چکیده

در این گزارش بیان می‌شود که نظرگاه سیاست خارجی آمریکا آن است که اسرائیل باید دیدگاه برابر انگارانه با اعراب را وجهه همت خود سازد؛ اما از آنجا که رهبران اسرائیل تحت تاثیر سابقه طولانی تسلط بر اعراب هستند، در این زمان دچار معضل روانشناسانه برای این برابر انگاری می‌باشند.

 

مقدمه

تحولات سیاسی اجتماعی اخیر در کشورهای عربی و سپس غربی، روابط اعراب و اسرائیل و به‌ویژه شرایط جدید سیاست خارجی تل‌آویو را در بوته سکوت و غفلت گذاشته است. اما سخنان هشدارگونه وزیر دفاع دولت اوباما، لئون پانه‌تا خطاب به تل‌آویو، مجدداً این دولت را در کانون توجه قرار داد. در این گزارش براساس ملاحظات وزیر دفاع آمریکا در قبال سیاست خارجی اسرائیل، شرایط کلی این کشور در اوضاع و احوال کنونی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

پانه‌تا رئیس سابق سازمان سیا، سیاستمداری عضو حزب دموکرات با 16 سال سابقه نمایندگی کنگره است که حسب گزارش گاردین، انتصاب پیشین او به ریاست «سیا» گرچه در ابتدا با استقبال محتاطانه افسران این سازمان مواجه شده بود، ولی در عمل، وی موفق به جذب آنان به سوی خود شد. اگر چنین باشد، می‌توان نتیجه گرفت که از رموز ترقی سیاسی پانه‌تا آن است که او به لحاظ روحی و شخصیتی از آن دست مدیرانی است که حس قبول و همکاری را در کارکنان زیر دست خود بر می‌انگیزاند.

سخنان پانه‌تا در سفری که وی به تل‌آویو داشت، در سطح گسترده‌ای در شبکه‌های خبری داخل و خارجی پوشش داده شد. این سخنان را دفتر آسوشیتدپرس در تل‌آویو صریح و پوست کنده توصیف کرد. فاکس نیوز نیز در وصف این سخنان از تعبیر »بسیار تند« استفاده کرد. یک خبرنگار این شبکه نیز در گزارش خود، آن را به نحوی کنایه‌وار، »بسیار جالب« توصیف کرد.

برخی خبرگزاری‌ها از خشم اسرائیل و انتظار برای واکنش‌های این دولت علیه کابینة دموکرات اوباما سخن راندند؛ اما به نحو جالبی از آن زمان تاکنون، واکنش مورد انتظار به وقوع نپیوسته است و حتی علاوه بر آن، پانه‌تا در چند وهله دیگر سخنان این‌گونه‌ای خود را خطاب به تل‌آویو تکرار کرد. از آن جمله، تحذیر اسرائیل از حمله به ایران است که او آن را در کانادا به تاریخ 25 اکتبر 2011، قبل از گفت‌وگو با ایهود باراک، بیان کرده بود. او سپس در سخنرانی خود در مؤسسه بروکینگز نیز که در تاریخ سوم دسامبر 2011 صورت داد، این خطرات را برای حمله غیرهماهنگ شده اسرائیل به ایران برشمرد. برخاستن حس همدلی دولت‌ها با ایران، بی‌تأثیر بودن حملات در برابر رشد تکنولوژی هسته‌ای ایران، حمله واکنشی ایران به نیروها، پایگاه‌ها و دولت‌های وابسته به آمریکا در منطقه و نیز به خطر افتادن جان نظامیان آمریکایی.

پانه‌تا در سفر سوم اکتبر خود به تل‌آویو، به طور کلی اظهار کرده بود که تحولات جاری در خاورمیانه این امر را ضروری می‌سازد که اسرائیل در سطح منطقه‌ای با کشورهای دیگری به تشریک مساعی بپردازد، تا ثبات حاصل آید. منظور پانه‌تا کشورهای مصر (تحت کنترل نظامیان)، اردن و ترکیه بود که از نظر پانه‌تا دارای منافعی در حفظ وضع موجود منطقه‌ای هستند و از دوستان آمریکا محسوب می‌شوند. او منطق اصلی خود را در گفت‌وگویی با خبرنگاران همراه وی در داخل هواپیما، قبل از فرود در فرودگاه بن‌گوریون، در میان گذاشته بود. مسئله مهم در ذهن من این نیست که اسرائیل می‌خواهد برتری نظامی خود را در ارتباط با همسایگاش حفظ کند. اما سئوال این است که اگر شما در حال انزوای فزاینده در سطح دیپلماسی منطقه‌ای باشید، آیا حفظ برتری نظامی به کارتان می‌آید؟ امنیت واقعی یک کشور فقط وقتی به دست می‌آید که مساعی قدرتمندانه برای حفظ توان نظامی‌تان، همراه با مساعی قدرتمندانه دیپلماتیک باشد.

روشن است که این می‌تواند موضع کسی باشد که می‌خواهد در سیاست خارجی آمریکا دست به معماری زند. می‌دانیم که این کوشش‌ها در تاریخ سیاست خارجی آمریکا بی‌سابقه نیست، اما همواره ناکام بوده است. در شرایط عادی چنین بوده است که هرگاه یک مقام ارشد سیاست خارجی آمریکا از طراحی‌های جدید در روابط آمریکایی - اسرائیلی سخن می‌گفت یا مشخص‌تر، هرگاه او در باب اسرائیل جسورانه سخن می‌گفت، مدت زیادی در سمت خود باقی نمی‌ماند. حال اگر پانه‌تا همچنان در سمت خود بماند -که همچنان مانده، گویای آن است که جناح‌های ملی‌گرای سیاست آمریکا در برابر گروه‌های صهیونیست‌محور یا بنیادگرای سیاست آمریکا موقعیت نسبتاً برابری -خیلی زود است که بگوییم دست بالا- پیدا کرده‌اند.

می‌توان از این قانون (یا اکسیوم) سخن را‌ند که هر میزان همراهی، یا تبعیت تل‌آویو از واشینگتن بیشتر باشد، چالش‌های آمریکا در خاورمیانه کمتر خواهد بود. پانه‌تا به اسرائیل سفر کرده بود تا ملاقات‌هایی با رهبران سیاسی اسرائیلی و فلسطینی داشته باشد و آن را برای ادامه گفت‌وگوهای صلح  در انتهای سال میلادی ترغیب کند. برخی شبکه‌های خبری به جای ترغیب، از اعمال فشار جهت از سرگیری گفت‌وگوها سخن راندند. به هر حال، آنچه که تازگی داشت و تفسیر و تأمل بیشتری می‌طلبد، نه دلیل سفر پانه‌تا، بلکه نفس سخنان وی بود. دلیل سفر پانه‌تا دلیلی تکراری و حتی روزمره بود. طبیعی است که اوباما بکوشد در انتهای دور اول ریاست جمهوری خود، مذاکرات صلح بین دولت خود گردان فلسطین و تل‌آویو را به انجام روشنی برساند. شش ماه قبل از آن نیز، وزیر دفاع سابق آمریکا رابرت گیتس، با همین هدف به منطقه سفر کرده و با رهبران فلسطینی و اسرائیلی به گفت‌وگو و تبادل نظر پرداخته بود. این محتوای اصلی اغلب سفرهای خاورمیانه‌ای دیپلمات‌ها و رهبران آمریکایی است.

 چنان که می‌دانیم، یک محور اساسی فعالیت‌های دیپلماسی واشینگتن در قبال تل‌آویو، مساعی اقناع‌گرایانه آن است که طی آن کوشیده می‌شود حمایت‌های رژیم اسرائیل از طرح‌های خاورمیانه‌ای آمریکا به دست آید. چنانکه پیشتر بیان شد، قانون این است که هر میزان همراهی تل‌آویو با واشینگتن بیشتر شود، هزینه‌ها و مشکلات سیاست خارجی آمریکا کمتر خواهد شد. اما قانون مقابل این است که هر میزان توجه آمریکا به فلسطین و مذاکرات صلح بیشتر باشد، دیپلماسی تل‌آویو آزرده‌تر می‌شود. شکایت رژیم صهیونیستی از دولت‌های آمریکایی، خاصه دولت‌های دموکرات و زمانی هم از اوباما آن بود که واشینگتن به جای توجه به حل مشکلات تل‌آویو با فلسطین، باید توجه بیشتر خود را به ایران معطوف سازد. شاید یک علت لفاظی‌های گاه و بی‌گاه تل‌آویو در خصوص حمله نظامی به ایران، با هدفِ کشانیدن توجه آمریکا به تهران و مطرح ساختن ایران به جای اعراب (خاصه فلسطین)، در روابط دو جانبة اسرائیل - آمریکا است؛ یعنی اقدامی برای تنظیم جهت‌های روابط خارجی آمریکا به نفع تل‌آویو و افزایش تمرکزهای جهانی بر روی ایران. اوباما و نتانیاهو، پیش از این نیز به طور تلویحی اعلام کرده بودند در صورتی که جامعه جهانی به طور جدی در مورد تحریم ایران اقدام کند، تهدید به استفاده از گزینه نظامی را کنار خواهند گذاشت.

در این میسر، هر از چندگاه سخنان صریح و بی‌پرده‌ای از سوی مقامات آمریکایی در قبال سخت سری‌های مقامات اسرائیل بر زبان آورده می‌شود. پانه‌تا نیز در سخنانی که بوی کمتری از مسئولیت‌پذیری آمریکا در قبال اسرائیل از آن به مشام می‌رسید، گفت: «اگر اسرائیل به ایجاد روابط با همسایگانش نپردازد، امنیت آن در معرض زوال قرار خواهد گرفت. این کاملاً روشن است که در این زمانۀ حساس در خاورمیانه که بسیاری چیزها تغییر کرده‌اند، این وضعیت خوبی برای اسرائیل نیست که به نحو فزاینده‌ای منزوی شود و این چیزی است که در حال وقوع است». پانه‌تا در عبارت مهمی که نشان می‌دهد او مشکلات و ناآرامی‌های داخلی رژیم اسرائیل را با ناآرامی‌های دیگر جوامع عرب یکسان می‌پندارد، می‌گوید: «مهم‌ترین چیز برای اسرائیل و همسایگانش آن است که بکوشند روابط بهتری را با یکدیگر سامان دهند، به نحوی که حداقل بتوانند قبل از آنکه مشکلات‌شان در خیابان‌ها تبلور یابد، با هم اشتراک مساعی نمایند».

زمینه منطقه‌ای

روشن است که واشینگتن معتقد است، اسرائیل انعطاف لازم و تفکرات آماده‌ای برای مواجه با شرایط جدید منطقه‌ای را ندارد. سفر پانه‌تا به تل‌آویو در دورانی خاص و شرایطی شکننده صورت گرفت. از یک سو محمود عباس، رئیس دولت خودگردان، از سازمان ملل درخواست کرده بود که یک دولت مستقل فلسطینی را در ساحل غربی، شرق اورشلیم و نوار غزه به رسمیت بشناسد. اینها مناطقی‌اند که در طی جنگ موسوم به 6 روزه در سال 1967، به دست اسرائیل افتاده‌اند. ایالات متحده با این بهانه که هیچ جایگزینی برای گفت‌وگو‌های مستقیم صلح وجود ندارد، با این پیشنهاد مخالفت ورزید و بیان کرد که آن را وتو خواهد کرد. از دیگر سو، با ادامة ساخت و ساز شهرک‌های مسکونی توسط اسرائیل در ساحل غربی و شرق بیت‌المقدس، محمود عباس نیز متقابلاً اعلام کرد که دیگر هیچ موضوعی برای گفت‌وگو وجود ندارد. در واقع، مذاکرات صلح از سپتامبر 2010، به دنبال اصرار رژیم صهیونیستی در ادامه ساخت شهرک‌ها در کرانه باختری، عملاً متوقف شده است. این مواضع متناقض رهبران فلسطینی و اسرائیلی، گفت‌وگوهای صلح -یعنی تحول مطلوب از نظر دیپلماسی آمریکا در منطقه- را به وضعیت بن‌بست کشانیده است. بنابراین، سفر پانه‌تا به تل‌آوتو که پیش از این کاملاً تکراری توصیف شده بود، اینک به نظر می‌رسد که باید با صفت بعید نیز توصیف شود. این استبعاد در دور بودن اهدافی است که در این زمان دیپلماسی واشینگتن به تحقق آنها می‌اندیشد. یادآوری می‌شود که گرچه ارتش رژیم صهیونیستی در سال 2005 از غزه عقب‌نشینی کرد، اما در مقابل، تا این زمان حدود 500 هزار یهودی شهرک‌نشین را در ساحل غربی و شرق اورشلیم سکونت داده است.

آمریکا، انگلیس، فرانسه و دیگر کشورهای همسو در شورای امنیت سازمان ملل، در برابر طرح دولت مستقل فلسطینی، کوششی را در دو مسیر صورت ‌داده‌اند. از یک سو سعی می‌کنند این پیشنهاد را در حالت معلق و بلاتکلیف نگاه دارند و از سوی دیگر، می‌کوشند دو طرف اسرائیلی – فلسطینی را تحت فشار بگذارند تا گفت‌وگوها را از سر بگیرند.

اما در عین حال روشن است که فشارها بر دو طرف فلسطین و اسرائیل به یک اندازه نمی‌باشد. ایدة فشار بر دولت اسرائیل، اگر ایده‌ای واقعی بود، این دولت نمی‌توانست از ابتدای دهه نود (کنفرانس مادرید) تاکنون، در برابر سیل درخواست دولت‌های اروپایی و آمریکا مبنی بر انعطاف در گفت‌وگوهای مستقیم با حکومت فلسطینی، مقاومت کند.

گروه چهاره جانبه (The Quartet)، یعنی سازمان ملل، آمریکا، اتحادیه اروپایی و روسیه نیز از طرف‌های فلسطینی و رژیم صهیونیستی درخواست کرده‌اند که با توافق یکدیگر، ظرف سه ماه طرح‌های جامعی را در خصوص مسائل ارضی و مسائل امنیتی آماده و ارائه کنند. مقامات اسرائیلی طبق معمول در گام اول از این درخواست استقبال کردند، سپس ملاحظات خاص خود را دربارة زمان‌بندی برخی مباحث اعلام کردند. آنها همچنین از تأیید این پیشنهاد که مرزهای قبل از 1967 به عنوان مبنای دولت آینده فلسطینی واقع شود، استنکاف کردند؛ چیزی که اوباما پیشتر آن را پذیرفته بود. وقتی دولتی مداوم و به نحوی موفق و بدون هزینه چندان، فشارها را رد می‌کند، آیا می‌توان پذیرفت که آن دولت اصولاً تحت فشار (دولت‌های خارجی) قرار دارد؟

در برابر این سختی دولت اسرائیل در برابر فلسطین، متقابلاً فلسطینی‌ها نیز اظهار کردند به گفت‌وگوها باز نخواهند گشت مگر آنکه اسرائیل ساختن شهرک‌های صهیونیست‌نشین را متوقف کرده و مرزهای قبل از 1967 را به عنوان مبنای گفت‌وگوها بپذیرد. این ابتکار دیپلماتیک محمود عباس که رژیم صهیونیستی را در نوعی بن‌بست قرار داده است، احتمالاً خود مبتنی بر هماهنگی‌هایی از سوی وی با رهبران حماس و دولت اسماعیل هنیه است.

در هر حال گروه چهار جانبه  (Quartet) اصرار دارد که دو طرف از اتخاذ مواضع برآشوباننده در مقابل یکدیگر پرهیز کنند، اما دولت اسرائیل بی‌توجه به این درخواست بین‌المللی، در انتهای ماه نوامبر2011، ساخت 1100 واحد مسکونی دیگر را در منطقه بیت‌المقدس که در سال 1967 آن را اشغال کرده بود، تصویب کرد و البته به صورت کم‌اهمیتی با برخی سرزنش‌های بین‌المللی هم مواجه شد.

در مقابل این وضعیت بن‌بست گونه، مواضع نصیحت‌گونه وزیر دفاع آمریکا این است که طرفین به جای اتخاذ شرایط یا تعقیب هر رهیافت دیگر، مهم‌ترین کاری که می‌توانند انجام دهند، بازگشت به میز مذاکرات است. «این پیام مهمی به جهانیان خواهد بود که اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها می‌خواهند بکوشند راه‌حلی برای این مسائل بیابند. من واقعاً فکر نمی‌کنم با انجام مذاکرات و گفت‌وگوها، آنها چیزی را از دست بدهند». اما براستی پرسش این است که آنها در شرایط کنونی با انجام مذاکرات چه جیزی را به دست می‌آورند؟

تحلیل

چرا سخنان پانه‌تا برای برخی طرفداران سیاست صهیونیستی برآشوباننده بود؟ زیرا هشدار پانه‌تا حاوی این پیام یا درخواست است که اسرائیل برای جلوگیری از انزوا باید به جای سیاست قدیمی خود، یعنی سیاست قدرت یا سیاست مبتنی بر قدرت، به دیپلماسی روی آورد و نه فقط این، بلکه برای نتیجه بخش بودن رهیافت دیپلماتیک، تل‌آویو باید خود را آماده اعطای امتیازاتی، اگر نه به اعراب، به حکومت خودگردان فلسطینی سازد.

به علاوه فحوای سخن پانه‌تا و شاید دیگر مقامات دیپلماتیک آمریکا که به تل‌آویو اعزام می‌شوند، این است که دیپلماسی اسرائیل باید پشت سر دیپلماسی منطقه‌ای آمریکا حرکت کند، نه پیشاپیش آن؛ کاری که برای اسرائیل دشوار است و تاکنون نیز کم‌تر چنین کرده است. شاید در ذهنیت دیپلمات‌های آمریکایی، رابطه اسرائیل با فلسطین و اعراب دیگر رابطه‌ای از نوع رابطه دولت قوی با دولت ضعیف است، اما اسرائیل این رابطه را در ذهنیت خود، رابطه طرف پیروز در جنگ با طرف مغلوب در جنگ فرض می‌کند و از این‌رو اصولاً خود را در موقعیت امتیازدهی نمی‌بیند و به عبارت بهتر، منطقی برای امتیازگیری طرف مغلوب و امتیاز دادن طرف غالب نمی‌بیند.

اما احتمالاً وضعیت حتی این هم نیست. بحث این است که با امتیازدهی به حکومت خودگردان، ایدة بنیان‌گذار دولت اسرائیلی یا نظریه تأسیس دولت صهیونیستی، آسیب می‌بیند. این نظریه )نظریه تأسیس دولت صهیونیستی)، بر واقعیت ضعف اعراب مبتنی است. به عبارت دیگر، دشمن قوی و نهادینه شده (دولت فلسطینی مستقل)، به صرف موجودیت یافتن خود، ضربه‌ای فکری و عقلی به ایدئولوژی‌ای می‌زند که عظمت خود را در حقارت سیاسی ساکنین قبلی سرزمین اسرائیل تلقی می‌کرد و تاکنون رابطه خود با اعراب را رابطه‌ای وجودی و نه حدودی ارزیابی می‌کرد. بنابراین رژیم صهیونیستی اعطای امتیاز اساسی به حکومت خودگردان فلسطینی و ارتقای آن به مرحله دولت State  را ضربه‌ای به اساس خود )نه به منافع خود)، تلقی می‌کند؛ این نکته‌ای کلیدی است که باید در نظر داشت.

از فلسطین فراتر رفته و به مجموعۀ وسیع‌تر دولت‌های عرب بیندیشیم. بعید است پنتاگون نداند که از ابتدا تاکنون، رابطه دولت تل‌آویو با اعراب، رابطه غالب با مغلوب بوده است. اما احتمالاً اینک به این باور رسیده است که روابط فوق، این زمان می‌تواند و یا باید به سمت برابری نسبی (و نه برابری کامل( به پیش رود. این قضاوت درباره اراده آمریکا به برابری‌ورزیِ دیپلماسی اسرائیل با اعراب، از آنجا ناشی می‌شود که پانه‌تا اسرائیل را تحریص می‌کند که به گسترش روابط خود با 3 کشور هم مسیر یا هم فکر یعنی مصر (تحت سلطه حاکمان نظامی)، ترکیه (دارای اقتصادی وابسته به سرمایه‌های غربی، با وجود سیاست داخلی استقلال‌طلبانه) و اردن (که با همان شدت اما نه با همان تبلورات سابق به غرب وابستگی می‌ورزد)، بپردازد. پر واضح است که این رابطه برای اسرائیل دیگر رابطه‌ای نابرابر و دارای خصلت عمودی (رابطه‌ای آکنده از برتری نظامی - استراتژیک و دیپلماتیک تل‌آویو) نتواند بود.

 فحوای سخن پانه‌تا روشن است: در این رابطه جدید، اسرائیل توأمان می‌دهد و می‌گیرد و این یعنی رابطه‌ای متعادل یا نسبتاً متعادل، رابطه‌ای که تاکنون اسرائیل با اعراب و دول مسلمان نداشته است (رابطه تل‌آویو حتی با رژیم شاه نیز رابطه‌ای برابر نبوده است؛ اسرائیل به میزان نزدیکی خود به رؤسای جمهوری آمریکا حق انتخاب‌های بیشتری در قبال ایران، تا ایران در برابر آن، داشته است).

بنابراین به راحتی می‌توان تصور کرد که روابط اسرائیلی - عربی، در آینده می‌تواند به برابری بیشتری بگراید؛ خاصه آنکه تحولات کنونی در جوامع عرب و خیزش سیاسی توده‌ها در سیاست داخلی و خارجی کشورهای‌شان، ممکن است این روند را تقویت نماید. اما مسئله‌ای که وجود دارد، آن است که رژیم اسرائیل تاکنون رابطه‌ای مبتنی بر برابری با هیچ کشور عربی نداشته است که اینک بخواهد آن را ادامه دهد؛ در تاریخ سیاست خارجی اسرائیل در برابر همسایگان خود، سابقه یا تجربه‌ای برای رابطه برابر وجود ندارد و به عبارت دیگر، کسی از  محتوا و مفاد و جهت‌های یک رابطه برابر یا نسبتاً برابر بین اسرائیل و هر کشور عرب دیگر، اطلاع و دانشی ندارد.

 پس، اگر از دیدگاه آمریکا بنگریم، ناگزیر باید نتیجه بگیریم که چنین رابطه‌ای محتاج یک معماری بزرگ و بی‌سابقه است. به علاوه این معماری، لامحاله پس از احساسی از شکست در دولت اسرائیل می‌تواند ممکن شود و پدید آید؛ زیرا اسرائیل از گذشته تاکنون چنین نیازی (نیاز به تعامل مشترک و یا حق انتخاب‌های برابر) را در برابر اعراب احساس نمی‌کرد و آن را ضروری نمی‌دید. برتری اسرائیل بر دولت‌های عرب و غیرعرب منطقه، بی‌گفت‌وگو بود.

رابطه دیپلماتیک جدید یعنی آنکه اسرائیل باید بکوشد با سیاست‌های محتملاً و کمابیش اسلامی شونده در کشورهای عرب که از تونس و مصر آغاز شده، راهی برای تعامل و هم‌فکری و هم مسیری بیابد. پیش‌نیاز این هدف، آن است که همه طرف‌ها و خاصه اسرائیل، باید حس کینه و دشمنی را زایل یا تضعیف سازند. در هر حال، مسیر جدید تعامل‌گرایانه‌ای که واشینگتن می‌کوشد در برابر اسرائیل ترسیم کند و به نحوی بر آن تحمیل نماید، نشان می‌دهد که سیاست خودِ آمریکا (به عنوان حامی اسرائیل) نیز در برابر این اسلامی – بومی شوندگی تدریجیِ جهان عرب، سیاستی از همان جنس است؛ سیاستی توأمان حاکی از پذیرش و مدارا از یک سو و کنترل کنندگی و هدایت‌گری از سوی دیگر؛ آمریکا می‌خواهد چنین سیاست دو فحوایی یا دو محتوایی را اسرائیل نیز اتخاذ کند.

در اینجا پرسشی ساده اما اساسی پیش می‌آید: آیا این کار (برابرانگاری و تعامل‌طلبی)، برای اسرائیل آسان است؟ بهتر است این گونه بپرسیم: آیا برابری‌طلبی با اعراب، اصولاً برای اسرائیل ممکن است؟ برای اینکه به اهمیت این پرسش پی ببریم، ابتدا باید به خود متذکر شویم که از سون‌تسو، استراتژیست چینی قبل از میلاد تا کلاوزویتس، حکیم نظامی آلمانی در دوران جدید، همگان بر این نکته تأکید کرده‌اند که پس از پیروزی، باید با مغلوب محترمانه و برابرگونه رفتار کرد. این در حالی است که اسرائیل، ‌اعراب را در چند مرحله شکست داد و اما هر بار پس از شکست نه فقط آنها را تحقیر کرد بلکه سیاست‌های برتری‌طلبانه تحقیرآمیز خود را، آن هم نه فقط در یک زمانه و نه حتی در زمان‌هایی مشخص، بلکه مستمراً در طول تاریخ  تداوم بخشیده است. از این‌رو شرایط بهبود روابط برای اسرائیل از نظر ذهنی و روانشناختی، تا مدت‌های مدید حاصل نخواهد شد. حتی با همین رهبران محافظه‌کار عرب هم که هنوز ساقط نشده‌اند، برای اسرائیل دشوار است که دست به استقرار روابط برابر با آنها بیازد. برای دیپلماسی اسرائیل بسیار دشوار است که پادشاه اردن یا طنطاوی را برابر با خود فرض کند و حتی نمایشی از آن را صورت دهد. اما این دقیقاً رهیافت جدید دیپلماسی آمریکا در عرصه خاورمیانه است: مدارا و سپس هدایت.

اگر فقط از یک وجه تراژیک در دیپلماسی خاورمیانه‌ای واشینگتن بتوان سخن گفت، بی‌تردید آن حوزۀ محدود ابتکارات واشینگتن در برابر رهیافت‌های امنیتی است که رهبران دولت صهیونیستی اتخاذ آن را برای حفظ حیات خود ضروری تلقی می‌کنند.