خلاصه

فضای امنیتی و روانی خاورمیانه با گذشت شش دهه از موجودیت رژیم اسرائیل، همچنان متأثر از تشکیل دولت اشغال‌گر اسرائیل است. بنیان‌گذاران اسرائیل و نظریه‌پردازان صهیونیسم با تمسک به آموزه‌های مجعول مذهبی، تشکیل کشور مصنوع اسرائیل را در راستای تسلط و حکمرانی قوم یهود در سرزمین موعود و در جهت تحقق وعده الهی می‌پنداشتند. آنها تشکیل دولت یهودی را فرصت موعود، پس از قرن‌ها سرگشتگی و آوارگی قوم یهود قلمداد می‌نمودند. تشکیل دولت اسرائیل از همان آغاز در بین متفکران یهودی و علمای مذهبی قوم یهود اختلاف برانگیز بود. برخی از آنان تشکیل دولت یهودی در سرزمین فلسطین را خلاف وعده الهی قلمداد می‌نمودند و تشکیل اسرائیل را منوط به ظهور مسیح می‌دانستند. اما تفکر و ایده‌ای که غالب گردید، در واقع همان مبانی فکری و سیاسی بود که در قالب نهضت جهانی صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم آغاز و با سلسله تغییر و تحولات سیاسی نیمه نخست قرن بیستم، بالاخره در 14 مه 1948، در قالب تشکیل دولت اسرائیل متجلی گردید.

اگرچه سرزمین تاریخی فلسطین، قرن‌ها مأوا و جایگاه اقوام و قومیت‌های فراوان و میزبان پیامبران الهی از جمله قوم یهود و حضرت موسی (ع) و پیامبران بنی‌اسرائیل بوده است، اما با سرکشی و نافرمانی‌های مکرری که قوم یهود در قبال پیامبران‌‌شان داشتند و با تشتت و اختلاف عمیق عقیدتی و فکری بین یهودیان، این قوم همواره (به جز دوران پادشاهی حضرت داوود و سلیمان) در سرگشتگی و پراکندگی به سر می‌برده است.

بنیان فکری و سیاسی صهیونیسم از ابتدای تولد همواره از حمایت و همراهی دولت‌های غربی، به ویژه انگلستان و ایالات متحده امریکا، برخوردار بوده است. تشکیل و استمرار دولت اسرائیل طی دهه‌های گذشته بدون حمایت‌های گسترده جهان غرب میسر نبود. اشغال سرزمین فلسطین از منظر تاریخی، انسانی، هویتی و از منظر حقوق بین‌الملل غیر قابل پذیرش و مردود است. تشکیل اسرائیل به همراه خود آوارگی فلسطینی‌ها و غصب سرزمین تاریخی فلسطین را به دنبال داشت. اینک با گذشت شش دهه از موجودیت اسرائیل، همچنان مناقشه فلسطینی‌ها و اسرائیل به عنوان اساسی‌ترین مناقشه بین‌المللی، محور و کانون مناقشه جهان غرب و جهان اسلام و به مثابه زخمی کهنه همچنان پا بر جاست.

پس از دهه‌ها اشغالگری و نقض مکرر حقوق فلسطینی‌ها، نظریه‌پردازان صهیونیسم، سیاست‌مداران اسرائیلی و حامیان آنها دریافته‌اند که نظامی‌گری، سیاست سرکوب و حفظ سرزمین‌های اشغال شده دیگر نمی‌تواند تضمین کنندة امنیت اسرائیل باشد.

سلسله تغییرات فکری و اجتماعی در داخل جامعة چند پارة اسرائیل، طی دهه اخیر مشهود بوده و بازتاب این تحولات اجتماعی در عرصه سیاسی نمودار شده است. در فضای جدید، ایده‌های تجدیدنظر طلبانه به عملکرد صهیونیسم رو به تزاید است و اعتراض و انتقاد نسبت به عملکرد دولت و ارتش علیه فلسطینی‌ها، رو به افزایش گذاشته است. تشکیل کشور فلسطین، دیگر نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان نیازی امنیتی از سوی غالب افکار عمومی و سیاست‌مداران اسرائیلی مورد توجه قرار گرفته است. اگر چه همچنان راه‌حل تشکیل دو دولت، از سوی برخی از افراطیون راست‌گرا در اسرائیل و جنبش شهرک‌نشینان غیرقابل پذیرش است و آنها همچنان اتوپیای صهیونیسم را در تداوم تسلط دولت اسرائیل بر سرزمین‌های اشغالی جست‌وجو می‌کنند؛ لیکن با توجه به واقعیات موجود و تغییرات اشاره شده، خروج از سرزمین‌های اشغالی و توجه به تشکیل دولت فلسطینی، به دولت‌مردان و سیاست‌مداران اسرائیلی تحمیل شده است. اسرائیل تلاش می‌کند خود مرزهای کشور فلسطین را براساس اخذ امتیازات حداکثری و دادن حقوق حداقلی به فلسطینی‌ها مشخص کند.

آنچه مسلم است تا زمانی که مسائل اصلی مناقشه، یعنی مسئله آوارگان، مرزهای کشور مستقل فلسطینی و سرنوشت بیت‌المقدس مشخص نگردد و اسرائیل به سیاست‌های نژادپرستانه و اشغال‌گرایانه خود ادامه دهد و حقوق فلسطینی‌ها استیفا نشود، انتظار دستاورد مشخصی از مذاکرات و توافقات احتمالی، دور از ذهن به نظر می‌رسد.

رژیم اسرائیل با توجه به سلسله تغییرات داخلی و تحولات گسترده در سطح منطقه خاورمیانه، در حال طراحی سیاست‌ها و راهبردهای امنیتی و سیاسی خود به گونه‌ای دیگر است. عقب‌نشینی از سرزمین‌های اشغالی کرانه غربی و تعریف مرز، تلاش برای پذیرش و جذب در محیط پیرامونی، برتری نظامی، اقتصادی و فن‌آوری در سطح منطقه و استمرار جلب حمایت امریکا و اروپا، از مهمترین راهبردهای امنیتی اسرائیل طی سال‌های آتی خواهد بود. این سیاست‌های راهبردی از حمایت افکار عمومی داخل اسرائیل نیز برخوردار است. اسرائیل با توجه به واقعیت‌های اجتماعی و برهم خوردن توازن جمعیتی بین اعراب و یهودیان طی چند دهه گذشته و با هراس از به اقلیت افتادن جمعیت یهودیان، حفظ اسرائیل را به عنوان «کشوری یهودی»، در اولویت نخست خود قرار داده است.

حاکمیت اسرائیل، امروزه خود را با سه دیدگاه متفاوت و متناقض از جانب سه طیف اصلی درونی مواجه می‌بیند: دسته‌ای که معتقدند بقا و حیات اسرائیل بستگی به تداوم خروج اسرائیل از سرزمین‌های فلسطینی‌ها و پیشبرد دکترین «زمین در برابر صلح» و در نهایت تشکیل دولت مستقل فلسطینی دارد (طیف چپ و میانه در اسرائیل)؛ گروهی دیگر که تهدید اصلی اسرائیل را خطر تروریسم و کشورهایی می‌دانند که درصدد مسلح شدن به سلاح اتمی برای نابودی اسرائیل هستند و در واقع تهدیدهای استراتژیک دراز مدت را عامل اصلی تهدید امنیت اسرائیل می‌دانند؛ گروه سوم که همچنان متعصب و متعهد به آموزه‌های مذهبی هستند و در برابر هرگونه عقب‌نشینی فکری و سرزمینی مقاومت می‌کنند و آن را خیانت به آرمان‌های صهیونیسم می‌دانند.