مبانی نظری میانجی گری در مناقشات بین المللی

Print E-mail
دکتر محمود واعظی
10 October 2005

مقدمه:

در دوران باستان دولت شهرهای یونان درگیر جنگ‏های پلوپونز شدند و موجبات نابودی خود را فراهم کردند. امپراطوری اسکندر نیز در نتیجه مخاصمات حکمرانان یونانی از هم پاشید. در سده‏های دوم و سوم پیش از میلاد، امپراطوری روم از راه جنگ گسترش یافت. در اروپای قرون وسطی استفاده از ارتش و جنگ به عنوان وسیله‏ای برای اجرای سیاستهای داخلی در زمره امتیازات مطلق فرمانروایان به شمار می‏رفت و جنگ راهی مورد قبول و قانونی برای حل و فصل اختلافات به حساب می‏آمد. شهریاران کاتولیک و پروتستان نیز به جنگ علیه یکدیگر دست می‏زدند. در اوایل قرن نوزدهم، ناپلئون نیز برای حصول به اهداف دراز مدت برابری، برادری و آزادی برای همه کشورها، به جنگ متوسل شد. اگر چه در طول قرن نوزدهم تقریباً جهان در صلح و آرامش بسر می‏برد و جنگ‎ها نسبت به قبل کاهش یافته بود، اما در قرن بیستم، تاریخ شاهد دو جنگ بزرگ جهانی بود.[1]

پیشرفت سریع تکنولوژی به ویژه در زمینه صنعت حمل و نقل و ارتباطات باعث شد که روابط بین کشورها و ملتها افزایش یابد و جنگهای محدود گسترش یافته و حتی به خارج از منطقه نیز سرایت نماید، بطوریکه برخی از مخاصمات دو جانبه به درگیریهای چند جانبه و بین‏المللی تبدیل گردید. موضوع دیگری که موجب نگرانیهای عمیق گردید، پیشرفت تکنولوژی انواع سلاحهای نظامی و روی آوردن کشورها به سلاحهای کشتار جمعی بود که شکل و ماهیت جنگها را دگرگون کرد و خسارتهای مادی و انسانی را چندین برابر نمود. این دو عامل یعنی گسترش جنگها و افزایش تلفات و خسارتها باعث نفرت ملتها از جنگ شد و بتدریج افکار عمومی اکثر ملتهای جهان علیه جنگ بسیج شدند و دولتهای معقول و منطقی نیز دریافتند که با وجود آرامش و صلح، بهتر می‏توانند به منافع ملی خود دست یابند و امنیت ملی خود را حفظ نمایند. این تحولات نگرش دولتها را برای حل اختلافات تغییر داد واستفاده از روشهای مسالمت‎آمیز جایگزین توسل به زور شد. این روند در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم سرعت بیشتری بخود گرفت و با برگزاری کنفرانس‏های بین‏المللی و امضای کنوانسیونهای مختلف همچنین تشکیل سازمانهای بین‏المللی مانند جامعه ملل و سپس سازمان ملل متحد تلاش شد که روشهای مسالمت‎آمیز حل اختلافات قانونمند شده و بیشتر مورد استفاده قرار گیرد. برای اجرای بهتر این ایده، میانجیگری بعنوان یک ابزار کارآمد برای کنترل منازعه و حل و فصل اختلافات از طریق مسالمت‎آمیز بیش از پیش از اهمیت ویژه‏ای برخوردار ‏گردید. در صحنه بین‏المللی که با مناقشات تشدید شونده و همراه با هرج و مرج و فقدان “ قواعد بازی” پذیرفته شده روبه رو است، میانجیگری به اندازه منازعات اهمیت پیدا می‎کند.

ماهیت مناقشات بین‎المللی

مناقشه یک فرآیند اجتماعی شایع با ویژگی چند بعدی می‎باشد. این پدیده در تمام نظام‎های اجتماعی بدون توجه به موقعیت مکانی و زمانی علیر‎غم سادگی یا پیچیدگی آنها وجود دارد. منازعه در روابط شخصی، سازمانی، صنعتی، ملی و بین‎المللی بروز می‎کند. به بیانی دیگر می‎توان گفت که مناقشه پدیده‏ای تاریخی در جوامع بشری است. این پدیده از چگونگی وتعامل انگیزه‏های مختلف میان افراد، گروه‏ها و عمدتاً از تقسیم منافع، ارزش‏ها و یا ایده‏ها سرچشمه و نشأت می‏گیرد. مناقشه ممکن است از رقابتی تشدید یافته در هر سطح و سیستم و بین دو طرف یا بیشتر که هریک درصدد کسب مزیتی هستند،حاصل شود. هنگام بحث پیرامون مناقشه واثرات آن، بین افراد، گروه ها، سازمان‏ها و یا بین ملل واقوام، یک نکته اصلی واصولی وجود دارد و آن عدم تطابق و ناسازگاری اهداف می‏باشد.

با پیچیده شدن شکل جوامع و شکل‎گیری نظام وستفالیایی ملت - کشور، مناقشات اشکال متنوع وغامض تری بخود گرفته و گسترش موضوعات اختلاف برانگیز در روابط میان دولت‎ها، مسأله مناقشات بین‎المللی را به یک موضوع مهم در فن دیپلماسی تبدیل کرده است.

کشانده شدن مناقشات بین‎المللی به مرحله نهایی یعنی رویارویی مسلحانه، مبین ونشان دهنده پشت سرگذاردن مراحل مختلفی از شروع مناقشه واعمال خشونت متقابل می‏باشد. رفتار منجر به خشونت در روابط افراد، گروه‏ها و جوامع بزرگتر، نفی مراحل و زمینه هایی است که به نوعی از انحاء می‏توانسته است از بروز و ظهور خشونت ممانعت به عمل بیاورد. مناقشه می‎تواند در اشکال گوناگون خشونت و اجبار (مادی و روانی)، ظاهر شود.

ماهیت اختلافات بین‏المللی از نظر حقوقی و سیاسی

دسته بندی اختلافات را می‏باید از سه منظر - سیاسی، حقوقی و فنی – مدنظر قرار داد. تقریباً گرایش بر آن است که هر یک‌ از بخش‏های فرعی از این نوع، به ویژه اختلافات فنی، از سوی نهادهای تخصصی آگاه به آن مسائل مورد بررسی قرار گرفته و حل و فصل گردد و قواعد ویژه آن نیز فراهم شود.

یکی از اهداف عمده حقوق بین‎الملل در هر یک از سطوح، پرداختن به اختلافات در قالب پیشگیری از وقوع آنها به طور کامل و یا حل و فصل آنها می‏باشد. در گذر زمان، دیپلمات‏ها و نویسندگان حقوقی دریافتند که اختلافات از نوع یکسانی نیستند و اینکه برای برخورد کارآمد با مشکلی خاص از این نوع، باید آیین‏های مختلفی طراحی گردد.

اختلافات بین‏المللی ممکن است به صورت اختلافات حقوقی و یا سیاسی باشد. اختلافات حقوقی عبارتنداز اختلافاتی که در مورد وجود یک حق و یا حدود و تأثیر و احترام و رعایت آن بین دول بروز می‏کند. این اختلافات بوسیله قواعد حقوقی حل و فصل می‏شوند.

اختلافات در صورتی ماهیتی سیاسی پیدا می‎کنند که ناشی از تعارض منافع دول و یا تغییر حقوقی موجود باشد. به موجب قراردادهای لوکارنو، وسیله تشخیص اختلافات سیاسی از حقوقی، رویه‏ای است که طرفین اختلافات نسبت به آن اتخاذ می‏نمایند نه موضوع اختلاف.[2] در منشور ملل متحد که در تدوین آن تجربیات کشورها در زمینه حل اختلافات بین‏المللی، چه از دیدگاه نظری و چه از نقطه نظر عملی مورد توجه قرار گرفته، اختلافات بین‏المللی به صورت کلی به کاربرده شده و تفکیکی بین اختلافات حقوقی و سیاسی ذکر نشده است.

نویسندگان حقوق بین‎الملل از دیر زمان به کوشش برای کشیدن نوعی خط مرزی علاقمند بوده‏اند که بوسیله آن بتوان اختلافات سیاسی را از حقوقی جدا کرد. امروزه بیشتر نویسندگان گرایش دارند که تفاوت میان اختلافات حقوقی و سیاسی را وابسته به طرز تلقی‏های طرف‏های درگیر بدانند.[3]

راه‏های حل مسالمت‎آمیز اختلافات بین‏المللی

الف: مبانی

اصولاً حل و فصل صلح‏آمیز مناقشات(Peaceful Resolution of Disputes)، به معنی حل منازعات بین‏المللی بدون رجوع به زور است. این روش در بردارنده روش‏های عملی است که طی آن مناقشات دولت‏ها در وظایف و حقوق اساسی شان، می‏تواند مورد حل و فصل قرار گیرد.

هنگامی که صحبت از حل (Resolution) مناقشه‏ای می‏شود، غالباً تلاش یا کوشش هایی مدنظر است که در فضای به بن بست رسیدن حالت جنگی یا وجود احتمال‏های قوی مبنی بر وقوع جنگ، صورت می‏گیرد.

حل (Resolution) و حل و فصل (Settlement) از جهاتی با یکدیگر اختلاف دارند. حل و فصل یک مناقشه، یعنی پیشبرد یک سلسله تدابیر در جریان یک مسئله خاص یا مناقشه. اما حل یک مناقشه متضمن پاسخگویی به نیازها و منافع اطراف مناقشه، بوسیله توافق مشترک است. در یک حل واقعی، هیچیک از ارزش‏های مهم طرف‏ها قربانی نمی شود.در واقع اگر یک مناقشه حل شود، دیگر هیچیک از طرف‏ها آرزو نمی کند که توافق را رد کنند، حتی اگر شرایط قدرت تغییر کند. معیار اصلی و نهایی برای اینکه آیا مناقشه حل شده است نتایج و دستاوردها، منطبق با استانداردهای مورد توافق دو جانبه و براساس عدالت و انصاف می‏باشد.

طبق نظریه اکثریت علمای حقوق بین الملل، اصل حل و فصل مسالمت‎آمیز اختلافات بین‏المللی تعهدی مثبت در جهت حل و فصل درگیری‏های بین‏المللی است. آنها معتقدند که کشورها باید از راه‏های مسالمت آمیز، فعالانه در جهت حل مناقشات بین‏المللی بکوشند. براین اساس، مقررات مندرج در بند 3 ماده 2 منشور ملل متحد که مقرر می‏دارد ”اعضای سازمان اختلافات بین‏المللی خود را به وسایل مسالمت‎آمیز تصفیه ‏کنند، به نحوی که صلح و امنیت بین‏المللی و همچنین عدالت به مخاطره نیفتد“ تعهدی مثبت را بر عهده کشورهای عضو می‏گذارد. البته کشورها در انتخاب روش‏ها و راههایی که به حل و فصل مسالمت‎آمیز اختلافات بین‏المللی بینجامد، آزاد هستند.[4]

این آزادی در انتخاب روش در ماده 33 منشور ملل متحد نیز مورد تأکید قرار گرفته است. براین اساس :

”طرفین هر اختلاف که ادامه آن ممکن است حفظ صلح وامنیت بین‏المللی را به خطر اندازد، باید پیش از هر چیز از راه مذاکره، تحقیق، میانجی‏گری، سازش، داوری، تصفیه قضایی، توسل به مؤسسات و ترتیبات بین‏المللی و یا دیگر راه‏های مسالمت‎آمیز به انتخاب خود مبادرت ورزند.“

به دنبال تصویب منشور، تاکنون چهار بار مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر ضرورت حل و فصل مسالمت‎آمیز اختلافات تأکید کرده است که در این رابطه می‏توان به موارد زیر اشاره نمود :

1) اعلامیه اصول حقوق بین‎الملل : مربوط به روابط دوستانه و همکاری بین دولت‏ها (قطعنامه 2625 مورخ 1970) ؛

2) اعلامیه مانیل : تأکید بر دو اصل عدم توسل به زور در روابط بین‎الملل و اصل توسل به راه‏های مسالمت‎آمیز (قطعنامه 590 – 37 مورخ 1982) ؛

3) قطعنامه مربوط به حل مسالمت‎آمیز اختلافات بین‏المللی (قطعنامه مصوبه 9 نوامبر 1987)؛

4) قطعنامه مربوط به حل مسالمت‎آمیز اختلافات بین‏المللی (قطعنامه مصوبه 11 نوامبر 1988).[5]

ب : روش‎ها

علی الاصول مناقشات بین‏المللی را می‏توان به سه شیوه حل و فصل نمود:

1) روش دیپلماتیک که شامل تماس‏های مستقیم و غیرمستقیم طرفین اختلاف و میانجی گری و وساطت دول یا اشخاص ثالث می‏گردد؛

2) روش تصفیه قضایی که در برگیرنده حکمیت و داوری و یا پذیرش رأی دیوان بین‏المللی دادگستری است؛

3) از طریق سازمان‏های بین‏المللی و به ویژه سازمان ملل متحد.

هنگام بحث از مراحل و اشکال کاهش و تخفیف خشونت، که می‏تواند حل واقعی و کامل مناقشه را در برداشته باشد، مذاکره اقدامی در جهت کنترل مناقشه است. مذاکره تبادل حقایق، ایده‏ها و قول و قرارها بین دو طرف یا بیشتر با هدف توسعه رضایت بخش دو جانبه مناقشه است.“[6] هدف از مذاکره مشخص ساختن زمینه‏های نفع و خصومت مشترک است تا طرفین بتوانند نفع مشترک را شناسایی کنند.[7] اما غالباً چنین رهیافتی دشوار و سخت می‏باشد. طرفین مناقشه حتی در صورت فراهم بودن مقدمات لازم، به دشواری می‏توانند مذاکرات را به صورت دو جانبه آغاز نمایند.

از این دیدگاه، میانجی گری، فرآیندی بر مبنای مذاکره بوسیله طرف سومی است که از اقتدار رسمی برخوردار نیست، اما در روابط طرفین متخاصم ایفای نقش می‏کند.

غالباً میانجی گری را یکی از دو روش عمومی سیاسی و دیپلماتیک برای حل صلح آمیز منازعات به شمار آورده‏اند. روش‏های دیگر شامل مذاکرات سیاسی، مساعی جمیله، تحقیق و مصالحه نیز وجود دارد. البته رویه حقوقی هم مطرح است که ”مربوط به استعمال و کاربرد حقوق بین‎الملل در حل مسالمت‏آمیز مناقشات می‏باشد.[8]

میانجی‎گری از منظر حقوق بین‎الملل

نخستین قواعد جامع برای حل اختلافات بین‏المللی از طریق میانجی گری و پایمردی به موجب قرارداد اول کنفرانس 1899 لاهه اتخاذ گردید. این قرارداد و قرارداد اول کنفرانس 1907 لاهه، پایه‏های قواعد مشابهی را در تعداد بی شماری از قراردادهای بین‏المللی که براساس ضوابط حقوق بین‎الملل منعقد شده اند، تشکیل می‏دهد.[9] با اینکه کنوانسیون 1907 لاهه تفاوت چندانی میان مساعی جمیله و میانجی گری قائل نشده است با وجود این به نظر می‏رسد که تفاوت‏های قابل ذکری بین این دو تکنیک مذاکره وجود دارد.[10]

به طور کلی، میانجی‏گری امری است کاملاً اختیاری، اما باید متذکر شد که به موجب برخی قراردادهای چند جانبه بین المللی، نوع ویژه‏ای از میانجی گری که جنبه اجباری دارد نیز ابداع شده است. در این نوع میانجی گری، دو یا چند دولت توافق می‏کنند در صورتی که بین آنها کشمکش و اختلافی رخ دهد به دولت ثالثی که به عنوان میانجی قبول کرده‏اند رجوع کنند تا آن دولت به رفع اختلاف اقدام کند. توسل به میانجی‏گری اجباری نخستین بار در کنگره 1856 پاریس اعلام گردید ودول امضا کننده عهدنامه پاریس موافقت نمودند در صورت بروز اختلاف بین خود از طریق میانجی‏گری اقدام نمایند. طبق ماده 8 قرارداد اول کنفرانس دوم لاهه نیز دولت‏ها می‏توانند موافقت کنند که در حل اختلافات خود هر کدام یک دولت را به عنوان میانجی انتخاب کنند و در صورتی که اختلافی بروز کرد، دول میانجی برای رفع آن مذاکره کننده و در حقیقت با این اقدام که قبل از بروز اختلاف انجام می‏گیرد، طرفین دعوی بنابر توافق قبلی از خود سلب اختیار کرده و آن را به دولت میانجی واگذار می‏کنند. باید توجه داشت که میانجی گری اجباری در عمل چندان مورد توجه واقع نشده است. [11]

در مجموع، میانجی‏گری امری است اختیاری هم از لحاظ میانجی و هم از لحاظ اصحاب دعوی واین ویژگی شامل تمامی اجزای این بنیان حقوقی می‎شود و مراتب زیر را در برمی گیرد :

الف ) اراده و میل کشور میانجی که به هیچ وجه مجبور نیست وساطت خود را پیشنهاد کند؛

ب ) طرز رفتار کشورهای طرف اختلاف که کاملاً در رد یا قبول پیشنهاد وساطت مختار و آزاد هستند؛

پ ) نتیجه میانجی گری نیز برای طرفین اختلاف، الزامی به وجود نمی آورد و در قبال آنان بی اثر و بی اعتبار است.

امروزه پایمردی و میانجی‏گری در اکثر موارد در چارچوب سازمان ملل متحد ودیگر سازمان‏های بین‏المللی برای رفع اختلافات کشورها بکار برده می‏شود.

تمایز میانجی گری با مساعی جمیله و داوری

میانجی گری و مساعی جمیله هر دو از رهیافت‏های حل سیاسی مناقشات و داوری به حساب می‎آیند و به عنوان روش حقوقی برای حل مناقشات تلقی می‏شوند. عمده ترین وجه تمایز مساعی جمیله و میانجی‏گری، این است که در میان مساعی جمیله طرف ثالث ارائه راه حل نمی کند، بلکه در حد کسب توافق طرفین متخاصم به برگزاری گفتگوهای مستقیم اقدام می‎کند. به عبارت دیگر، طرف ثالث در مساعی جمیله، به عنوان ”یک کانال تماس“ عمل می‏کند و فراتر از آن فعالیتی نمی‎کند و به هیچ رو خود را در موضوع مورد مناقشه دخالت نمی دهد.[12] در حالی که میانجی‏گری، رفتاری پیشروانه و مداخله‏جویانه دارد، دخالت در موضوع مناقشه و ارائه رهیافت هایی برای سامان دهی آن که در خلال میانجی گری صورت می‏گیرد، وجه بارز و منحصر به فرد رفتار میانجی گری است.

میانجی گری و داوری در اینکه هر دو به دخالت یک شخص ثالث در حل اختلافات بر می‏گردد، از وجه مشترک برخوردارند. داور یا حکم می‏کوشد تا با اتخاذ تصمیم در موضوع مناقشه، به طرف‏های منازعه کمک کند. تصمیم گیری، وجه بارز و مشخص داوری است که در واقع به احاله اولیه اراده طرفین منازعه مبنی بر ارائه راه حل از طرف داور یا حکم باز می‏گردد، در حالی که میانجی به طرفین کمک می‏کند تا خود به یک تصمیم برسند. میانجی نقش پیشنهاد دهنده و مشاور را ایفا می‏کند و خود تصمیم نمی گیرد و تصمیم گیری را به طرفین مناقشه واگذار می‏کند. [13]

رویکرد برخی از صاحبنظران نسبت به میانجی‎گری:

برای مدتهای مدید، تحقیق درباره میانجیگری با مشکل کمبود اطلاعات مواجه بود. کارورزان میانجیگری، اعم از رسمی و غیررسمی، مایل بودند برداشت خود را بصورت تجربه‏ای محرمانه ودر پشت درهای بسته نگهدارند، محققین نیز شرایط را برای بررسی سازمان یافته موضوع مناسب نمی دانستند. هیچ عقیده‏ای هم مبنی بر امکان ارائه طرح نمونه رفتارهای مشخص، و یا تعیین چارچوبی در رابطه با نحوه ارزیابی میانجیگری وجود نداشت. گاهی اوقات در گذشته رابطه بین میانجیگری بین‏المللی ونتیجه آن اعم از موفقیت کامل یا شکست و یا موفقیت جزئی، بدون آنکه در مورد آن هیچ گونه نظریه‎پردازی صورت گیرد، مطرح می‎شد. پس از جنگ جهانی دوم، با توجه به خسارات عظیمی که جهان برای جنگ‎ها پرداخت کرده بود رویکرد سیاستمداران نسبت به راه‎حل‎های صلح‎آمیز مناقشات تغییر کرد و زمینه مناسبی فراهم شد تا اندیشمندان روابط بین‎الملل نسبت به موضوع میانجیگری بیش از پیش توجه نموده و نظریه‎پردازی نمایند.

به همین رو در این دوران تعاریف فراوانی از میانجیگری شده است که بعضی از آنها کلی و بعضی دیگر خاص می‏باشند. هر تعریفی که مورد استفاده قرار گرفته شود، یک یا چند مورد از صفات اصلی میانجیگری را بیان می‏کند. تعدد تعاریف می‏تواند گاه باعث بوجود آمدن ابهامات بیشتر و نه روشن نمودن مطلب گردد. بسیاری از تعاریف تلاش خود را صرف بیان مطالب زیر کرده‎اند:

الف) مفهوم و اهداف میانجیگری.

ب) مجزا نمودن میانجیگری از دیگر اقدامات مرسوم در رابطه با دخالت طرف سوم از جمله دادرسی.

ج) تشریح و توصیف صفات میانجی.

از دیدگاه تورشتاین اک هوف* میانجیگری شامل ”اعمال نفوذ بر طرفین دعوی برای رسیدن به توافق از طریق به کارگیری علائق آنها می‏باشد“ این تعریف بسیار ساده و غیرکامل است و پیچیدگی‎های میانجی‎گری را پوشش نمی‎دهد. لارس استنلو** میانجیگری را بدین صورت توضیح می‏دهد: ”عملی است که توسط طرف ثالث و با کوشش شخصی بمنظور تسهیل در حل مشکلات مورد اختلاف بین طرفین مناقشه ابداع گردیده و تضمینی برای دستیابی به مذاکرات مورد توافق می‏باشد.[14] “ تعریف استنلو حداقل شایستگی آن را دارد که بعنوان یک شناخت از طبیعت فعال و اهداف میانجیگری مطرح شود. این تعریف کمابیش مانند تعریف درایزک*** و هانتر**** از میانجیگری است که عبارتست از: ”مرحله‏ای که طی آن دو طرف دعوی تلاش خود را برای دستیابی به یک راه حل دو جانبه تحت حمایت طرف سوم از طریق طرح منطقی اختلافاتشان مبذول می‏دارند.“ [15]

در صورت تمرکز بر اهداف میانجیگری و مراحل میانجیگری می‏توان به تعریف اورن یانگ رجوع نمود: ” انجام هرگونه اقدام از طرف هر بازیگری که طرف مستقیم بحران نبوده و بمنظور حل، کاهش و یا رفع یک مشکل و یا مشکلات از طریق مذاکرات بعمل می‏آید، میانجیگری نامیده می‏شود، و نتیجه این امر ایجاد تسهیلات در پایان بخشیدن به بحران می‏باشد.“[16] بصورت بسیار مشابهی کریس میچل میانجیگری را بدینصورت تشریح می‏کند: ”میانجیگری یک فعالیت مداخله گرانه است، که توسط یک طرف ثالث با انگیزه مقدماتی برای دستیابی به مصالحه در رابطه با یک موضوع مورد مشاجره و یا حداقل به منظور پایان بخشیدن به درهم گسیختگی‏های بحران ساز بین طرفین یک دعوی انجام می‏پذیرد.“[17] تعریف جامعتری در مورد عمل میانجیگری توسط بلیک و موتون ارائه شده است ”میانجیگری، دخالت طرف سومی است که، اول مشکل را بررسی و تعریف می‏کند، سپس با هر گروه بصورت جداگانه گفتگو کرده، و با طرح توصیه هایی که تنظیم خواهند شد به راه حل مورد توافق دو جانبه‏ای دست می‏یابد.“ [18]

در اکثر تعریف‏ها اهمیت واژه ”بی طرفی“ مورد تاکید قرار گرفته است. مثلاً بینگ هام میانجیگری را به این شکل تشریح می‏کند:

” کمک یک طرف سوم بی طرف در مذاکرات“. [19]

فول برگ و تیلور میانجیگری را از این دید ملاحظه نموده اند:

اقدامی که از طریق آن، طرفین درگیر با همراهی و کمک یک شخص یا اشخاص بی طرف از طریق تعیین یک روش معین زمینه‏های مناقشه را آرام ساخته و به ارائه راه حلهای مختلف تسهیل کننده بمنظور اخذ رویه‏ای که منتهی به عقد قرارداد مرضی الطرفین که منطبق با نیازهای طرفین باشد، اقدام نماید.[20]

چارلز مور توجه خود را معطوف به عمل و صفت میانجیگری نموده و در توصیف خود از میانجیگری آن را از لحاظ مضمون به شرح زیر تعریف می‏کند: ”دخالت داوطلبانه در یک مناقشه یا مذاکره از جانب طرف سوم بیطرف، غیروابسته و مورد قبول، و بدون هیچگونه اختیارات قانونی در زمینه اخذ تصمیم، به امید آنکه طرفین دعوا به راه حلی دست یابند.“ [21]

دیویس ودوگان کوشیده‏اند تا ماهیت، اهداف، صفتها و روشهای کاربردی میانجیگری را بیان نمایند:

”روش دستیابی به تراضی از طریق طرف سوم، بطور اصولی بستگی مستقیم به نحوه مذاکراتی دارد که یک شخص ماهر، بی طرف و غیر ذینفع در کمک برای تغییر عقاید طرفین از طریق بکارگیری غیراجباری ابزارهای مختلف تشویقی برای دستیابی به توافقی پایدار در رابطه با مفاد مورد بحث بعمل خواهد آورد.“ [22]

ویلیام سیمکین در باب کیفیات مطلوب میانجی‏گری مفصلاً به شرح و تفسیر پرداخته است. در اینجا به اختصار به مطالب وی اشاره می‏کنیم. او با حالت طنزآمیزی می‏نویسد که میانجی باید دارای شرایط ذیل باشد:

1- صبر ایوب.

2- صمیمت و خصلتهای (بولداگ وار)* مردم انگلیس.

3- بذله گویی ایرلندی ها.

4- تاب و تحمل فیزیکی دونده ماراتون.

5- توان جاخالی دادن یک هافبک در میانه میدان.

6- تزویر و روباه صفتی ماکیاولی.

7- مهارت‏های یک روانشناس در کشف شخصیت.

8- ویژگی‏های یک آدم لال دراعتماد به خود.

9- پوست کلفتی کرگدن .

10- فرزانگی سلیمان.

مواردی که ویلیام سیمکین بصورت کنایه مطرح نموده است حکایت از سختی کار میانجیگری دارد. او برای نیل به موفقیت، پشتکار و انعطاف را عواملی بسیار مهم و اساسی می‏داند و با حالت جدی تری موارد ذیل را اضافه می‏کند:

1- صداقت و بیطرفی آشکار.

2- شناخت بنیانی از فرآیند چانه زنی جمعی و اعتقاد به آن.

3- ایمانی جاذم نسبت به اختیارگرایی در مقابل خودکامگی.

4- اعتقاد بنیادی به ارزش‏ها و ظرفیت‏های انسانی توام با قابلیت ارزیابی نقاط ضعف‏و قوت فردی.

5- توان عملی و زیرکانه در تحلیل آنچه موجود است، در تباین با آنچه ممکن است مطلوب باشد.

6- سابقه و منیت فردی مکفی، متکیف به رغبت به افتادگی.[23]

میانجیگری در واقع امری پیچیده و متغیر است و منوط به بررسی تاثیر متقابل اقدامات میانجی با تکیه بر بعضی منابع و علائق در زمینه مناقشه و یا نتایج حاصل از آن از یک سو و طرفین مناقشه یا نمایندگان آنها از سوی دیگر می‎باشد. داشتن یک تعریف جامع برای درک واقعیت ضروری است.

به نظر می‏رسد تعریف برکوویچ و رابین به حد کافی جامع و مانع می‏باشد. از این رو، این تعریف می‏تواند به نحوی مناسب بازگو کننده پیام اصلی تعاریف دیگر باشد. از دیدگاه این دو صاحبنظر میانجیگری رویدادی است مسالمت آمیز، که بدون بهره گیری از نیروی فیزیکی یا اقتدار قانونی برای “ رفع تعارض” موجود بین تلاشهای “ طرفین یک مناقشه ” از سوی شخص ثالثی که درگیر در مناقشه نیست ، مطرح می‏شود. باشد که از این طریق، شخص ثالث در قالب شخص گروه، دولت یا سازمان، با تاثیر بر برداشتها و رفتارهای طرفین مناقشه دعوا را به طور مسالمت‎آمیز کارگردانی کند. [24]

به نظر می‏رسد در این تعریف به جلوه‏های مختلف مسئله میانجیگری عنایت شده است. از جمله می‏توان مورد زیر را در این تعریف دید:

الف - طرفین مناقشه

ب- میانجی

ج – عمل میانجیگری

د- زمینه میانجیگری،

دامنه بین این عناصر مشخص کننده ذات، کیفیت، و میزان اثرگذاری اشکال مختلف میانجیگری است. با وجود این‏گونه تعاریف و اظهار نظرهای دو پهلو، ممکن است بعضی‏ها بررسی موضوع میانجیگری را بحثی بیهوده و مبهم تصور نمایند، اما بطور قطع اینگونه نخواهد بود. هزاران نمونه از احتمال میانجیگری با دامنه وسیع و نقش حیاتی آن ایجاب می‏کند که کوشش لازم برای شناخت آن مبذول گردد. همچنانکه در این مقاله به برخی از ابعاد میانجی‎گری از دیدگاه نظری توجه شده است، به جاست که دیگر ابعاد آن نیز مورد تحقیق قرار گیرد.

رهیافت‎های نظری در مطالعه میانجی‎گری

برخی از نظریه‏پردازان میانجی‎گری که تحت تأثیر تغییر و تکامل سازمانی بوده‎اند، از رهیافت صرفاً توصیفی را برای مطالعه میانجی‎گری کافی نمی‎دانند و به همین دلیل به سوی رهیافت تجویزی حرکت می‎کنند. جوهره کلی رهیافت تجویزی این است، ‌میانجی‎گری دربرگیرنده، مجموعه‎ای از متخصصان رفتارگرا و اجتماعی است که شکل مشاوره و غیر ارزیابانه را به خود می‎گیرد و با استفاده از استراتژی‎های تسهیل کننده می‎تواند آغازگر تحول باشد و نتایج مثبتی را به بار آورد.

نه رهیافت هنجاری و نه رهیافت ایده‎نگار هیچکدام کاملاً رضایت‎بخش نیستند. رهیافت توصیفی هر یک از موارد میانجی‎گری را متفاوت از مورد دیگر می‎داند و لذا بحث درباره انواع میانجی‎گری و نتایج یک منازعه بی‎معنی است. رهیافت توصیفی فرض می‎کند که هیچ منازعه‎ای خیلی طولانی نیست و میانجی‎گران با تجربه و طرف‎های ثالث موانع مربوط به میانجی‎گری را از میان برمی‎دارند.

هیچکدام از این دو رهیافت انگیزه بیشتری برای پژوهش تجربی را موجب نمی‎شود. رهیافت مقبول‎تر برای مطالعه میانجی‎گری بین‎المللی رهیافتی است که ترجیح می‎دهیم آن را رهیافت رخدادپذیری (احتمال‎پذیری) بنامیم. این رهیافت نتایج تلاش‎های میانجی‎گری را مشروط به برخی از متغیرهای محیطی و فرآیندی می‏داند. رهیافت رخدادپذیری پژوهش سیستماتیک تجربی را تشویق می‎کند زیرا این رهیافت متغیرها و صفات را با معیارهای عملی واضح بیان می‎کند. این رهیافت همچنین ما را در شناخت ویژگی‎های عوامل تعیین کننده میانجی‎گری و طراحی یک نظریه پایه‎ای در میانجی‎گری بین‎المللی یاری می‎دهد.[25]

ماهیت میانجیگری

میانجی‎گری به عنوان یک روش و رویه برای کنترل منازعه و حل و فصل اختلافات از طریق مسالمت‎آمیز، از تاریخ طولانی در فرهنگ‎های مختلف برخوردار می‎باشد.

میانجیگری در نیم قرن گذشته به عنوان یک روش در مدیریت معارضه نقش رو به گسترش و مهمی را در روابط بین‏المللی به خود اختصاص داده است. در بند 1 ماده 33، منشور سازمان ملل متحد توصیه‏های لازم به کلیه اعضاء جهت حل منافشات از طریق میانجیگری شده است. بررسی‏های تجربی نمایانگر رضایت قابل توجه دولتهایی است که از این روش استفاده نموده اند. میانجیگری بین‏المللی به اندازه خود موضوع “معارضه” عمومیت یافته است. در صحنه بین‎المللی که با منازعات تشدید شونده دائمی و همراه با هرج و مرج و فقدان ”قواعد بازی“ پذیرفته شده رو به رو می‎باشیم، میانجی‎گری به همان اندازه خود منازعه متداول است. در مسائل مربوط به میانجیگری بیش از هر چیز لازم است که به ماهیت مناقشات بین‏المللی نیز توجه شود. مناقشات بین‏المللی وقایع یک شکل و ثابتی نیستند. آنها با توجه به وضعیت طرفین درگیر، درجه اهمیت ، عکس العمل طرفین ، مفاهیم و تحولات مورد مناقشه تغییر می‏پذیرند. زمینه وجودی بروز مناقشه بر مراحل عمل، میانجی، موضوع میانجیگری، ونتایج حاصله اثر می‏گذارد. میانجیگری نیز با توجه به زمینه و چگونگی موقعیت مناقشه تغییر شکل و ماهیت می‏دهد. نقش‏های ویژه، اعتقادات، انگیزه ها، رفتارها و نمادهایی که معارضات بین‏المللی را بوجود می‏آورند نیز بر نحوه میانجیگری اثر گذاشته و چه بسا هدایت کننده آن می‏باشند. میانجیگری بین دو کشور دوست نیازمند شکلی متفاوت، ترتیباتی متفاوت، و استراتژی‏ای متفاوت نسبت به میانجیگری بین دو کشور متخاصم است. محتوی و انجام عمل میانجیگری بر چگونگی وضعیت و طبیعت طرفین درگیر عیناً مانند یک واقعه اجتماعی تأثیرگذار است.

ارائه الگویی تئوریک از میانجی گری، می‏تواند در شناخت عمیق ظرایف و دقایق یک مناقشه مؤثر واقع شود. ارائه الگویی تئوریک به معنای درک تمامی پیچیدگی‏های یک مناقشه و راهبردهای میانجی گری نیست، بلکه ترسیم کننده چارچوبی برای فهم کلی و‌آشنایی بیشتر با این ابزار دیپلماتیک و مفاهیم و تعاریف میانجیگری می‎باشد.

میانجیگری بصورت‏های گوناگون از جانب عوامل مختلف از جمله افراد، دولتهای رسمی، واحدهای مذهبی، سازمانهای منطقه‏ای و بین‏المللی، گروههای ویژه ، دولتهای کوچک و بزرگ بکار گرفته می‏شود.

طبیعی است که هر کارگزار میانجیگری براساس موقعیت، منافع شخصی ، برداشتها و منابع، به میانجیگری روی می‏آورد. بنابه مقتضا و ماهیت شغلی و اغراض میانجی‏ها دامنه رفتاری آنان نیز تحول می‏یابد. می‏توان این دامنه را مشتمل بر طیفهای مختلف گرفت . میانجیگری یک روند واحد ندارد بلکه یک مجموعه مستمر از فعالیتهای مرتبط با بازیگران، تصمیمات و شرایط است، به زبان دیگر می‏توان گفت میانجیگری در برگیرنده مجموعه‏ای از رفتارهاست که دامنه آن از طیف کاملاً غیرفعال (ارائه مساعی جمیله) تا طیف کاملاً فعال (فشار به طرفین مناقشه) را شامل می‏شود.

میانجی‏گری انواع متعدد دارد و به اندازه طرفین مختلف درگیر در مناقشه می‏تواند از تنوع و گوناگونی برخوردار باشد. در ورای همه مفاهیم بیان شده، میانجیگری به معنای اقدام برای جلب توافق و تاثیرگذاری بر طرفین معارضه تعریف شده است و این امر مبین توانایی میانجیگری برای حل مشکلات، جلب نظر موافق طرفین درگیر در مناقشه و درک وضعیت‏های متفاوت موارد فوق الذکر می‏باشد. جوهر اصلی بحث میانجیگری احتمالاً به همین موارد محدود می‏شود. دیگر بحث‏ها تنها می‏تواند بر غنای امر بیفزاید، و احتمالاً در ماهیت بحث تفاوت ایجاد نمی کند.

برای توضیح این بحث می‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- نقش میانجی در جهت تمدید واستمرار کوشش‏های طرفین دعوی و مدیریت معارضه می‎باشد.

2- میانجیگری بعنوان نوعی دخالت غیر قهری، غیرمتجاوزانه و غیرالزامی در یک معارضه است.

3- فرد، افراد و یا نهادهای منطقه‎ای و بین‎المللی می‎توانند در مناقشات میانجی‎گری نمایند.

4- میانجیگری به مثابه تبدیل مناقشه از دو جانبه به سه جانبه جهت ایجاد تغییر در رفتارها و ایجاد زمینه‏های مناسب تر برای دستیابی به توافق نهایی می‎باشد.

5- ورود یک میانجی بمنظور تاثیرگذاری، تغییر عقاید، حل مشکل ، اصلاح و یا بگونه‏ای تحت نفوذ قراردادن یک معارضه و طرفین مناقشه می‎باشد.

6- نقش، شناخت، تفکرات، آگاهی، منابع و علائق شخصی و یا گروهی میانجی بعنوان یک طرف مهم و ذیعلاقه در مناقشه بسیار با اهمیت می‎باشد.

7- طرح رها و ابتکارات میانجیگری باید به عنوان تلاشی داوطلبانه در خدمت تأثیرگذاری بر طرفین درگیر و مدیریت مناقشه باشد.

8- موفقیت میانجیگری رابطه مستقیم با کاهش اختلافات و درگیری‎ها و نهایتاً حل و فصل مناقشه دارد.

شکل و خصوصیات میانجیگری در یک معارضه بین‏المللی از طریق تاثیر متقابل متغیرهای قرینه و هویت میانجی تعیین خواهد شد، اهمیت این تاثیر متقابل را می‏توان مورد تاکید مجدد قرار داد. به عنوان نمونه، می‏توان اظهار داشت که ممکن است در یک میانجیگری، مهارت میانجی بر روند مذاکرات موثر باشد، اما در عمل به نتیجه موثری ختم نشود. علاوه بر تاثیر میانجیگری، مسائل دیگری نیز مطرح است که در بهره گیری و یا عدم بهره گیری از میانجیگری تاثیر می‏گذارد. به نظر برکوویچ[26] بعضی از موارد مهمی که کاربرد میانجیگری را به عنوان یک ابزار فراهم می‏سازد عبارتنداز:

الف – معارضه برای زمان طولانی ادامه داشته و شکل پیچیده‏ای بخود گرفته باشد.

ب - تلاش طرفین معارضه به بن بست ختم شده باشد.

ج - هیچ یک از طرفین معارضه آمادگی تحمل هزینه‏های بیشتر یا از دست دادن جان افراد بیشتری را نداشته باشند.

د- دو طرف معارضه آمادگی لازم را برای همکاری جهت شکستن جو بلاتکلیفی داشته باشند.

حال اگر ازنقطه نظر طرفین مناقشه به موضوع پرداخته شود و لازم باشد نسبت به برخی از انگیزه‏ها و تمایلات طرفین درگیر برای پذیرش میانجی به امید دستیابی به اهدافشان اظهارنظر شود، می‏توان موارد زیر را از دیدگاه و منظری دیگر مطرح نمود:

الف – مغتنم شمردن میانجیگری از جانب هر یک از طرفین به امید آنکه میانجی طرف دیگر را تحت تاثیر قرار دهد.

ب- طرفین مناقشه ممکن است میانجیگری را بصورت نمایشی و با هدف نشان دادن تعهدات خود به صلح مورد نظر قرار دهند.

ج- طرفین مناقشه ممکن است به این علت که میانجی می‏تواند بعنوان هشداردهنده، ممیز، و یا ضامن اجرایی موافقت‏های حاصل شده عمل نماید، به آن احساس نیاز کنند.

د- طرفین مناقشه ممکن است میانجیگری را برای انتقال نظرات خود و برقراری ارتباطات با طرف مقابل مورد استفاده قرار دهند.

با عنایت به مطالب مطرح شده می‏توان گفت، طرفین مناقشه و میانجی دارای نقش و انگیزه‏های بسیار هستند که آنها را ترغیب می‏نماید میانجیگری را مورد پذیرش قرار دهند.

نقش میانجی در مناقشات بین‎المللی:

تمامی میانجی های بین المللی در چارچوب سیستم تبادل نظر و اعمال نفوذ عمل می کنند. عوامل چنین سیستمی شامل ارتباطات، تجربه، توقعات طرفین مناقشه، و منابع و منافع میانجی می باشد. تاثیرات این عوامل بر یکدیگر تعیین کننده طبیعت ومیزان اثرگذاری میانجیگری است. صرفنظر از اینکه میانجی ها در زمره شخصیتها، دولتها و یا سازمانها باشند همگی آنها امید دارند بتوانند با تاثیرگذاری، تغییر و اصلاح یک یا چند عامل به گونه ای موثر واقع شوند. این امر بمنزله مهمترین محور میانجیگری بین المللی می‎باشد و جنبه ای است که باید درک گردیده و در صورتیکه هدف عبارت از بهبود امور اجرایی وافزایش کارآیی باشد بکار گرفته شود.

عموماً ما پیشنهاد دهنده نقش های مختلفی می باشیم که باید برای میانجی تشریح گردیده و راههای حصول به اهداف آن مشخص شود. خصوصیات نقش میانجی را می توان از راه های گوناگون تعیین نمود، بعنوان مثال، جفری رابین به یک رشته پیشنهادهای جامع از نقشهای دوگانه و متمایز از جمله نقش های رسمی در مقابل غیر رسمی، افراد در مقابل نمایندگان منتخب، دعوت شدگان در مقابل غیر دعوت شدگان، مستقیم در مقابل غیرمستقیم، محتوایی در مقابل عملی، دائم در برابر موقت، پایان دهنده مناقشه در مقابل تداوم دهنده آن پرداخته است.[27] استولبرگ بگونه ای سنتی تر به این امر پرداخته و فهرستی از نقش های میانجیگری را عنوان نموده که شامل رابط، ناصح ، انتقال دهنده، تعمیم دهنده منابع، حامل خبرهای بد، عنصر واقع نگر و سپربلا می‏باشد.[28] سوسکیند و کرویک شانک تصورشان از میانجیگری عمدتاً چانه زنی و مذاکره است و عوامل زنده و متحرکی را از طریق دخالت دادن نقشهایی (از جمله نمایندگان، ابداعات اختیاری، اندرزگو) در رابطه با مراحل مختلف مذاکره مورد بحث قرار داده‏اند.[29] هر یک از این نقش ها در طول دوران مناقشه در جایگاه ویژه خود قرار دارند. بحث در زمینه انجام کامل یک نقش توسط میانجی چندان منطقی بنظر نمی رسد.

واقعیت تجربیات عملی مبین آن است که بسیاری از میانجی ها تنها از عهده انجام بخشی از نقش خود بر خواهند آمد.

بحث در مورد رفتار میانجی ها با درنظر گرفتن نقش های از پیش تعیین شده آنان به ما در درک اینکه، چگونه میانجی های مختلف عمل می نمایند، و کدام عامل باعث شکل‏گیری چنین رفتارهایی است کمک نمی کند. طیف نقش میانجی ها از نقش انفعالی، بعنوان صرفاً تسهیل کننده، گرفته تا نقش فعال به عنوان مشوق یا پیشنهاد دهنده ایده های مورد تراضی، متغیری می باشند و به آنها نمی‎توان به عنوان یک امر ایستا و غیرمتحرک پرداخت. در حقیقت، میانجی ها ایفا کننده یک نقش یا چند نقش بوده و در صورت لزوم در حین میانجیگری آن را تغییر می‏دهند.

نظراتی نیز در رد میانجیگری وجود دارد. این نظرات در برخی موارد باعث انحراف و خنثی نمودن بررسی مدقانه میانجیگری است. وضع نقش های ویژه یا یک سلسله از نقش های میانجیگری، و اختیار نقش انفعالی یا فعال، بستگی قابل توجهی به ارتباط تصمیمات متخذه توسط میانجی در رابطه با نظرات توصیه شده ناشی از نقش ندارد، بلکه بستگی به زمینه معارضه ومنافع ومنابع میانجی دارد و این امر در میانجیگری بین افراد و میانجیگری بین المللی به یک میزان صدق می کند.

نقش میانجی از ابعاد مختلف قابل بررسی می‎باشد و از هر منظر که به این فعالیت بنگریم اهمیت آن بیشتر نمایان می‎گردد. به همین جهت نظر برخی از اندیشمندان را در خصوص نقش میانجی مورد توجه قرار می‎دهیم. در برخی از محققین نظیر آرتورمایر، از کارشناسان میانجیگری، بر جنبه‏های منحصر به فرد نقش میانجی و داشتن ابتکار لازم در مواقع حساس تاکید می‏کند و می‏گوید:

”وظیفه میانجی وظیفه ساده‏ای نیست، وی همانند فردی است که کشتیرانی می‏کند و محدوده‏ کارش به روشنی قابل تشخیص نیست. او از علم دریانوردی آگاه نیست و از تجربیات گذشتگان نیاموخته است. او هنرمندی است که حداکثر چند ستاره راهنما دارد و متکی به قدرت پیش بینی شخصی خویش می‏باشد.“[30]

نظر ویلیام سیمکین از دیگر کار ورزان در زمینه میانجیگری کمتر ناامید کننده، اما در برگیرنده تاکیدات مشابهی می‏باشد:

متغیرهای میانجیگری آنقدر گوناگون هستند که بنظر میرسد تشریح نمونه رفتاری یک میانجی با توجه به توالی زمان، بکار بردن و یا نبردن اقدامات نظری گوناگون و قابل دسترس، تلاشی بیهوده باشد. نامعلوم بودن و استثنایی بودن میانجیگری مانند شبحی عمل می‏کند که مدت مدیدی است که ما را غافلگیر نموده است، آگاهی اندکی در این مورد که چگونه می‏توان بنحواحسن میانجیگری را مطالعه نمود، وجود دارد. اما خوشبختانه اتفاق نظر قابل توجهی در این زمینه که این شبح خاص باید مورد مطالعه قرار گیرد، وجود دارد.“[31]

نظریه جاکوب برکوویچ که بیشتر تحت تاثیر عوامل تعیین شده از جانب کارل استیونس* و تام شلینگ** ‏می‏باشد مبین آن است که:

میانجیگری مانند دیگر پدیده‏های اجتماعی دارای زمینه‏های متعدد برای بررسی است. نکته مهم در انجام بررسی، تشخیص موقعیت بکارگیری میانجیگری است، که این امر از عوامل اصلی و مهم در مبحث بررسی “ عمل چانه زنی ” به شمار می‏رود. امکان بررسی میانجیگری بدون آنکه این امر در چارچوب طرح کلی “ مذاکرات چانه زنی” انجام شود، وجود ندارد.[32]

در همین راستا، شلینگ خاطرنشان می‏سازد که میانجی، احتمالاً بعنوان یک عنصر در ترتیبات ارتباطی، یا بعنوان یک طرف سوم با ساختار شخصی، مطرح می‏گردد. [33]

تعاریف فوق از میانجیگری و نقش میانجی نشان می‏دهد این فعالیت حقوقی – دیپلماتیک بسیار دقیق و ظریف می‎باشد. فضای فکری میانجیگری نیازمند توجه به چارچوب بحث کلی و ساختار مذاکرات بعنوان زمینه‏ای برای تامین نظر طرفین دعوی جهت ایجاد ترتیباتی در رابطه با حل مناقشه می‏باشد. علاوه بر این، نقش میانجی نیز شایان توجه است. نمی توان نقش میانجی را به طور یک بعدی مورد مطالعه قرار داد. برخی میانجی را بعنوان یک عامل بیرونی غیر منتفع معرفی می‏کنند که بطور غیرمستقیم پیشنهاد دهنده راه حل می‏باشد. از نظر برخی دیگر، میانجی یک متخصص مطلع در برقراری ارتباطات و یا گروه کوچکی است که می‏تواند بگونه‏ای باعث تغییر نظر و ارزشهای طرفین دعوی گردد. به نظر می‏رسد هر دو نظر بسیار تقلیل گرایانه هستند. کاری که میانجی انجام می‏دهد یا مجاز به انجام آن است، کوشش شخصی برای حل مناقشه می‏باشد. این امر تاحدی به شخصیت و شایستگی او و طرفین درگیر بستگی دارد و نیز اینکه،طرفین دعوی چه کسانی می‏باشند، زمینه معارضه چیست، طبیعت برخورد چه می‏باشد، اینها همه و همه عواملی هستند که بر نقش میانجی تاثیر می‏گذارند. استولبرگ* نقش میانجی را به مثابه یک فرآیند به حساب می‏آورد. در نظر او، میانجیگری یک مرحله پیش بینی شده در هنگام مذاکرات می‏باشد.

میانجی براساس محسنات میانجیگری، نقش‏های دیگری را نیز در این رابطه ایفا می‎کند. این نقش‎ها شامل کسب منافع، دریافت پاداش، و بکارگیری بعضی از نقش‎ها و سیاست‏ها می‏باشد. نقش میانجی انجام بخشی از این گونه دخالت‏ها می‏باشد. برای آنکه نقش میانجی موثر واقع گردد باید بین نقش مربوطه و موضوع مورد مداخله همسازی وجود داشته باشد. میانجیگری تنها در این صورت و بدین گونه است که می‏تواند در یک جریان تاثیرپذیری متقابل وارد عمل شود. ذکر این نکته ضروری است که انعطاف پذیری و انتخاب روشهای میانجیگری کم خطر برای مدیریت معارضه از سوی میانجی می‏تواند کمک موثری به درک متقابل از جانب طرفین مناقشه نماید و بستر مناسبی جهت پیشبرد امور میانجی‏گری فراهم کند. علاوه بر موارد عنوان شده، میانجیگری پدیده‏ای کم هزینه و بی خطر است و می‏تواند توسط شهروندان یا سازمانهای بین‏المللی و یا هر بازیگر دیگری که مورد پذیرش طرفین باشد اعمال گردد. میانجیگری موفق نیازمند تجربه، حرفه‏ای بودن و انعطاف‏پذیری و انتخاب روش‏های مناسب توسط میانجی می‏باشد. البته قضاوت این امر به عهده دیگر بازیگران مسلط بین‏المللی با توجه به نتیجه کار میانجیگری می‏باشد. اگر چه میانجیگری امری وقت گیر و جدی می‏باشد لکن تاکنون بندرت باعث وارد آمدن ضرر و زیان گردیده و اغلب اوقات زمینه‏های کمک به مدیریت معارضه را بصورت سازنده‏ای فراهم کرده است. البته نباید فراموش کرد که منافع مستتر میانجی نیز در این رابطه مدنظر قرار گرفته است.

انگیزه میانجی:

فارغ از چگونگی نظریه یا روش میانجیگری در مناقشه ، در عمل، اثر حضور میانجی برای ختم مناقشه به اثبات رسیده است اما نکته مهم این است که انگیزه میانجی برای مداخله در مناقشه و تلاش برای حل آن چیست؟ و تا چه حد طرفین دعوا حاضر به پذیرش میانجیگری هستند.

بررسی سنتی میانجیگری مبین آن است که هر دو طرف درگیر در مناقشه و فرد میانجی یک دلیل مشترک برای ورود به امر مداخله را پذیرفته‏اند که آن تمایل به کاهش، رفع و یا حل یک مناقشه است. این علائق مشترک انساندوستانه اگر چه ممکن است در چند مورد علت میانجیگری تعبیر گردد، لکن معمولاً وقتی با دیگر خواسته‏ها آمیخته می‏شود، جنبه نوع پرستانه آن تضعیف می‏گردد.

همه میانجی‎ها در ظاهر با انگیزه‏‎های انسان‎دوستانه و صلح‎خواهانه وارد مناقشات می‎شود و به تلاش برای کاهش یا حل و فصل اختلافات می‎پردازند. در بررسی عمیق‎تر از انگیزه میانجی‎ها لازم است به این نکته مهم توجه شود که در ورای اهداف بشردوستانه، معمولاً اهداف دیگری نیز مدنظر می‎باشد. انگیزه و اهدافی که دولت‎ها از میانجی‎گری دنبال می‎کنند بیش از شخصیت‎ها و سازمان‎های بین‎المللی می‎باشد. در اختلافات بین‎المللی دولت‎ها هنگامی میانجی‎گری می‎کنند که بخواهند خطری را از خود دور کنند یا برای خود سهم و نفوذی کسب نمایند. لزوماص این سهم مادی نیست بلکه می‎تواند دست‎آوردی غیرمادی مانند کسب اعتبار باشد.

آنچه در ارتباط با بحث میانجی‎گری بیان کردیم با انگیزه و هدف حل و فصل مناقشه توسط میانجی بود، گاه اتفاق می‏افتد که منافع میانجی در راستای تداوم مناقشات قرار می‎گیرد. در نتیجه بعضی از میانجی‏ها از ارائه پیشنهاد و یا دادن طرح اجتناب می‏نمایند. این بدان معناست که در واقع الزاماً تمامی میانجی‏ها علاقه مند به ایجاد تراضی خاصی نیستند. در اینجا غرض و مقصد میانجی چیزی است که منافع او را تامین می‏کند. همانطور که امکان دارد منافع میانجی در رفع مخاصمه باشد، این امکان نیز وجود دارد که منافع او در تداوم مخاصمه نهفته باشد. میانجی‏ها ممکن است بی طرف باشند ویانباشند. البته این امر بستگی به مهارت میانجی دارد که باوجود جانبداری بتواند به عنوان میانجی پذیرفته شود. اما نمی توان فرض کرد که میانجی‏ها بی غرض هستند، البته بعضی از صاحبنظران مدعی هستند که آنها می‏توانند بی غرض باشند اما بطور قطع نمی توانند بی طرف باشند.

وجود همزمان یک یا چند انگیزه ذکر شده، برای میانجی به صورت آگاهانه یا غیرآگاهانه، با توجه به موقعیت مناسب می‏تواند دلایل بسیار قاطع و قوی برای ابتکارات فردی در رابطه با میانجیگری غیررسمی قلمداد گردد. هنگامی که یک میانجی نماینده رسمی یک دولت یا یک سازمان است، مجموعه‏ای از انگیزه‏های دیگر نیز در این رابطه حائز اهمیت می‏گردند. بازیگران سیاسی از جمله افراد، می‏توانند به علل زیر مبتکر میانجیگری باشند.

الف – دریافت دستور مشخص برای دخالت در مناقشه[34] .

ب - تمایل احتمالی به انجام فعالیتهایی در رابطه با پایان دادن به مناقشه‏ای که ادامه آن مضر بر ضد منافع سیاسی میانجی باشد.

ج - ممکن است مستقیماً از جانب یک طرف یا دو طرف مناقشه در خواست میانجیگری صورت گرفته شده باشد.

د - حفاظت از ساختاری که دولت مداخله گر عضو آن محسوب می‏گردد ( مانند میانجیگری مکرر ایالات متحده آمریکا بین یونان و ترکیه، که اعضای ناتو می‏باشند).

هـ - استفاده از میانجیگری بمنظور گسترش و ارتقاء میزان نفوذ در طرفین مناقشه، یا یک طرف مناقشه.

میانجی‏ها مانند دیگر بازیگران سیاسی درگیر در میانجیگری هزینه هایی را متقبل می‏شوند و معمولاً در قبال آن انتظار کسب منافعی را دارند.

از نقطه نظر میانجیگری شخصیتهای غیررسمی، انگیزه‏های میانجی برای دخالت در موضوع می‏تواند شامل موارد زیر باشد:

الف – علاقه به مفید واقع شدن در ایجاد تغییر در زمینه یک مناقشه دراز مدت.

ب - علاقه به نظارت، بررسی، و تاثیرگذاری بر یک معارضه واقعی بین المللی.

ج - تمایل به دستیابی برای ایجاد ارتباط با رهبران سیاسی.

د - تمایل به بکارگیری مجموعه‏ای از ایده‏های ارائه شده در رابطه با مدیریت بحران و مباحثه در بعضی زمینه ها.

هـ - تمایل به بسط افکار فردی و پیشرو، مواضع فردی یا زمینه‏های حرفه ای.

حاصل بحث:

مناقشه در طول تاریخ در تمام نظام‎های اجتماعی وجود داشت است. با پیشرفت تکنولوژی اعمال خشونت در جنگ‎ها و به تبع آن خسارات به صورت فزاینده‎ای افزایش یافت. پیشگیری از منازعات میانجی‎گری در مناقشات بین‎المللی در افکار عمومی مردم جهان و اندیشمندان و صاحبنظران اهمیت بالایی پیدا کرده است. میانجی‎گری انواع متعدد دارد و به اندازه طرفین مختلف درگیر در مناقشه می‎تواند از تنوع و گوناگونی برخوردار باشد. با توجه به اینکه نوع منازعات و طرف‎های درگیر در مناقشه با یکدیگر متفاوت می‎باشند لذا در ارتباط با میانجی‎گری دیدگاه‎های مختلفی از سوی اندیشمندان میانجی‎گری مطرح شده است. هر یک از نظریه‎پردازان تلاش نموده‎اند با استفاده از مفاهیم، تعاریف و اهداف میانجی‎گری، چارچوبی برای فهم کلی و آشنایی بیشتر با این ابزار دیپلماتیک ترسیم کنند. ارائه الگویی تئوریک از میانجی‎گری موجب شناخت عمیق یک مناقشه خواهد شد.

در اکثر نظریه‎ها، میانجی‎گری به معنای اقدام برای جلب توافق و تأثیرگذاری بر طرفین مناقشه تعریف شده است. در این تعریف توانایی میانجی برای حل مشکلات، جلب‎نظر موافق طرفین درگیر در مناقشه و درک وضعیت‎های متفاوت بسیار مهم است و لذا برای رسیدن به یک تعریف جامع از میانجی‎گری لازم است چهار عنصر اساسی زمینه میانجی‎گری، طرفین مناقشه، میانجی و روش میانجی‎گری را تعریف نمائیم:

1- زمینه میانجی‎گری: زمینه میانجی‎گری در یک مناقشه زمان فراهم می‎شود که تلاش طرفین مناقشه به بن‎بست رسیده باشد و هیچ یک آمادگی تحمل هزینه‎های اضافی و یا از دست دادن جان افراد بیشتری را نداشته باشند.

2- طرفین مناقشه: دو طرف مناقشه باید از نظر ذهنی و شرایط اجتماعی به طور کلی آمادگی حل و فصل مناقشه را داشته باشند و تا حدی به میانجی اعتماد نمایند.

3- میانجی: میانی باید شخصیتی بی‎طرف، ماهر و غیر ذینفع در نتیجه حل و فصل مناقشه باشد تا بتواند به منظور دستیابی به توافقی پایدار در جهت تغییر و تقریب عقاید طرفین مناقشه از طریق به کارگیری غیراجباری ابزارهای مختلف اقدام نماید.

4- روش‎ میانجی‎گری: تهیه یک طرح کلان و نقشه راه با توجه به شرایط مناقشه و اختلافات اساسی طرفین درگیر بسیار مهم می‎باشد تا با انعطاف، حوصله و چانه‎زنی نسبت به اجرای آن اقدام شود.

با عنایت به تعاریف فوق‎الاشاره و بررسی نظریه‎های مختلف، به نظر می‎رسد بتوان یک تعریف جامع از میانجی‎گری ارائه نمود:

میانجی‎گری اقدامی داوطلبانه از سوی طرف ثالثی می‎باشد و زمینه فعالیت آن زمانی فراهم می‎شود که ابتکارات طرفین درگیر بی‎نتیجه و همراه با هزینه‎های غیرقابل تحمل باشد به طوری که آنها از نظرذهنی و شرایط اجتماعی آمادگی حل و فصل مناقشه را دارا و میانجی‎گری را بپذیرند. در چنین شرایطی میانجی بی‎طرف ماهر با داشتن ابتکار و خلاقیت می‎تواند با استفاده از روش چانه‎زنی در جهت تغییر و تقریب عقاید طرفین درگیر به منظور تخفیف درگیری و نهایتاً حل و فصل مناقشه اقدام نماید.