چکیده

از زمان تحولات انقلابی موسوم به «بهار عربی» در کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال افریقا که منجر به سقوط حکومت‌های دیکتاتوری در برخی از کشورهای این منطقه و ایجاد ناآرامی در برخی دیگر از این کشورها شده است، ادبیات بسیاری در تجزیه و تحلیل این وقایع تولید شده که تقریبا در هیچ یک از این آثار، این انقلاب‌ها از منظر دیدگاه‌های نظری روابط بین‌الملل مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفته است. همین خلا پژوهشی انگیزه اصلی نگارش این مقاله را ایجاد کرد تا از میان مهم‌ترین نظریه‌های موجود در روابط بین‌الملل، نظریه لیبرالیزم را از جریان اصلی و نظریه انتقادی و سازه‌انگاری را از میان جریان بازاندیش‌گرای این رشته به دلیل توان تحلیلی مناسب‌تری که در تجزیه و تحلیل این وقایع برخوردارند، انتخاب نماییم. در همین راستا در این مقاله به این نتیجه خواهیم رسید، در حالی که با الهام از نظریه لیبرالیستی روابط بین‌الملل این تحولات انقلاب‌هایی لیبرال - دموکراتیک و تحت عنوان بیداری ملی معنا می‌شود، سازه‌انگاران از آن به عنوان انقلاب‌هایی مذهبی تحت عنوان بیداری اسلامی و در نهایت پیروان نظریه انتقادی با الهام از نظریات چپ، این تحولات را با نام انقلاب‌های اجتماعی تحت عنوان بیداری انسانی - اجتماعی و یا طبقاتی معنا می‌کنند.

واژه‌های کلیدی: سازه‌انگاری، لیبرالیزم، نظریه انتقادی، بهار عربی

دانلود مقاله