوعات مذاکره قرار می‌گیرد. همچنان که وقتی کسی نطقی را در مجلسی داخلی ارائه می‌کند، آن مسئله، دیگر مسئله داخلی آن کشور نیست و اینکه کدام حزب در فلان کشور به قدرت برسد یا نرسد، به طور صریح و رسمی موضوع کنش و واکنش کشور دیگر نیز قرار می‌گیرد.

همچنین، معنای دخالت نداشتن در امور داخلی سایر کشورها، دگرگون شده است. پیام بسیار جدی فهم این معنا آن است که برای نمونه اگر پیشتر در گفته‌ها یک بار حرفها را می‌سنجیدم و می‌گفتیم، حال باید دو، سه و حتی پنج بار مرور کنیم که چه می‌گوییم؛ گفتار ما فقط با هدف صرف داخلی، لزوماً به نفع ملی نمی‌انجامد.

گفته‌ها و بحث‌هایی که امروزه در نشست‌هایی اینچنینی درمی‌گیرد، نباید در خلأ رخ دهد. سیاست خارجی ما درین زمان و مکان قرار دارد پس تغییرات محیط جهانی حتماً می‌باید در مباحث و بررسی‌های ما مورد توجه قرارگیرد.

منبع: کتاب سیاست خارجی توسعه گرا، مرداد ١٣٨٧

دانلود مقاله