توانمنـدی هستـه‌ای ایــران و مخالفت‌های اسرائیل

Print E-mail
ناصر ثقفی عامری
11 August 2004

 اهمیت:

سقوط رژیم بعث عراق سرآغاز تحولات جدیدی در منطقه گردیده است که با توجه به نقش‌آفرینی آمریکا در صحنه عراق که مدعی استقرار نظام یک قطبی و هژمونیک خود در جهان می‌باشد می‌تواند بازتاب و ابعادی گسترده و فرامنطقه‌ای داشته باشد. منطقة خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس به علت داشتن ذخایر مهم نفت و گاز و همچنین به واسطه اهمیت ژئواستراتژیک آن طی نیم قرن گذشته صحنة رقابت قدرت‌های بزرگ بوده است. شرایط بین‌المللی پس از پایان جنگ سرد که اروپا را از چالش‌های شرق و غرب رها ساخت بیش از پیش بر حساسیت منطقة خاورمیانه و خلیج فارس افزوده است. حوادث 11 سپتامبر و حضور نظامی آمریکا در افغانستان و سپس در عراق ساختار ژئوپولیتیک منطقه را در آستانة تحولات ژرفی قرار داده است. در این شرایط رسیدن ایران به توانمندی هسته‌ای می‌تواند از بسیاری جهات بر معادلة قدرت در منطقه تأثیرگذار باشد. در این مقاله سعی بر این است که در پرتو چالش‌هایی که متوجه برنامة هسته‌ای ایران به ویژه از سوی آمریکا و اسرائیل می‌باشد، اثرات سیاست‌های احتمالی آینده مورد بررسی قرار گیرد.

تحلیل:

عراق صحنة تحولات منطقه

طی بیش از چهار دهه مسئله فلسطین به عنوان یکی از مسائل اصلی در خاورمیانه و سیاست قدرت‌های بزرگ و جهان اسلام مطرح بوده است. مع‌هذا با ماجراجویی‌های رژیم بعث عراق، ابتدا با تهاجم به جمهوری اسلامی ایران و 9 سال بعد با تجاوز به کویت عملاً آرمان فلسطین را تحت‌الشعاع قرار داد. هر چند عراق در شعارهای خود مدعی دفاع از آرمان فلسطین بود و متأسفانه موفق گردید تا بخشی مهمی از فلسطینی‌ها را به سوی خود جلب کند، اما همان‌طور که بعداً نمایان گردید سیاست‌های آن نه تنها خیانتی به آرمان فلسطین بلکه به کل جهان اسلام بود. لشکرکشی آمریکا به منطقه و اشغال عراق، حضور بلند مدت آمریکا را در همسایگی ایران محتمل ساخته است. حضور آمریکا در عراق هر چند که آن کشور قبلاً در کشورهای خلیج فارس مانند عربستان سعودی، کویت و قطر حضوری فعال داشته است، می‌تواند اثرات قابل ملاحظه‌ای بر ژئوپولیتیک منطقه داشته باشد. این امر با توجه به اینکه یکی از اهداف راهبردی و اعلام شدة آمریکا تأمین امنیت و تثبیت رژیم اسرائیل در منطقه است می‌تواند با سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با اسرائیل در تعارض جدی قرار گیرد.

آمریکا، اسرائیل و چالش‌ هسته‌ای ایران

سیاست‌های همسوی آمریکا و اسرائیل واقعیتی است که فراتر از شعارها و تبلیغات بین‌المللی قرار دارد و ریشه‌های آن در عمق نهادهای دو طرف رسوخ نموده است. از این رو، اطلاق ایالت پنجاه و یکم آمریکا به اسرائیل چندان دور از واقعیت نیست. توجه به این نکتة ظریف برای درک سیاست‌های آمریکا بسیار حساس و تعیین کننده است. لذا هر گونه تهدید نسبت به موجودیت اسرائیل طبعاً با واکنش آمریکا، همانند تهدیدی مستقیم علیه امنیت خود تلقی می‌گردد. حضور آمریکا در صحنة عراق با صرف هزینه‌های جهانی و مالی گزاف، جدا از تعقیب اهداف جهانی آمریکا برای استقرار یک نظام هژمونیک به رهبری خود، همان‌طور که در بالا نیز اشاره گردید، در راستای تأمین امنیت اسرائیل و تثبیت و تضمین رژیم آن نیز بوده است. حداقل از این دیدگاه آمریکا موفق گردید تا یکی از دشمنان اسرائیل یعنی رژیم صدام را از میان بردارد و زمینه‌هایی را ایجاد کند که برخی از کشورهای منطقه راه آشتی‌جویانه‌تری را در قبال اسرائیل در پیش گیرند. امّا مهمترین چالش آمریکا و اسرائیل یعنی جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها کشور جهان که همچنان با موجودیت اسرائیل مخالفت می‌ورزد، به جای خود باقی است.

پاسخ آمریکا به این چالش، علی‌رغم وجود منافع مشترک راهبردی در افغانستان و عراق که به نوعی همکاری میان ایران و آمریکا منتهی شد، اعلام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از اعضای محور شرارت بوده است. همچنین در این راستا مقاماتی در دولت جرج بوش علناً از ضرورت تغییر رژیم در ایران سخن به میان آورده‌اند. در پی مطرح شدن برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران، آمریکا به منظور اعمال فشار هر چه بیشتر به جمهوری اسلامی ایران و ممانعت از همکاری سایر قدرت‌ها با این کشور، از فرصت به دست آمده نهایت بهره‌برداری را به عمل آورده‌است. بدیهی است که دربارة برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران، اسرائیلی‌ها حساسیت بیشتری دارند اما با اتخاذ سیاستی نه چندان آشکار به فعالیت‌های خود علیه جمهوری اسلامی ایران با شدت هرچه بیشتر ادامه داده‌اند. اما اینک با ملاحظة آنکه ایران در رفع بسیاری از ابهامات پیرامون برنامة هسته‌ای خود موفق گردیده و از آن مهمتر، به توانمندی هسته‌ای نزدیک‌تر شده است، بر دامنة فعالیت‌های خویش افزوده‌اند و از جمله بار دیگر به تهدید تکراری خود مبنی بر احتمال حمله به تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران پرداخته‌اند. پذیرش تغییر رویکرد اسرائیل از مواجهة دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران به تهدید نظامی برای آمریکا که در آستانة انتخابات ریاست جمهوری قرار دارد و در عراق نیز با شرایط دشواری روبرو است، چندان مطلوب و آسان نیست.

علاوه بر این، اجرای تهدیدات نظامی علیه تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی هر چند می‌تواند به از بین بردن برخی از مراکز هسته‌ای ایران منتهی شود لیکن نه تنها در از بین بردن دانش هسته‌ای موجود و توانمندی‌های مربوطه در بلند مدت نمی‌تواند تأثیری داشته باشد بلکه می‌تواند به تشدید احساسات ملی‌‌گرایانه در ایران برای تسریع در بازسازی و حتی ساخت تسلیحات هسته‌ای منجر گردد. با توجه به چنین دورنمایی است که دو رویکرد همزمان دیپلماتیک برای وادار ساختن ایران به همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و برای تأثیرگذاری در دستیابی آن به توانمندی هسته‌ای و تهدیدهای نظامی گاه و بی‌گاه به منظور تضمین همکاری با آژانس ادامه یافته است. از سوی دیگر، اسرائیل در پی همکاری جمهوری اسلامی ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بیش از پیش برای آشکار ساختن فعالیت‌های هسته‌ای خود و قرار گرفتن آنها تحت نظارت بین‌المللی، تحت فشار قرار گرفته است. واکنش اسرائیل به فشارهای مزبور در جریان سفر آقای البرادعی مدیرکل آژانس به اسرائیل با فرافکنی و به شکل مطرح ساختن تهدید از ناحیه ایران علیه موجودیت اسرائیل نمایان گردید. از سوی دیگر، اسرائیل همکاری خود را در زمینه هسته‌ای به امری غیر قابل دسترسی، حداقل در آینده‌ای قابل پیش‌بینی موکول ساخته است و اعلام داشته که در صورت دستیابی به یک صلح جامع و پایدار در خاورمیانه و در شرایطی که سایر کشورها از جمله ایران گزینة هسته‌ای خود را کنار بگذارند، به اقدامی مشابه دست خواهد زد.

نتیجه‌گیری:

در حالی که خاورمیانه صحنة تحولات مهمی می‌باشد، برنامة هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از موضوعات مهم بین‌المللی مورد چالش قرار گرفته و در این خصوص اسرائیل نقش فعالی را عهده‌دار است. از آنجا که توانمندی هسته‌ای ایران جدا از آنکه می‌تواند کشور را وارد باشگاه انحصاری هسته‌ای سازد، به طور بالقوه می‌تواند به برتری هسته‌ای انحصاری اسرائیل در منطقه خاتمه ‌دهد. در نتیجه این امر از دیدگاه اسرائیل و قدرت‌های بزرگ تهدیدی مستقیم علیه موجودیت اسرائیل و صلح و ثبات منطقه و جهان خواهد بود. به طور کلی، در برخورد دوگانه‌ای که با برنامة هسته‌ای ایران و اسرائیل می‌شود.

هرچند در حال حاضر لبة تیز حملات متوجة برنامة هسته‌ای ایران می‌باشد و دلیل اصلی آن ضدیت جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل ذکر می‌شود، مع‌هذا بعید است که حتی با پذیرش گزینة کنار نهادن برنامه هسته‌ای از سوی ایران تغییری در سیاست هسته‌ای اسرائیل روی دهد. زیرا رهبران اسرائیل و قدرت‌های طرفدار این کشور اعلام داشته‌اند که خلع‌سلاح هسته‌ای اسرائیل موکول به رفع کلیه تهدیداتی است که از ناحیه کشورهای عربی و اسلامی متوجه این رژیم می‌باشد. به هر حال، فشارها بر ایران برای دست کشیدن از برنامة هسته‌ای خود هر چند که در اثر نقش فعال آمریکا و اسرائیل از یک سو و متقاعد نشدن آژانس و قدرت‌های اروپایی از نیات جمهوری اسلامی ایران ادامه یافته است لیکن مسئله حائزاهمیت آن است که نظام عدم اشاعة تسلیحات هسته‌ای یا ”ان.پی.تی.“ که به عنوان مهمترین سند خلع سلاح چندجانبه به مدت حدود سی و پنج سال اعتبار داشته است در اثر عوامل متعددی کارآیی خود را به تدریج از دست داده و جهان در آستانة اجلاس بازنگری در مفاد این پیمان قرار گرفته است.