اقتصاد اجتماعی و سیاست خارجی

Print E-mail
ابراهیم مجیدی و امیرمحمد سوری
22 December 2012

دیباچه

پایان جنگ سرد به بروز و گسترش بیشتر اندیشهها و اندیشه‌ورزانی که مخالف دیدگاههای اثبات‌گرایی و رفتارگرایی بودند کمک بسیاری کرد. اگر اندیشمندان جریان اصلی، معرفت‌شناسی را سبب شکل‌گیری هستی‌شناسی میدانستند، بازاندیش گرایان، هستی‌شناسی را تعیین‌کنندة معرفت‌شناسی تلقی میکنند. آنچه در این نگرش به همراه عوامل مادی باید بدان توجه میشد هنجارها، ارزشها، ارتباط واقعیت و ارزش و اهمیت قواعد است. با توجه به هستی‌شناسی جدید، روشهای تبیینی به کناری گذاشته شده و بیشتر بر نگرش تفسیری، معناکاوی، هرمنوتیک و تبارشناسی پای فشاری می‌شود و به جای اینکه بازیگران را کنشگرانی از قبل شکل گرفته بپندارند، آنان را موجودیتهایی برساخته می‌شناسانند.

چنین نگرشی تأثیر خود را بر همه حوزههای علوم چون اقتصاد، نیز گذاشته و تفکر خطی و نوین به علم اقتصاد را چون شیوه درست و ریزبینانه مورد تردید قرار داده است. شیوه‌ای که به علم «اقتصاد محض» معروف گردیده، توجه خود را بیشتر بر به‌دست‌آوری ثروت در درون چهارچوبی تنگ و جبرگرایانه متوجه ساخته و دیگر جنبهها را از تحلیل خود کنار گذاشته است. اما با توجه به جریان نوین نظریه‌ها که در برخی از شاخههای آن تماما با نگرشهای رفتارگرایی مخالفت میکند، عوامل چندی را به تحلیل مطالعات اقتصادی افزوده و دیگر علم اقتصاد محض را برای بررسی دیگرگونی‌های اقتصادی کافی نمی‌داند. تشویق کارآفرینی و ساده‌سازی ظرفیت‌آفرینی برای کالاها و تولیدات نو به عوامل گوناگونی نیاز دارد و دخالت در فرایند انباشت سرمایه را دیگر نمیتوان پیرو طبیعت و بازار به حساب آورد. به همین دلیل این دولتها هستند که از محدودیت خود همانند کشورهای شرق آسیا، میتوانند فرصت‌سازی کنند. در چهارچوب چنین نگرشی ترجیحات کنشگران را دیگر نمیتوان یکپارچه و با ثبات فرض کرد بلکه هنجارها و نهادها ضمن شکل دادن به هویت کنشگران، خود اموری هستند که در بستر زمان و محیط و در تأثیر و تأثر متقابل، ریخت پیدا می‌کنند.

سیاست خارجی کشورهایی که خواهان توسعه هستند نیز با توجه به دگرگونگی‌های بینالملل و ورود متغیرهای دخیل فراوان، میبایست متناسب با الزامات توسعة نو دگرگونی پیدا میکرد. اما پرسش مطرح این بود که چه‌گونه‌ای از سیاست خارجی میتواند دولتها را در جهت رسیدن به توسعه یاری دهد؟ و پرسش مهم‌تر این است که اساساً، توسعه چه الزاماتی دارد و آیا با همان نگرشهای سنتی «آدام اسمیت» و «دیوید ریکاردو» میتوان به توسعه دست یافت؟ و آیا برای توسعه میتوان صرفاً به اندیشه‌های «فردریک لیست»، اعتماد کرد و درهای کشور را بست و تمام توان را متوجه داخل نمود و یا اینکه توسعه نیز چون هر پدیدة دیگری در بده ـ بستان با جهان و عناصر داخلی شکل میگیرد؟

این نوشتار که برپایة اندیشه‌های برساخته‌گرایانه نوشته شده است، تأکید دارد که سیاست خارجی توسعه‌گرا همیشه خواهان حفظ وضع موجود و بده ـ بستان با عناصر تشکیل‌دهنده نظام بین‌الملل است. سیاست خارجی توسعه‌گرا در تعامل با نظام بین‌الملل قواعد شکل‌گیری توسعه و رشد را با توجه به محدودیت‌ها و امکانات، درونی می‌کند. در این راستا تعامل و ایجاد ائتلاف و همسویی با بازیگران منطقه‌ای و جهانی بسیار مهم و همکاری و مشارکت فعال در سازمان‌های بین‌المللی و همانندسازی سیاست‌ها و قوانین داخلی در جهت توسعه نیز الزام آور تلقی می‌گردد. در این مقاله سیاست خارجی توسعه‌گرا را در متن نظام بین‌الملل در حال ریخت‌یابی دوسویه خواهیم دید. بدان معنا که دولت‌ها در تعامل با بازیگران و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در دادن و ستاندن‌های دوسویه، به همکاری در عرصه‌های مختلف می‌پردازند.

برای بررسی این گفته، نخست، به چهارچوب تحلیلی اشاره میرود و پس از آن به توسعه در داخل و عرصة بینالملل و رابطه میان این دو در قالب چهارچوب نظری بحث شده میپردازیم.


منبع: کتاب سیاست خارجی توسعه گرا، مرداد ١٣٨٧

دانلود مقاله