اهمیت :

علی رغم تشکیل دولت انتقالی در افغانستان در نتیجة ارادة جامعة بین المللی، رضایت قدرت های منطقه ای و همچنین خواست مردم افغانستان، هنوز این کشور تا برقراری صلح و امنیت کامل فاصلة زیادی دارد. دلیل این امر حضور نیروهای بحران ساز در درون جامعه است که همچنان مسئله تداوم صلح را شکننده می سازند. در طول چند ماه گذشته فعالیت هایی از سوی این نیروها به صورت بمب گذاری، حملات موشکی به کابل ، ایجاد درگیری هایی درون قومی و همچنین ترور شخصیت های با نفوذ افغانی برای ناامن کردن فضای سیاسی افغانستان صورت گرفته است. ترور حاجی عبدالقدیر معاون دولت انتقالی و وزیر فوائد عامه یکی دیگر از فعالیت های این نیروهای بحران ساز می باشد. شناسایی این نیروها و آگاهی از اهداف آنها از اهمیت خاصی برخوردار است.

تحلیل :

در شرایط فعلی چند دسته از نیروهای بحران ساز در درون افغانستان فعال می باشند و هر یک از این نیروها با توجه به اهداف خود، از درجه ای از توانایی برای بحران سازی برخوردارند. این نیروها عبارتنداز :

اول – بقایای نیروهای القاعده و طالبان (مخالفان آشکار)

این نیروها مهمترین نیروهای بحران ساز به حساب می آیند. هدف مستقیم و آشکار این نیرو فعالیت در جهت ایجاد فضای بی ثباتی و ناآرامی از طریق زیرسؤال بردن مشروعیت دولت انتقالی است. اهداف اصلی این نیروها از ایجاد بحران عبارتنداز :

1- اعلام این مسئله که هنوز آنها در صحنه سیاسی افغانستان حضور جدی و موثر دارند؛

2- بحران زایی در جهت ایجاد چند دستگی در درون دولت انتقالی ؛

3- از بین بردن حس اعتماد به دولت در نزد مردم افغانستان و برجسته کردن مشکلات دولت انتقالی؛

4- از بین بردن تعادل قومی در درون جامعه افغانستان با هدف بازگشت بی ثباتی ؛

5- زیر سؤال بردن عملکرد نیروهای بین المللی (ISAF) در تأمین امنیت افغانستان.

دوم – جنگ سالاران داخلی (مخالفان بالقوه)

وجود دو دهه جنگ و بی ثباتی در افغانستان، نوعی فرهنگ سیاسی خاص را در این کشور پرورش داده است. از ویژگی های این فرهنگ سیاسی می توان به جنگ سالاری، تمامیت خواهی،‌قانون گریزی، قبیله گرایی، منطقه گرایی و … اشاره کرد. یکی از جدی ترین نیروهای بحران ساز در افغانستان وجود فرماندهان و جنگ سالاران متعدد است که تنها به طور موقت راضی نگه داشته شده اند. این نیروها با در نظر گرفتن زمان، همواره موقعیت خود را در صحنة سیاسی افغانستان ارزیابی می کنند و به محض اینکه احساس کنند منافع آنها به خطر افتاده، با جنگجویان و شبه نظامیانی که در اختیار دارند، سعی در بی ثبات سازی دولت انتقالی می کنند. در حال حاضر درگیری بین گروه های رقیب، از جمله در استان های غربی و جنوبی افغانستان، فشار بسیاری را بر دولت انتقالی وارد می کند. به عنوان مثال درگیری های خونین بین اسماعیل خان و کریم خان در منطقه هرات، ادامه دارد. یا در منطقه خوست در جنوب افغانستان ادامه درگیری ها بین هواداران پاشاخان و حکیم تنیوال ، والی انتصابی کرزای، منجر به تلفات زیادی شده است. یکی از اهداف فوری دولت انتقالی خلع سلاح عمومی و از بین بردن توانایی این نیروها است که تا به حال در این امر به طور کامل موفق نبوده است. به عنوان مثال، کابل هنوز خلع سلاح نشده و هزاران تن از افراد مسلح وابسته به گروه های مختلف در شهر به سر می برند و نیروهای بین المللی موفق نشده اند تا آنها را از شهر خارج کنند.

اهداف اصلی این جنگ سالاران عبارتنداز :

1- تقویت منطقه گرایی در برابر مرکزگرایی؛

2- پر کردن خلاء ناشی از سقوط طالبان با دسترسی به اهداف سیاسی و سهمی از قدرت ؛

3- دسترسی به عواید اقتصادی ناشی از فعالیت های اقتصادی و گمرکی در منطقه انحصاری خود.

همچنین این رقابت ها به دو شکل صورت می گیرد :

1- رقابت در داخل قوم پشتون ؛ در داخل پشتون ها هنوز نیروهایی هستند که با دولت انتقالی و شخص کرزای موافقت کامل ندارند و معتقدند که کرزای با ائتلاف با نیروهای اتحاد شمال (تاجیک ها) تعادل حاکمیت را به هم زده است ؛

2- رقابت های موجود میان قومیت ها ؛ که ریشه سنتی و تاریخی دارد و یکی از عناصر پایدار در صحنه سیاسی افغانستان است.

سوم – باندهای مافیایی قاچاق مواد مخدر (مخالفان پنهان)

این نیروها هر چند به طور آشکار در صحنة سیاسی افغانستان حضور ندارند، اما نفوذ پنهان و بطئی زیادی در مناطق مختلف افغانستان، خصوصاً در مناطقی دارند که در آنها کشت خشخاش و مواد مخدر رواج دارد به عنوان مثال ، منطقه ننگرهار که حاجی عبدالقدیر در آنجا نفوذ فراوانی داشت، یکی از مناطق ثروتمند افغانستان است که به کشت خشخاش شهرت دارد. عبدالقدیر در طول چند سال گذشته در اجرای برنامه مبارزه با کشت خشخاش در این منطقه فعال بود. به همین دلیل عده ای ترور وی را به این باندهای مافیایی نسبت می دهند. همچنین ترور ژنرال فهیم در چند ماه گذشته نیز به گروه نسبت داده شد.

مهمترین اهداف این نیروها عبارتند از :

1- ایجاد فضای ناامنی و بی ثباتی در جهت تداوم روند قاچاق مواد مخدر ؛

2- تضعیف قدرت مرکزی و کاهش حاکمیت آن در مناطق مختلف ؛

3- تقویت منطقه گرایی و ائتلاف با حاکمان مناطق در جهت تسهیل انجام امور مربوط به قاچاق مواد مخدر.

نتیجه گیری :

1- هر چند تفکیک میان اهداف، امیال و نیات نیروهای بحران ساز داخل در صحنه سیاسی افغانستان بسیار دشوار است، اما ایجاد فضای ناامنی و بی ثباتی و زیرسؤال بردن مشروعیت دولت انتقالی، مهمترین هدف تمامی این نیروها در افغانستان به حساب می آید و هرکدام از این نیروها نفع خاصی را از ایجاد چنین فضایی در نظر دارند ؛

2- برعکس تصورات خوش بینانه موجود، هنوز افغانستان با برقراری کامل صلح وامنیت فاصله زیادی دارد. این امر بیش از هر چیز ناشی از فرهنگ سیاسی حاکم بر این کشور است؛

3- تداوم روند استفاده از خشونت در فضای فعلی، می تواند حس اعتماد به دولت را نزد مردم کاهش دهد و شرایط بالقوه بازگشت بی ثباتی به این کشور را فراهم کند؛

4- در مورد ایران، هر چند وجود هرگونه بی ثباتی در افغانستان منجر به درگیر شدن بیشتر آمریکا در این کشور و احتمالاً کاهش تهدیدات این کشور علیه ایران می گردد، اما باید توجه داشت که تأثیرات وجود بحران در افغانستان به اشکال زیر نیز منافع کشور را مورد تهدید قرار می دهند :

- روند بازگشت مهاجرین افغانی به کشورشان را به تأخیر می اندازد و حتی مهاجرین جدیدی را به سوی کشور سرازیر می نماید؛

- تقویت منطقه گرایی در برابر مرکز گرایی، روند قاچاق مواد مخدر و همچنین بی ثباتی ناشی از آدم ربایی در طول مرزهای شرقی کشور را تشدید می کند؛

- فرصت حضور سرمایه گذاران ایرانی و اجرای طرح های عمرانی در این کشور را به حالت تعلیق در می آورد؛

- منجر به تداوم حضور بیگانگان می گردد و رقابت های طبیعی در منطقه را نامتعادل می کند؛

- بی ثباتی دولت مرکزی افغانستان، نفوذ فعلی ایران را که ناشی از حضور مؤثر ”اتحاد شمال“ در ترکیب دولت انتقالی می باشد، کاهش می دهد.