21 مرداد 1383
مقدمه:
اقوام و نژادهایی که از ویژگیهای منحصر به فردی همچون جمعیت نسبی قابل توجه، سرزمین و جغرافیای مناسب، فرهنگ و دین مشخص و قابلیتهای اقتصادی مکفی بهرهمند بودهاند، اغلب سودای جدایی و استقلال از حکومت مرکزی را در سر پروراندهاند. این آرزوها و خواستهها در صورت تحقق شرایط مساعد گاه به اقدامات عملی از نوع جنبشهای جداییطلبانه نیز منجر گردیدهاند. چگونگی و میزان برخورداری اقوام از ویژگیهای فوق در نحوه، زمان و پایداری اقدام استقلال طلبانه آنها نقشی اساسی ایفا میکند.
قوم چچن با برخورداری از موقعیت ویژه جغرافیایی، فرهنگی، دینی، جمعیتی و اقتصادی، در طول تاریخ به شکل طبیعی برای حفظ موجودیت خود به خصوص در مقابل سیاستهای انهدام نژادی و پاکسازی قومی حکومتهای مرکزی مبارزه کرده است. مبارزه قوم چچن با حکومتهای مرکزی مستمر بوده و در موقعیتهای مساعد به شکل قیام استقلال طلبی نمود پیدا کرده است. مبارزات مردم چچن در طول تاریخ همواره با واکنشهای نظامی بسیار سختی مواجه شده است به طوری که در تاریخ چچن ظلم واستبداد حکومتهای مرکزی نسبت به آنها به وفور مشاهده میشود. تاریخچه اجحاف نسبت به این قوم از دوران تزارها آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد. تغییر ساختاری حکومتهای مرکزی و تحولات بزرگی مانند پیروزی انقلاب 1917 و فروپاشی شوروی در سال 1991 نیز تغییری در وضعیت مردم چچن به وجود نیاورد. نسلهای پیاپی مردم چچن با توجه به ویژگیهایی که از آن برخوردار بودند، همواره آتش مبارزه و علم استقلالطلبی را بر پا نگاه داشتهاند و هزینههای گزافی را نیز در این راه پرداختهاند.[1]
موقعیت جغرافیایی چچن:
قوم چچن یکی از اقوام بومی قفقاز شمالی محسوب میشود. شواهد باستان شناسی، افسانههای قومی چچن ها، کتب قرن هفتم ارامنه، کتب تاریخی گرجی ها، بقایای کلیساهای به جامانده از قبل از قرن هشتم میلادی و دیگر شواهد موجود، قدمت قوم چچن را تایید میکنند. چچنها به دنبال تهاجم اقوام بیگانه از جمله مغول ها، از دشتهای باز به کوهستانها کوچ کرده و در آن مناطق زندگی میکردند؛ این اقوام از اواخر قرن شانزدهم و در پایان این قرن، از کوهها به دشتها نقل مکان کرده و از جمله در کنارههای ساحل رود “سونژا” اسکان گزیدند.[2]
جمهوری خودمختار چچن در قفقاز شمالی واقع است واز شرق و جنوب شرقی با جمهوری خودمختار داغستان، از جنوب غربی با جمهوری گرجستان و از غرب با جمهوری خودمختار اینگوش همسایه است. مساحت آن حدود 11300 کیلومتر مربع بوده و پایتخت آن گروزنی است و جمعیت آن حدود 900 هزار نفر میباشد. اقلیتی از اقوام روس، داغستانی واینگوش در ترکیب جمعیتی جمهوری خودمختار چچن وجود دارند و بیش از 400 هزار چچنی در خارج از جمهوری خودمختار چچن زندگی میکنند.[3]
اوضاع اقتصادی:
از نظر اقتصادی، نفت و گاز طبیعی از جمله مهمترین ذخائر جمهوری خودمختار چچن میباشد و با توجه به وجود مخازن نفتی، صنایع نفت و پتروشیمی، پالایشگاه مهمترین بخش صنعت در این جمهوری را تشکیل میدهد. البته صنایع غذایی و برخی صنایع سبک نیز در این جمهوری وجود دارند. با توجه به شرایط اقلیمی، مردم بیشتر به کشاورزی و دامداری اشتغال دارند و علاوه بر محصولات باغی، محصولات دیگری مانند غلات، آفتابگردان، نیشکر و انواع سبزیجات نیز در این جمهوری کشت میشود.[4]
بهره برداری از میدانهای نفتی واستخراج نفت از اواخر دوران امپراتوری روسیه مورد توجه حکومت مرکزی قرار گرفته است. چچنها ادعا میکنند که هیچ گاه در طول تاریخ، سهم مناسبی از سود ثروتهایی که دولت مرکزی روسیه از سرزمین آنها استخراج کرده، دریافت نکرده اند. از سوی دیگر، آنها معتقدند که دولت روسیه در این جمهوری زیربناهای اقتصادی را توسعه نداده است. همچنین به علت بروز جنگها و بحرانهای مختلف، اقتصاد آن به شدت لطمه دیده و اکثر مراکز اقتصادی و صنعتی آن از آسیب مصون نماندهاند. تحریمهای اقتصادی مسکو و استمرار درگیری و جنگ باعث افت تولید، کمبود منابع، مهاجرت جمعیت متخصص غیربومی، فاصله گسترده طبقاتی، کمبود کالاهای مصرفی و مواد غذایی، افزایش فقر و میزان بالای بیکاری شده است. این عوامل باعث واگرایی، اختلاف و فاصله بیشتر بین مردم چچن و دولت مرکزی شده است و با وجود درصد بسیار بالای بیکاری در میان جوانان، عملاً زمینه مناسبی برای رشد جریانات مخالف و افراطی فراهم گردیده است.
ویژگیهای فرهنگی - اجتماعی مردم چچن:
چچنیها علیرغم نامناسب بودن فضای سیاسی و شرایط جغرافیایی و اقلیمی علاقه زیادی به تحصیل دارند، به گونهای که در سال 1970 بیش از 99 درصد آنها باسواد بودند. نام زبان قومی آنان زبان چچنی است که به گروه شمال شرقی زبانهای قفقازی تعلق دارد و کلمات زیادی را از زبانهای روسی، گرجی، عربی، فارسی و ترکی به داخل واژگان خود پذیرفته است.[5]
بروز جنبشها و اندیشههای استقلالطلبانه، ریشه در فرهنگ، آداب و رسوم و سنتهای مردمان این منطقه دارد. قوم چچن برخوردار از فرهنگ غنی و دیرپای بشری است که همواره سودای ”اتکای به خود“ و ”استقلال از بیگانه“ را در سر پرورانده است. مفاهیم استقلال، آزادی و احترام به فرهنگ خودی برای مردم این جمهوری بسیار با ارزش و اهمیت است، به طوری که در جریان استبداد تاریخی روسها، این مفاهیم چنان با زندگی و حیات این قوم عجین شد که نمیتوان آن را به سادگی از فرهنگ چچن زدود و از تبعات آن مصون ماند. به عنوان مثال، امروزه عزای عمومی در روز 23 فوریه در چچن به مناسبت سالگرد تبعید مردم چچن توسط استالین در سال 1944 بسیار با اهمیت تلقی میشود و به بخشی از فرهنگ این قوم تبدیل شده است. [6]
چچنیها قومی بسیار پراکنده هستند. بیش از یک میلیون چچنی در خارج از مرزهای این جمهوری زندگی میکنند. بسیاری از آنها فرزندان نسلهای اولیه چچنی هستند که به دنبال جنگهای قرن نوزدهم دولت روسیه با آنها و سپس خشونتهای قومی دوره استالین، مجبور به مهاجرت شده بودند. نابسامانی اوضاع اجتماعی و عدم تعادل در وضعیت زندگی مردم، از جمله علل و عوامل بروز اغتشاش در جوامع مختلف محسوب میگردد. بروز حوادث متعدد در طول تاریخ چچن، همچون ابراز مخالفت و اقدامهای اعتراضی خشونت آمیز این قوم در دهههای 1930 و 1940 نسبت به لغو نظام طایفهای آنها از جانب حکومت مرکزی که نابسامانیهای اجتماعی ویژهای را به دنبال داشت، همواره در ذهن مردم چچن به یادگار مانده است. علاوه بر آن، تراکم بالای جمعیت در شرایط کمبود منابع، مهاجرت جمعیت غیر بومی متخصص، فشار ناشی از فاصله گسترده طبقاتی و میزان بالای بیکاری، از جمله مسائل اجتماعی در اواخر دهة 1980 و اوائل دهة 1990چچن بودند که شرایط لازم برای طغیان عمومی را فراهم آوردند. شرایطی که با تحریم و فشارهای اقتصادی مسکو، سرانجام به بحرانی فراگیر منجر گردید.
اعتقادات اسلامی مردم چچن:
اکثریت جمعیت جمهوری چچن، مسلمان و حنفی مذهب میباشند. دین اسلام که از طریق آوارهای داغستان، پس از حمله اعراب در قرن هشتم به قفقاز راه یافته بود، در قرن شانزدهم در میان قوم چچن رواج پیدا کرد.[7] اسلام صوفی در شمال قفقاز که با سنتها و روحیه مردمان آن سرزمین آمیخته شده است، همیشه ماهیتی انقلابی، تندرو و تجدیدنظر طلب داشته است. دو فرقه “نقشبندیه” و “قادریه” در منطقه از نفوذ بسیار زیادی برخوردارند و هر دو گروه در تمایلات ضد روسی و ضد کمونیستی مشترکند. نفوذ فرقه نقشبندیه بیشتر در میان روشنفکران و طبقه مرفه میباشد، اما فرقه قادریه بیشتر در میان مردم عادی هوادار دارد.[8]
در سال 1837 تعداد 310 مسجد در چچن وجود داشت که این تعداد در دهه 1930 به 2675 مسجد و نمازخانه و 140 مدرسه مذهبی افزایش یافت و 850 روحانی نیز در این منطقه فعالیت میکردند. بعد از تبعید گسترده چچنها در 1944، تمامی اماکن مذهبی توسط دولت مرکزی بسته شد، این امر همواره مورد اعتراض مردم این منطقه بوده است. تا اینکه در سال 1978 تغییر رویه ملایمی در سیاستهای مسکو نسبت به اسلام و جایگاه آن در منطقه به وجود آمد و اجازه بازگشایی دو مسجد در جمهوری خودمختار چچن – اینگوش داده شد.[9]
اسلام به عنوان یک مذهب پذیرفته شده، ریشه در فرهنگ و تمدن قوم چچن دارد. چچنها اسلام را با آغوش باز پذیرفتند و اصول و ارزشهای اسلامی را در جای جای فرهنگ خویش وارد ساختند. گرایشهای مذهبی مردم چچن، بیشتر جنبه سنتی دارد و بدین لحاظ به هنگام برخورد مذهب با سنتهای قومی – فرهنگی، رایش ها به سوی سنتهای قومی – فرهنگی میل میکند. مذهب همانند سنتها و آداب و رسوم، جزیی از هویت مردم چچن میباشد. مردم مسلمان چچن نسبت به مذاهب دیگر بسیار منعطف میباشند. از قرن 18 گروههای مسلمان و مسیحی به صورت مسالمتآمیز در کنار یکدیگر زندگی میکنند.[10]
آخرین بررسی ها، قبل از فروپاشی شوروی حکایت از آن دارد که اهالی شمال قفقاز به ویژه چچنها نسبت به بقیه مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی معتقدتر میباشند. قوم چچن در طول دورانی که حکومت مرکزی با دین داری مبارزه میکرد، دیانت خود را از دست نداد و همواره بر اعتقادات مذهبی خویش پافشاری نمود. رهبران مسلمان چچن همچون شیخ منصور و امام شامل از احکام اسلامی به عنوان بهترین وسیله برای بسیج و متحد کردن مردم وایجاد یک جامعه منسجم و یکپارچه در مقابل روسیه استفاده میکردند. بسیاری از آنان اسلام را همچون یک نماد مبارزاتی یا منبعی برای مشروعیت فعالیتهای خود به خدمت گرفتهاند. اسلامگرایی نیروهای جداییطلب موجب جلب حمایتهای فراوانی برای آنها در کشورهایی مانند ترکیه و برخی از کشورهای خاورمیانه شده است.
پیشینه تاریخی مبارزات مردم چچن:
مطالعات تاریخی نشان میدهد که تماس روسیه با چچنها از پایان قرن شانزدهم و اوائل قرن هفدهم به دنبال تلاش روسیه تزاری جهت توسعه قلمرو خود به سمت سرزمینهای اسلامی – آسیایی همزمان با دوران فرمانروایی کاترین دوم آغاز شد.[11] این تلاش روسیه با مقاومت سخت کوه نشینان قفقازی مواجه گردید، به طوری که تصرف این منطقه کوچک توسط روسها حدود یک قرن به تاخیر افتاد. اگر چه همه اقوام کوه نشین قفقاز از خصلت گریز از قیمومیت خارجی برخوردارند، ولی چچنها به لحاظ شجاعت و جنگجویی و نفوذ قیامهای ضد استعماری در حواشی سرزمین روسیه جایگاه ویژهای را به خود اختصاص دادهاند. آنها هرگاه فرصتی یافتهاند و قدرت مرکزی روسیه ضعیف بوده است، برای استقلال به مبارزه دست زده اند. برای درک بهتر بحران سالهای اخیر چچن نگاهی گذرا به روند تاریخی مبارزات مردم چچن علیه روسیه میافکنیم.
شیخ منصور اولین رهبر بزرگ چچنها بود که در برابر پیشروی روسها به منطقه قفقاز در سال 1785 قیام کرد[12] و مبارزه خود را تحت لوای اسلام و آزادی مردم کوه نشین از سلطه روسها آغاز کرد و بعد از شکست ارتش روسیه، توانست به مدت چند سال، تمام سرزمینهای قفقاز شمالی را یکپارچه سازد. پس از دستگیری شیخ منصور، حکومت نظامی روسیه در منطقه برقرار شد ولی مبارزه استقلال طلبانه کوه نشینان چچن بر ضد روسها پایان نیافت.
جنبش ملی مقاومت به رهبری امام شامل در سال 1830 آغاز شد. او یک مسلمان روشنفکر از فرقه صوفیگرای نقشبندیه و از اهالی داغستان بود. او مبارزات استقلالطلبانه خود را با بسیج اقوام چچن و داغستانی آغاز نمود و اعتقاد داشت که تنها راه استقلال قفقاز، متحد کردن مسلمانان این منطقه تحت نظامی میباشد که در آن قوانین اسلامی حاکم باشد.[13] این مبارزات منجر به آزادسازی بخشی از سرزمینهای قفقاز شد و بدین ترتیب دولت چچن تاسیس گردید. مقاومت شیخ شامل چند دهه تداوم یافت، اما سرانجام در سال 1859 با اسارت او و سقوط چچن و مهاجرت حدود یک پنجم از جمعیت چچن به عثمانی پایان یافت. ولی چچنهای باقی مانده شورشهای پراکندهای را علیه روسها سازمان دادند.[14]
به دنبال انقلاب اکتبر (1917)، جنگ سختی در منطقه قفقاز برای کسب قدرت در گرفت که به تشکیل ”جمهوری شوروی ترک“ به عنوان بخشی از ”جمهوری متحد شوروی سوسیالیستی روسی“ در مارس 1918 انجامید. منطقه فوق در 1919 به تصرف “ارتش سفید” در آمد، اما در 1920 به دنبال شکست ارتش سفید “ژنرال دنیکین” از ارتش سرخ، نیروهای انقلابی دوباره بر منطقه حاکم شدند.
چچنها با چند قومی که در اطراف خود اسکان داشتند ازجمله اینگوش ها، قره چای ها، آیستها متحد شده و در بیستم ژانویه 1921 جمهوری خودمختار “گورسکایا” (کوهستانی) را تشکیل دادند. در 1922 منطقه “ چچنیا” و چندین منطقه دیگر از جمهوری “گورسکایا” جدا شدند و در همان سال منطقه خودمختار چچن تاسیس گردید.[15] پس از انحلال جمهوری ”گورسکایا“ و مستقل شدن منطقه ”اینگوشیا“ (هفتم ژانویه 1924)، دو منطقه ”چچن“ و ”اینگوش“ (چچنیا و اینگوشیا) در پانزدهم ژانویه 1934 ایالت خودمختار ”چچن – اینگوش“ را تشکیل دادند و در پنجم دسامبر 1936 این ایالت خودمختار به جمهوری چچن – اینگوش تغییر نام یافت.
پیش از آغاز جنگ جهانی دوم ،حکومت مرکزی اتحاد شوروی اقداماتی را به منظور تغییر ساختار سنتی چچنیها در پیش گرفت که در اشکال مختلف با اعتراضهای علنی مواجه شد.[16] شروع جنگ جهانی دوم و ورود سربازان آلمانی به درون سرزمینهای اتحاد شوروی تحرک تازهای به مبارزین قفقاز دربرخورد با حکومت مرکزی بخشید. جنبش نوین (1945- 1941) به طور نسبی تمامی مناطق چچن – اینگوش و به ویژه نواحی کوهستانی آن را در برگرفت. با وجود طرحهای متعدد آلمانها برای استفاده از نیروی بالقوه قومیتهای اتحاد شوروی و همچنین عنایت تقریبی رهبران شورشی قفقاز بهره گیری از حضور آلمانی ها،تاکنون سند یا مدرکی که گواه بر ارتباط مستقیم این دو نیرو باشد، تاکنون به دست نیامده یا افشا نشده است. هر چند آلمانیها در تصرف منطقه چچن – اینگوش ناکام ماندند اما نیروی هوایی اتحاد شوروی روستاهای این منطقه را هدف بمبارانهای گسترده خود قرار داد به شکلی که در برخی از نواحی رقم تلفات به بیش از نیمی از کل جمعیت رسید.[17]
تبعید عمومی و سراسری چچنها از منطقه قفقاز به دیگر مناطق شوروی (به ویژه سیبری) به شکل متمرکز و سازمان یافته از سال1944 آغاز گردید و اقشار اجتماعی مختلف چچن از جمله روحانیون، سربازان و افسران ارتش سرخ، نیروهای پلیس و سازمان امنیت را نیز شامل شد . طی این اقدام نزدیک به یک سوم از جمعیت چچنها به هلاکت رسیدند. در سوم مارس 1944، جمهوری خودمختار چچن – اینگوش منحل و سرزمینهای آن ضمیمه جمهوری فدراتیو روسیه گردید، اسامی کلیه مکانها به اسامی روسی تغییر داده شد و مهاجرین جدیدی برای سکونت به سرزمین چچنها آورده شدند که این حرکت تا سال 1946 به طول انجامید.
به دنبال مرگ استالین، درسال 1957 که سال اعاده حیثیت از خلقهای در تبعید بود، حکومت اتحاد شوروی از چچنها به همراه سه ملت دیگر رفع اتهام “خیانت” کرد و براساس فرمان نهم ژانویه 1957 شورای عالی اتحاد شوروی، مناطق ملی آنها از نو تشکیل گردید.[18]
تحولات چچن در دوران گورباچف:
محیط بین الملل در سالهای پایانی دهة 1980 آبستن دگرگونی و تحولاتی نوین بود. “گورباچف” درسال 1985 وارث نظامی بیمار شد؛ نظامی که در معضلات سیاسی، فرهنگی – اجتماعی و به ویژه اقتصادی غوطهور بود و سالهای بحرانی پیش از مرگ خود را میگذراند.[19] گورباچف با اتخاذ سیاستهای جدید موجب بروز دگرگونیهای عظیمی در اتحاد جماهیر شوروی شد. اگر وی طلایهدار این سیاستها نبود احتمال اینکه این تحولات در مقطع زمانی دیگری وقوع به پیوندد، وجود داشت. “پروسترویکا” و “گلاسنوست” دو بازوی استراتژی اقدام وی را تشکیل میدادند؛ اما عدم درک کامل و صحیح از وضعیت موجود جهانی و به خصوص عدم شناخت وتحلیل منطقی از شرایط حاکم بر ملیتها و جمهوریهای پراکنده اتحاد شوروی موجب شد تا تغییرات با سرعتی خارج از تصور و کنترل وی به پیش تازد.
سیاستهای گورباچف و فضایی که او فراهم ساخته بود، به ویژه خیزشهای پراکنده قومی ناشی از آن، تحرک و جوششی خاص را در میان اقوام و ملیتهای متعدد و متفاوت اتحاد شوروی ایجاد نمود که به ویژه قومیتهای برخوردار از پیشینه استقلال طلبی همچون چچنها از آن مصون نماندند. در چنین فضایی تشکلهای استقلال طلب و جویای هویتهای سنتی – قومی به تدریج در مناطق مختلف اتحاد شوروی و از جمله در چچن شکل گرفتند.
هرگاه دولت مرکزی ضعیف میشد زمینه مبارزه در برخی از مناطق از جمله قفقاز شمالی فراهم میگردید. در اواخر دهه 19990 با توجه به نابسامانیهای به وجود آمده در مسکو که حاصل سیاستهای گورباچف بود، فعالان سیاسی در آن منطقه ”تجمع خلقهای کوه نشین قفقاز“ را در سالهای 1989 و 1990 با شرکت چچن – اینگوش و دیگر جمهوریهای شمال قفقاز برگزار کردند. در همین زمان نیروهای رادیکال ملی از طریق دو گروه عمده “کمیته اجرایی کنگره سراسری ملی خلق چچن” و ”حزب دمکرات وایناخ“ مبارزه سختی را جهت برکناری ”شورای عالی“ به ریاست ”دوکوزاوگایف“ آغاز کرده بودند که تحولات سریع آن زمان در اتحاد جماهیر شوروی به آن تحرک بیشتری بخشید.
تظاهرات گسترده مردمی علیه کودتای اوت 1991 در گروزنی، نخستین نمایش وسیع قدرت از جانب نیروهای تجددطلب چچنی بود که در آن کمیته اجرایی کنگره سراسر خلق چچن به رهبری جوهر دودایف نقش جدی ایفا کرد. به دنبال اشغال ساختمان شورای عالی چچن – اینگوش و توقف کار نمایندگان آن توسط کمیته اجرایی که با کمک ”گارد ملی“ صورت گرفته بود، مسکو نمایندگانی را برای مذاکره به گروزنی اعزام کرد. شورای عالی منحل اعلام شد و یک شورای عالی موقت تا برگزاری انتخابات شورای عالی جدید تشکیل گردید. دودایف به کمک هواداران خود در شورای موقت، اعضای پیشین شورای عالی را از شورای موقت تصفیه کرد و با بهرهگیری از نیروی نظامی در مناطق و به ویژه مراکز کلیدی چچن – اینگوش حاکم شد.
بدین ترتیب، دولت هوادار کودتا سرنگون و رژیم رادیکال ملی به رهبری ژنرال جوهر دودایف در جمهوری چچن - اینگوش روی کار آمد. اندک زمانی بعد جمهوری چچن از اینگوش جدا شد و استقلال خود را از روسیه اعلام کرد. مجمع خلقهای کوه نشین قفقاز در پاییز 1991 به حمایت کامل از ”دودایف“ پرداخت.
سرانجام “یلتسین” که در جریان کودتای اوت 1991 محبوبیتی ملی یافته بود در نوامبر همان سال اعلام وضعیت فوقالعاده در چچن – اینگوش نمود[20]، در دسامبر همین سال با جلب رضایت اوکراین و بلاروس و سپس برخی از جمهوریهای آسیایی شوروی و به رغم قوانین موجود، جرقه نهایی برای فروپاشی امپراتوری شوروی زده شد.[21]
تحولات چچن در دوران یلتسین:
پس از فروپاشی شوروی، روسیه در شرایط متحولی قرار گرفت. سالهای سخت عبور از ”مرحلهگذار“ برای رئیس جمهور جدید در اوائل دهه 1990 آغاز گردید. روسیه فدراتیو متلاطم از تبعات پوستاندازی و شکل پذیری نوین خود بود. نهادهای جدید متناسب با ساختار نظام نوین به سرعت ایجاد شده یا تغییر شکل مییافتند. نظامیان در تراژدیهای ”افغانستان“ و ”کودتای اوت“ تحقیر و تضعیف شده بودند. سیاستهای گورباچف موجب شد که روسیه از پایگاههای نفوذ خود عقبنشینی کند و با جایگاه تاریخی خود در جهان وداع نماید. تثبیت ساختار نوین جمهوری فدراتیو روسیه و حفظ جمهوریهای اتحاد شوروی (سابق) حول محور روسیه از جمله دلمشغولیهای یلتسین بود که گرفتار در کلافی پیچیده از مسائل و معضلات داخلی وخارجی جمهوری، هر فرصتی برای حذف رقبای خود و مخالفین وضعیت موجود را مغتنم میشمرد. اشخاص و گروههای فشار، ذی نفوذ و رقیب، به ویژه مخالفین به جا مانده از سیاست تصفیه گورباچف نیز مترصد کسب قدرت و حتی ایجاد فرصتهای تازه و موقعیتهای مناسب برای دستیابی به اهداف خود بودند.[22]
رهبران مسکو به ویژه یلتسین و خاسبولاتف که در دوران گورباچف از دودایف و اقدامات وی به عنوان ”پیروزی نیروی دمکراتیک بر بوروکراسی حزبی“ حمایت میکردند، به تدریج موضعی مخالف در پیش گرفتند. دودایف تصمیم به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تغییر قانون اساسی به جای انتخابات شورای عالی گرفته بود. مسکو هیاتهای بلند پایهای را برای حل غائله به گروزنی اعزام نمود؛ اما دودایف بر انجام تصمیمات خود مصر بود. تسلیحات فراوانی از پادگانها و دیگر مراکز نظامی امنیتی به یغما برده شد. بسیج عمومی برای تجهیز و تسلیح مردان 15 تا 55 ساله چچن آغاز گردید. گارد ملی چچن همچنان به افزایش نیروهای نظامی تحت فرمان خود مشغول بود. به رغم هشدارها و اقدامات سیاسی مسکو، انتخابات ریاست جمهوری در چچن برگزار و دودایف پس از انتخابات، استقلال چچن از فدراسیون روسیه را اعلام کرد. در بهار 1992 نیز پارلمان چچن قانون اساسی موجود را لغو کرد و قانون اساسی جدیدی را برای جمهوری چچن به تصویب رساند که براساس آن چچن، دولتی مستقل و عضو رسمی جامعه جهانی با حقوقی مساوی خوانده شده بود. کشوری که از حق عالی کنترل بر سرزمین و ذخایر ملی خود برخوردار بود، امری که پذیرش آن برای حاکمان مسکو بسیار سخت و غیرممکن مینمود.
کمتر از یک سال پس از اعلام استقلال چچن، هرج و مرج به شکل ملموسی این جمهوری را در برگرفت. در این سال (1992) به ویژه طی ماه فوریه سرقتهای وسیعی از انبارهای اسلحه اتحاد شوروی سابق در خاک چچن صورت پذیرفت؛ رایزنیهای سیاسی و تلاشهای صلحآمیز مقامات دولتی مسکو و چچن با بنبست مواجه شد. تلاشهایی جهت شکستن این بن بست از جانب پارلمانهای دو طرف، شورای عالی چچن، شورای هماهنگی شمال قفقاز، به عمل آمد که با پایان 1992 نیز تداوم یافت. اما از آن کوششها نتیجه قابل ملاحظهای به دست نیامد. نیروهای اپوزیسیون ضد ”دودایف“ فعالانه وارد صحنه شدند به گونهای که هیأت حاکمه فدرال (روسیه) که به تلاشها و ابتکارات صلح گروهها توجهی نشان نمیداد، در اواخر سال 1993 تماسهایی را با شورای موقت اپوزیسیون چچن برقرار نمود.[23]
با بی نتیجه ماندن تلاشهای سیاسی و آغاز سال 1993، و با توجه به مشکلاتی که دودایف با آن مواجه بود، زمینه استفاده روسیه از اهرم نظامی و تهاجم گسترده به خاک چچن فراهم شد و ژنرال دودایف در یکی از نطقهای خود به آن اذعان نمود. چیزی نگذشت که درگیریهای مرزی بین چچن و اینگوش بهانه مناسبی در اختیار روسیه قرارداد تا ستونهای زرهی خود را در نقاط مرزی بین این دو منطقه مستقر نماید. در پی عقد قرارداد بین چچن و اینگوش مبنی بر به رسمیت شناختن خطوط مرزی سال 1934 بین خود، و همچنین نتیجه مثبت مذاکره نمایندگان روسیه و چچن، نیروهای نظامی طرفین از خطوط تماس عقب نشستند.
در بهار 1993 پس از بالا گرفتن مشاجره بین پارلمان و قوه مجریه (چچن)، دودایف با اعلام انحلال پارلمان و دولت، وضعیت فوق العاده و حکومت نظامی را در این جمهوری برقرار کرد. برخوردهای نظامی پراکندهای حتی در گروزنی بین طرفداران دودایف و نیروهای مخالف رئیس جمهور در اواخر بهار همین سال روی داد که تلفاتی نیز به همراه داشت. این برخوردها در زمستان با محاصره کاخ ریاست جمهوری چچن از جانب مخالفین که خواستار استعفای دودایف و محاکمه وی بودند و در مقابل آن، دستگیری تعدادی از مخالفین توسط نیروهای دولتی چچن ادامه یافت.
با آغاز سال 1994، پارلمان روسیه خواستار برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در چچن شد. در اواخر بهار، ”دودایف“ از یک سوء قصد جدی که در جریان آن وزیر کشور چچن و تنی چند از همراهان وی کشته شدند، جان سالم به در برد. در تابستان همین سال درگیریها بین روسیه و چچن بالا گرفت و ”یلتسین“ تهدید به استفاده از اهرم نظامی برای سرنگونی دودایف نمود. اندکی بعد وزیر مطبوعات و اطلاعات چچن ادعا کرد که روسیه با حمله موشکی به روستایی در بیست کیلومتری گروزنی تهاجم نظامی خود را آغاز نموده است.
نیروهای مخالف دودایف تهاجم همه جانبهای را برای تصرف مرکز چچن در پاییز آغاز کردند و چند روز بعد هواپیماهای روسیه کاخ ریاست جمهوری چچن و نیز فرودگاه گروزنی را (برای دومین بار) مورد حمله قرار دادند. در چنین فضایی جوهر دودایف خواستار مذاکره با مسکو جهت یافتن راه حلی برای بحران چچن شد.
الف – عملیات نظامی روسیه علیه چچن
در اواخر پاییز 1994 نیروهای نظامی روسیه از طریق جمهوریهای همسایه چچن (اینگوش، اوستیای شمالی، داغستان) در سه محور به سوی این جمهوری تهاجم نظامی گستردهای را آغاز نمودند. در داخل چچن نیز نیروهای مخالف دودایف همزمان برنامه حمله به گروزنی را سازمان دادند. دودایف در همان روز نخست تهاجم نظامی روسیه علیه این کشور، اعلام جهاد مقدس کرد و مسلمانان سراسر جهان را به یاری طلبید. حمله نظامی گسترده روسیه به چچن واکنش و اظهار نظرهای متفاوتی را در داخل و خارج از روسیه و چچن مبنی بر تایید، محکومیت، تاسف و مانند آن برانگیخت. یک روز پس از آغاز تهاجم نظامیان روسیه، مذاکرات بین روسیه و رهبران چچن در جمهوری “اوستیا” آغاز گردید. پیشروی نیروهای روسیه با وجود مقاومت شدید مبارزان چچن و صدمات ناشی از تحرکات مسلمانان جمهوریهای همجوار، به سوی گروزنی ادامه یافت.
روسیه به رغم عدم موفقیت نظامیان خود در سرنگونی حکومت دودایف، دولت آینده این جمهوری را به ریاست ”سلام بیگ حاجی اف“ (عضو شورای جنبش دمکراتیک چچن و رئیس کنگره دمکراتیک قفقاز شمالی) تعیین کرد. نظامیان روسیه پس از هفتهها تلاش و تهاجم همه جانبه، سرانجام موفق شدند تا در روزهای آغازین بهار 1995 کاخ ریاست جمهوری چچن را که سمبل مبارزه مدافعان محسوب میگردید به تصرف خویش در آوردند؛ اما نبردهای پراکنده همچنان در مناطق مختلف چچن و به ویژه در پایتخت جریان داشت. رهبران نظامی چچن تهدید کردند که جنگ را به دیگر شهرهای روسیه خواهند کشاند. در همین حال نظامیان روسیه دامنه حملات خود را به روستاها و دیگر شهرهای چچن از جمله ”ارگون“ و ”یاموت“ گسترش دادند. چریکهای چچنی در تابستان 1995 با اجرای عملیات گروگان گیری در شهر ”بودونوفسک“ (مرکز ایالت استاوروپل) به تهدید خود مبنی بر گسترش جنگ به دیگر شهرهای روسیه جامه عمل پوشاندند. توافقنامه نهایی که پس از گفتگوهای طولانی بین نمایندگان چچن و روسیه به امضاء رسیده بود از سوی دودایف بی اعتبار اعلام شد و با وجود تاکید برخی از مهمترین رهبران نظامی چچن از جمله ”اصلان مسخدوف“ و ”شامل باسایف“ بر رعایت توافقنامه، دودایف همچنان بر ادامه جنگ علیه روسیه اصرار داشت.
ب – کشته شدن دودایف و امضای قرارداد آتشبس
با خروج تدریجی نظامیان روسیه از خاک چچن و ورود بازیگران جدید از جمله روسلان خاسبولاتف به صحنه سیاسی چچن، گفتگوها و روند صلح از شتاب بیشتری در پاییز 1995 برخوردار گردید. در همین زمان ”دوکوزاوگایف“ رئیس پیشین دولت موقت مورد تایید روسیه در چچن، در جریان انتخاباتی که از سوی غالب مبارزان چچنی تحریم شده بود به ریاست جمهوری چچن برگزیده شد. ماههای پایانی سال 1995 در شکلی آمیخته از تداوم جریان گفتگوهای صلح و درگیریهای نظامی پراکنده برای چچن به پایان رسید. اندکی بعد با مرگ جوهر دودایف در پی تهاجم موشکی روسیه به پناهگاه وی در بهار 1996 شرایط در چچن تغییر کرد.
شورای چچن ”سلیمخان یانداربایف“ را به جانشینی دودایف برگزید. با به قدرت رسیدن ”یانداربایف“مذاکرات صلح چچن به سرعت آغاز شد و پس از چند دور مذاکره سرانجام طرفین با برقراری آتش بس و مبادله اسرا موافقت کردند. به دنبال این موضوع و با نزدیک شدن موعد انتخابات روسیه، یلتسین به ”گروزنی“ عزیمت نمود و قرار داد آتش بس رسمی با سلیم خان یانداربایف امضاء نمود. او پس از امضاء قرارداد صلح چنین گفت: ما آنچه در توان داشتیم برای پایان دادن به جنگ انجام دادیم و با موافقت با اعطای خودمختاری به چچن از استقلال کامل صرف نظر کردیم. طبق قرارداد امضا شده، چچن به عنوان “دولتی مستقل، دمکراتیک و قانونی در چارچوب فدراسیون روسیه” باقی ماند.[24]
در قرارداد آتش بس، دو طرف در مورد عقب نشینی نیروهای روسیه از این جمهوری و تعویق تصمیم گیری در مورد سرنوشت این جمهوری (استقلال سیاسی چچن) تا پایان سال 2001 به توافق رسیدند. و قرار شد کمیته مشترک روس – چچن اقتصاد جمهوری را اداره میکند.
مدتی از امضای این قرارداد نگذشته بود که گروهی از فعالین چچنی که همواره بر جداییطلبی از مسکو پافشاری میکردند اعلام استقلال کردند و در سال 1997 تحت نظارت نیروهای بین المللی اقدام به برگزاری انتخابات نمودند که در نتیجه آن اصلان مسخدوف که با حاکمیت روسیه بر چچن مخالف بود، به ریاست جمهوری رسید.[25]
تحولات چچن در دوران پوتین:
در تابستان 1999 براثر بمب گذاریهای انجام شده در روسیه، چند صد نفر کشته شدند. دولت روسیه که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 قرار داشت، با تبلیغات گسترده، این اعمال تروریستی را به گروههای چچنی نسبت داد، به طوری که افکار عمومی روسیه خواهان اقدامات جدی علیه تروریستها شد. در ماه اوت 1999 گروههای مسلح چچن با هدف آزادی مردم داغستان از سلطه روسیه، به رهبری شامل باسایف و حبیب عبدالرحمان به این جمهوری حمله کردند که به علت عدم حمایت مردم داغستان عقب نشینی کردند، در آغاز ماه سپتامبر 1999 دست به حمله مجدد زدند که با عکسالعمل شدید روسیه مواجه شد.
پوتین، نخست وزیر که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکرد، دریافته بود که اگر در این مقطع از خود قاطعیت نشان دهد میتواند به سیاستمداری دلخواه برای مردم روسیه که از نابسامانیهای دو دوره ریاست جمهوری یلتسین رنج میبردند، تبدیل شود. از این رو، پوتین شخصاً امور مربوط به بحران چچن را پی گیری نمود و تحت عنوان مبارزه با تروریسم و اعاده کنترل برجمهوری چچن گام به گام مرزهای میان مبارزین چچنی و رهبری جنبش همچون باسایف، دولت منتخب رئیس جمهور مسخدوف و غیر نظامیان چچنی را از میان برداشت. پوتین که از حمایت سرویس امنیت فدرال روسیه و وزیر دفاع این کشور، ایگور سرگیف، برخوردار بود، به جنگی وسیع علیه نیروهای جداییطلب چچنی دست زد.[26]
الف – استراتژی پوتین و مناقشه چچن
در دوره پوتین، مسکو در قبال چچن استراتژی سهگانهای را اتخاذ نمود:
1- بستن مرزهای چچن و اشغال بخشهایی از این سرزمین به منظور مهار و منزوی ساختن چریکهای چچن؛
2- انهدام پایگاههای شورشیان و تاسیسات اصلی چچن از طریق حملات هوایی؛
3- ایجاد یک ساختار قدرت جایگزین برای به چالش طلبیدن مشروعیت دولت کنونی چچن.
مسکو نخستین بخش از این استراتژی را اندکی بعد از شکست و عقب نشینی نیروهای نظامی چچن از داغستان در نیمه سپتامبر به اجرا درآورد. در 14 سپتامبر، ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه، استقرار نیروها را در طول مرزهای چچن برای ایجاد یک کریدرو امنیتی در اطراف جمهوری اعلام کرد.
دولت روسیه به عنوان مبارزه با تروریسم شهرگروزنی و مناطق مختلف چچن را به عنوان ”پایگاههای تروریستها“ به محاصره کامل درآورد. در 26 سپتامبر 1999 ، ایگورسرگیف، وزیر دفاع روسیه از چندین طرح برای عملیات زمینی سخن گفت.
در 30 سپتامبر، نیروهای روسی از مرزهای شمالی چچن عبور کردند و در عرض چند روز یک سوم جمهوری را تصرف نمودند. آنگاه نیروهای روسی به سمت جنوب حرکت کردند و شروع به محاصره گروزنی نمودند. تا اواخر اکتبر، کل نیروهای مستقر در منطقه بالغ بر 100000 نفر میگردید.
مسکو در جریان این عملیات زمینی مرحله دوم استراتژی خود را در قبال چچن با انجام بمباران هوایی جهت انهدام زیر ساختهای بنیادی دولتی و اقتصادی آغاز کرد. در این مرحله، روسیه حملات هوایی و موشکی گستردهای علیه یک مجموعه از اهداف از قبیل فرودگاه گروزنی، ایستگاههای رادار، پالایشگاههای نفت، انبارهای سوخت و نیروگاهها صورت داد. در 22 اکتبر، روسیه دست به حمله موشکی علیه مرکز شهر گروزنی زد که موجب انهدام یک مرکز خرید و کشته شدن نزدیک به 150 نفر از مردم شد. از زمان آغاز بمباران ها، تقریباً 190000 چچنی از این جمهوری فرار کردند و بیش از 3000 غیرنظامی کشته شدند.
این حملات به حدی بود که با بمباران صربستان توسط نیروهای نظامی ناتو مقایسه شد. بیشترین قربانی این حملات مردم عادی بودند.[27] با توجه به اینکه تبلیغات گسترده، چچنیها را عامل بمبگذاریها معرفی کرده بود، نظامیان روسی از موقعیت مناسبی نزد افکار عمومی برای تهاجم گسترده برخوردار بودند. روسیه این بار خود را مهاجم نمیدانست و از دفاع مشروع سخن میگفت.
سومین بخش از استراتژی روسیه یعنی ایجاد یک ساختار قدرت جایگزین در چچن که تابع مسکو باشد در 22 سپتامبر هنگامی شروع شد که پوتین نخست وزیر روسیه علناً توافقهای به عمل آمده در سال 1996 بین مسکو ودولت جدایی طلب چچن را لغو کرد. اندکی پس از آن، پوتین با پارلمان در تبعید که در سال 1996 پیش از امضای توافقنامه فوق الذکر در چچن تحت اشغال روسیه انتخاب شده بود و مجدداً اقدام به تشکیل جلسات خود نموده بود، ملاقات کرد. در جریان این ملاقات، پوتین پارلمان در تبعید را تنها دستگاه حاکمه مشروع در چچن اعلام کرد. به علاوه، مسکو نیکولای کوشمن را به عنوان فرماندار کل مناطق شمالی چچن که تحت اشغال روسیه بود و یک سوم مساحت این جمهوری را تشکیل میداد، منصوب کرد.
مقامات روسی خواستار ایجاد یک دستگاه دولتی جدید در مناطق تحت اشغال روسیه در شمال چچن بودند که به مسکو وفادار باشد. با توجه به اینکه اصلان مسخدوف نتوانست حوزه اقتدار خود را به مناطق خارج از گروزنی بسط دهد و فرماندهان جنگی کهنه کار هر یک برای خود یک حوزه فرماندهی اختصاصی به وجود آورده بودند و باعث گردیده بودند که جرم و جنایت سراسر جمهوری را فراگیرد. شرایطی در چچن به وجود آمده بود که دولت جدید تحت حمایت مسکو میتوانست با ایجاد یک محیط امن و احیای خدمات اساسی در شمال چچن بر افکار عمومی تأثیر بگذارد و حمایت چچنها را که از هرج و مرج و زد و خورد خسته شده بودند، جلب نماید.
پس از استعفای بوریس یلتسین و انتصاب ولادیمیر پوتین به عنوان کفیل ریاست جمهوری روسیه، وی به چچن سفر کرد تا سربازان روسی را که درگیر جنگی سه ماهه با شورشیان چچن بودند، دلگرم سازد. در جریان این سفر، پوتین روشن ساخت که به خاطر تغییر شرایط به هیچ وجه امکان گفتگو با اصلان مسخدوف رهبر جدایی طلبان و پیروانش وجود ندارد.
پوتین با وعده حل بحران چچن از طریق زور، توانست آرای روسها را به سوی خود جلب کند. پس از یک رشته انفجارات در مسکو و دو شهر جنوبی روسیه در سال 1999 که به مرگ بیش از 200 شهروند روسی انجامید، نیروهای نظامی روسیه به چچن اعزام شدند. نبرد علیه جداییطلبان چچنی در نیمه دوم سال 1999 در منطقه شرق داغستان و سپس چچن برای پوتین محبوبیت فراوانی به همراه آورد به طوری که در پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری مارس 2000 ایشان نقش تعیینکنندهای داشت.
ب – رویکرد پوتین در قبال بحران چچن پس از حادثه 11 سپتامبر
حادثه 11 سپتامبر 2001 آمریکا و اولویت پیدا کردن مبارزه با تروریسم فرصت مناسبی برای پوتین خلق کرد. حضور برخی از رزمندگان عرب در صفوف نیروهای جداییطلب در چچن و همچنین حضور نیروهای چچنی در افغانستان در دوران طالبان و همکاری آنان با گروه القاعده موجب شد تا افکار عمومی کشورهای غربی علیه چچنیها برانگیخته شود. ولادیمیر پوتین آمریکا را در حمله به افغانستان به طور نسبی همراهی کرد و یکی از اهدافی که از این همراهی جستجو میکرد، بسیج کشورهای غربی به منظور تروریسم قلمداد نمودن جداییطلبان چچنی بود.مقامات روسی در سالهای اخیر بارها نبرد خود علیه چچن را مبارزه علیه تروریسم خواندهاند. هر چند پس از حادثه 11 سپتامبر حمایتهای سیاسی و تبلیغاتی و کمکها برا نیروهای جداییطلب چچن کاهش یافته است و فضای بینالمللی و افکار عمومی روسیه به مواضع دولت روسیه متمایل شده است ولی پوتین نتوانسته است به اهداف خود مبنی بر اینکه نیروهای جداییطلب چچن نزد افکار عمومی و دولتهای کشورهای خارجی تروریسم قلمداد کند، نائل آید.
حادثه یازدهم سپتامبر را میتوان فرصتی در جهت پیشبرد اهداف پوتین در جمهوری چچن تلقی نمود. این حادثه از دو بعد متفاوت بر روند تحولات در جمهوری چچن تأثیرگذار بود:
- نخست اینکه این رویداد موجب شد که روسیه برای نخستین بار بر نقش پیشرو و رهبری کننده آمریکا در یک اقدام مهم بینالمللی (نبرد علیه طالبان) صحه بگذارد و با نشان دادن چراغ سبز به کشورهای آسیای مرکزی امکان حضور نیروهای آمریکایی را در این منطقه فراهم نماید. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، مهمترین ما به ازا و انتظار روسیه از این همکاری نادیده گرفته شدن اقدامات این کشور در چچن و خارج شدن این مسئله از دستور کار گفتگوهای روسیه و غرب به ویژه آمریکا بود.
- دوم اینکه حادثه یازدهم سپتامبر با توجه به تأثیری که بر افکار عمومی بینالمللی در جهت مخالفت با تروریسم و رفتار گروههای افراطی به جا گذاشت و با توجه به اینکه مبارزان چچنی ارتباط نزدیک و کاملاً مشهودی با نیروهای طالبان در افغانستان داشتند، فشار هنجاری بینالمللی بر روسیه در زمینه مقابله با این نیروها را تا حدود زیادی کاهش داد.
در فضای بینالمللی مساعد بعد از یازدهم سپتامبر، اقدام دیگری از سوی گروههای مبارز چچنی موجب شد که مشروعیت اقدامات پوتین در چچن بسیار کمتر از گذشته از سوی مجامع بینالمللی مورد چالش قرار بگیرد. حادثه گروگانگیری در تاتر شهر مسکو که در اکتبر سال 2002 به وقوع پیوست و طی آن مبارزان چچنی عده زیادی از مردم را در تاتر شهر مسکو به گروگان گرفتند، از سوی مقامهای روسی به مثابه یک ”حادثه یازدهم سپتامبر روسی“ تبلیغ شد و مجوز عامهپسندی برای مقابله با گروههای چچنی در اختیار آنان قرار داد. این حادثه که به کشته شدن بیش از 160 نفر از شهروندان روسی و تمامی گروگانگیران چچنی منجر شد، تمامی امیدها را برای دستیابی به یک راهحل صلحآمیز در بحران چچن به ناامیدی تبدیل کرد.
پس از آغاز عملیات گروگانگیری توسط افراد چچنی، بلافاصله روسها در سطح منطقهای تلاشهای خود را برای قطع حمایتهای احتمالی خارجی از گروگانگیران آغاز کردند و در نخستین اقدام از دولت دانمارک خواستند تا از تشکیل کنگره چچنیها در این کشور که به طور همزمان در حال برگزاری بود، ممانعت به عمل بیاورد. همچنین روسیه از دولت قطر درخواست کرد که سلیمخان یانداربایف رئیس جمهور اسبق چچن را از این کشور اخراج نماید. یانداربایف بعدها در 13 فوریه سال 2004 در دوحه قطر بر اثر انفجار خودرواش کشته شد.
عوامل مؤثر چچنی در استمرار بحران:
از لحاظ تاریخی، فرهنگ سیاسی مردم چچن مانع از هرگونه وابستگی به امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی بوده است. اگر چه اجحاف و تبعیض حکومت مرکزی نسبت به چچنها در تشدید حوادث نقش داشته است، ولی از لحاظ اصولی مبارزه برای رهایی از سلطه روسیه، بیگانه ستیزی، اتکای به خود و استقلالطلبی به فرهنگ مسلط مردم چچن تبدیل شده است. قبایل چچنی از انسجام زیادی برخوردار هستند. ساختار دولت آنها به شکل دموکراسیهای اولیه در قرون وسطی است و این امر در طول تاریخ در زمره موانع عمده در مقابل تلاشهای دولت آریستوکراتیک روسیه برای بسط سلطه خود در این منطقه بوده است.[28]
این جامعه نسبتاً آزاد که از دیدگاه روسیه، جامعهای بی نظم و قانون است، توانسته است رهبران بزرگ سیاسی و نظامی را در دامن خود تربیت نماید. مبارزات مستمر به مردم این سرزمین ویژگی جنگجویی و آزادیخواهی بخشیده است. هرگاه روسیه موفق شد برخی از رهبران مقاومت را حذف کند، بلافاصله رهبر جدیدی در چچن سربلند کرده است.
اوضاع داخلی، دیدگاههای متفاوت و وجود نیروهای درگیر در استمرار بحران چچن نقش تعیین کنندهای داشته است. در جمهوری خودمختار چچن بازیگرانی حضور داشته و دارند که به واسطه برخورداری یا امکان بهره مندی از منابع مشخصی از قدرت، ایفای نقش میکنند؛ به گونهای که بررسی تحولات این جمهوری و شناخت علل بحران بدون عنایت به آنها بسیار دشوار خواهد بود. جنبش استقلال طلبی در چچن، نیروهای سیاسی و نظامی فعال را به دو گروه موافق و مخالف تقسیم کرده است به گونهای که طرفداران استقلال علاوه بر مبارزه با نیروهای روسی، در جبهه داخلی نیز با مخالفین استقلال چچن درگیر میباشند.
الف - نیروهای طرفدار استقلال
در دوران مبارزات استقلال طلبانه اخیر مردم چچن، شخصیتهای سیاسی – نظامی مانند جوهر دودایف، اصلان مسخدوف، شامل باسایف، سلیم خان یانداربایف، دوکوزاگایف، روسلان خاسبولاتف و عمر آورتورخانف حضور داشتهاند که تفکر، خط مشی و چگونگی حرکت آنان، هر کدام به نوعی در جهت دهی به مبارزات استقلال طلبانه، بحران چچن و تحولات آن موثر بوده است. در بین این رهبران چچنی، سهم و نقش جوهر دودایف از دیگران شاخصتر است.
جوهر دودایف یکی از افسران عالی رتبه اتحاد جماهیر شوروی بود که با اعلام استقلال چچن، موقعیت خود را در بین مردم ونیروهای طرفدار استقلال بیش از پیش تقویت نمود.* وی در پست ریاست جمهوری ایفای نقش نمود و در دوره کوتاهی از جایگاه ویژهای در منطقه چچن و نواحی دیگر قفقاز برخوردار شد. پس از تهاجم روسیه به خاک چچن، محبوبیت دودایف به شکل قابل توجهی افزایش یافت.** او در 21 آوریل 1996 در یکی از صحنههای نبرد کشته شد ولی محبوبیتش تا حد زیادی به قوت خود باقی مانده است. پس از او رهبران چچنی سعی کردهاند راه و روش او را ادامه دهند.
فرماندهان محلی از جمله بازیگران چچنی هستند که قدرت خود را بیشتر در دوران بحران چچن کسب کرده اند. شعار اصلی این فرماندهان “ ادامه مبارزه تا کسب استقلال کامل از روسیه” میباشد. با طولانی شدن و تشدید نبردها، توانایی نظامی – عملیاتی و پایگاه اجتماعی آنان بیشتر گسترش یافت و به همین ترتیب از استقلال عمل بیشتری نیز برخوردار شدند. تمایلات و خواستههای فرماندهان محلی در معادلات چچن و استمرار بحران نقش جدی دارد و ایجاد ثبات و تفاهم با روسیه بدون جلب رضایت آنها بسیار دشوار است.
پس از دودایف، جداییطلبان چچن به دو جناح سیاسی مذهبی و سکولار تقسیم شدند. بخش عمده کمکهای خارجی از سوی برخی از کشورهای اسلامی به جناح مذهبی میرسید. اصلان مسخدوف که در سال 1997 رئیس جمهور چچن بود، برخلاف رهبران قبلی، تلاش کرد که از خود چهره معتدلی به نمایش بگذارد ولی دولت روسیه تمایلی به مذاکره با او نشان نداد. سیاستهای او به گونهای بود که پس از مدتی محبوبیت ونفوذ او را نزد مردم چچن کاهش داد.
در مجموع، نیروهای طرفدار استقلال نبرد خود را آزادیبخش میخوانند و ادعا میکنند چچن هیچگاه به طور داوطلبانه به روسیه نپیوسته بلکه فقط با زور وارد حریم دولت روسیه گردیده است. آنها مدعی هستند که شش جنگ روسیه علیه چچن از سال 1994 تا به حال نشان میدهد که جز زبان زور راه دیگری برای گرفتن حقوق مردم چچن وجود ندارد.[29]
ب - نیروهای مخالف استقلال
مخالفان استقلال بیشتر شامل صاحبان پیشین قدرت، قدرت طلبان و هواداران پیوند با روسیه میباشند. پس از انحلال شورای عالی چچن توسط دودایف در سال 1991، مخالفت با دودایف وارد مرحله جدیدی شد و مخالفان وی متشکل شدند به طوری که در سال 1992 تحرکات سیاسی – نظامی خود را علیه دودایف گسترش دادند. در سال 1993 مخالفان استقلال مورد حمایت وسیع روسیه قرار گرفتند.
در چنین شرایطی، دودایف نتوانسته بود اقتدار مطلق خویش را به سراسر چچن تسری دهد، حتی برخی از اشخاص که مناصب حکومتی را به دستور وی اشغال کرده بودند، از او اطاعت نمیکردند. تعدادی از فرماندهان صحرایی با برخی از دستورات و سیاستهای دودایف مخالفت میکردند. نیروهای شورای عالی و هواداران آنان در بخشی از چچن مستقر و به شکل سازمان یافتهای علیه حکومت دودایف فعالیت میکردند. بودجه تخصیص یافته از جانب مسکو برای چچن که تا پیش از این، اغلب توسط مسئولان دولتی به سرقت میرفت، در اختیار شورای عالی قرار داده میشد. میان مخالفان مسلح و غیرمسلح دودایف نیز اختلافهای شدیدی وجود داشت. نیروهای دودایف در کنار دیگر گروههای موافق و مخالف چچن، از راههای مختلف و به ویژه از طریق روسیه، با وارد کردن تسلیحات انبوه، به تسلیح هر چه بیشتر خود مشغول بودند. تمامی اقدامات سیاسی که برای حل و یا حتی تعدیل مناقشه آغاز گردیده بود با ایجاد مانع از سوی یکی از طرفها و یا طرفین دعوا ناکام ماند.
سیاست روسیه استفاده از این نیروها به عنوان ابزار نفوذ واقدام بود. نیروهای مخالف در راستای دستیابی به اهداف خود از هیچ گونه اقدام ممکنی فروگذار نکردند؛ مبارزه برای کنترل منابع اقتصادی چچن، تظاهرات مسلحانه، محاصره کاخ ریاست جمهوری، ترور مخالفان، تهاجم نظامی مستقیم و پراکنده، پشتیبانی از تهاجم نظامی روسیه وتلاش در جهت ایفای نقش دولت قانونی چچن از جمله اقدامات این نیروها محسوب میگردد. این اقدامات با کمک و حمایتهای مالی ونظامی روسیه انجام میشد. در نهایت، روسیه با کمک نیروهای مخالف داخلی و انجام یک تهاجم گسترده موفق شد با استفاده از این نیروها دولت طرفدار خود را در چچن به قدرت برساند.[30]
در سال 1999 احمد قادراف، مفتی چچن، بعد از مخالفتهایی که با اصلان مسخدوف کرد با وجود مشارکت در نبرد علیه دولت مرکزی، از این سمت اخراج شد. با تقویت جریانهای سلفی و وهابی به تدریج این رهبر شافعی به سمت مسکو متمایل شد و در نهایت در قالب انتخاباتی که برخی سلامت آن را زیر سؤال بردند به ریاست جمهوری چچن انتخاب گردید. مدت تقریباً کوتاهی پس از ترور یانداربایف از رهبران مبارز چچن در دوحه قطر که به سرویسهای جاسوسی روسیه نسبت داده شد، احمد قادراف رئیس جمهور چچن نیز در اقدامی تلافیجویانه در 9 مه 2004 کشته شد. در مجموع، اختلافات میان نیروهای مخالف استقلال با نیروهای جداییطلب در سالهای اخیر به مزیتی برای دولت پوتین بدل شده است.[31]
عوامل مؤثر روسی در استمرار بحران:
در دوران حکومت شوروی مثلث حزب کمونیست، ارتش سرخ و سرویس امنیتی (KGB)با روشهای خاص خود اقوام و جمهوریهای خودمختار را اداره میکردند و با اعتراضات و خواستهها به شدیدترین وجه برخورد میشد. با فروپاشی شوروی معادله قدرت به هم ریخت و هر کدام از این ارکان کارآیی خود را از دست دادند.
پس از فروپاشی شوروی، اداره بحران چچن به دلیل اهمیت سیاسی واقتصادی یکی از مهمترین مسائل کرملین بوده است. رهبران روسیه از تجربه و پیامدهای فروپاشی شوروی درسهای زیادی آموختند ضمن اینکه افکار عمومی روسیه از جدا شدن 14 جمهوری استقبال به عمل نیاوردند گورباچف را مقصر قلمداد میکنند. بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران روس معتقدند که از منظر سیاسی، جدایی چچن از روسیه، آغاز فروپاشی روسیه میباشد که میتواند با توجه سکونت اقوام مختلف ابتدا از قفقاز شمالی شروع و با عنایت به شرایط خاص حاکم بر روسیه به مناطق دیگر تسری یابد و از طرفی چچن به دلیل وجود نفت و قرار گرفتن در مسیر انتقال خطوط لوله نفت و گاز و نیز از نظر ژئوپولیتیک (موقعیت قفقاز) برای روسیه اهمیت زیادی دارد.[32] دیدگاههای مختلفی در خصوص چگونگی مقابله با بحران چچن وجود دارد. موضوع چچن به یکی از موضوعات مهم مورد اختلاف و جنگ قدرت میان سیاستمداران روسی تبدیل شده و به تبع آن در جامعه، به ویژه در بین روشنفکران و ارباب مطبوعات، جبهههای طرفدار جنگ و مخالف جنگ تشکیل شده است.
اکثر رسانههای جمعی در جهان، نظر به کهنگی تعارض بین دولت روسیه و جداییطلبان چچنی، پوشش وسیعی به تحولات مربوط به این بحران نمیدهند. این مسئله موجب شده است که مردم چچن در ده سال گذشته با چندین تهاجم گسترده مواجه شوند ودولتهای خارجی عکسالعمل در خور توجهی از خود نشان ندهند، در چنین شرایطی نگاهی به وضعیت دولت و رویکرد ارتش و افکار عمومی میتواند روشنگر بحث باشد:
الف – دولت
دولت یلتسین تحت فشار و جو ناشی از محیط داخلی و فضای خارجی، قادر به اتخاذ یک استراتژی مشخص در خصوص چچن نبود، به گونهای که در مقاطع مختلف، تضاد در نوع و چگونگی سیاستها وتصمیمهای کلان مشهود بود. یلتسین و دولت روسیه در آغاز بحران، تقاضای چچنها را امری از ریشه بی اساس اعلام و آن را به طور کامل رد کردند. اما مدتی بعد آن را تلویحاً پذیرفته و چگونگی انجام آن را منوط به مذاکره بین طرفین دانستند.[33] اما دولت پوتین از موضع سخت و غیر منعطفی نسبت به تحولات چچن برخوردار بود. پس از حادثه 11 سپتامبر و فضای به وجود آمده در جهان برای مبارزه با تروریسم نیز از فشارهای خارجی بر دولت پوتین نسبت به چچن کاسته شد.
ب – ارتش
نظامیان به عنوان یکی از منابع عمده قدرت در طول حیات روسیه حضور داشتهاند و پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، حکومت با استفاده از روشهای مختلف همواره در تلاش جهت مهار و کنترل رفتار این منبع قدرت در یک چارچوب خاص، مشخص والبته محدود بوده است.[34] حکومت روسیه پس از فروپاشی، به تدریج با آرمانهای گذشته خود فاصله گرفت. ارتش سرخ دیگر جایگاه تعریف شده خود را از دست داده بود. این تحولات تضعیف ارتش را در پی داشت. نظامیان برای کسب اعتبار و قدرت، بیش از پیش متمایل به مداخله در امور کشور گردیدند و نقش نظامیان در کودتای اوت مسکو را میتوان نمود بارز آن دانست. اکثر نظامیان معتقد بودند که تنها راه حل بحران چچن جنگ است، ایدهای که به شدت از جانب جناح جنگ طلب در دولت مسکو حمایت میشد. اما نظامیان برای رسیدن به هدف خود از طریق جنگ با مشکلات زیادی مواجه بودند که به برخی از آنها اشاره میکنیم :
- وجود اختلاف در درون سازمان نظامی در خصوص چگونگی و میزان تهاجم نظامی؛
- مخالفت گروهی از نظامیان برای حمله به هموطنان خود؛
- ضعف ساختاری سازمان نظامی روسیه؛
- عدم ارزیابی صحیح از میزان امکان و توان نیروهای چچنی؛
- مخالفت افکار عمومی و رسانه ها؛
- برخوردهای منفی برخی از سیاستمداران و جناح ضد جنگ در دولت.
ج - افکار عمومی
در ساختار جدید حکومت روسیه، افکارعمومی از جایگاه مهمی برخوردار گردیده است، به طوری که دولتها ناگزیرند در سیاستگذاریها به آن توجه ویژه بنمایند. بزرگترین مشکل دولت یلتسین درجنگ 1996- 1994 چچن، نداشتن یک سیاست تبلیغاتی مشخص برای توجیه افکار عمومی بود، به طوری که علاوه بر مسلمانان روسیه، براساس یک نظرسنجی که توسط مرکز مطالعه افکار عمومی روسیه در آوریل 1995 از شهروندان روسی به عمل آمد، اکثر مردم مخالف عملیات نظامی علیه چچنها بودند.
حدود 20 میلیون نفر مسلمان در روسیه زندگی میکنند و اسلام بعد از مسیحیت ارتدوکس، مذهب دوم روسیه میباشد، جمعیت قابل توجهی از مسلمانان در قفقاز شمالی و در جمهوریهای همسایه چچن اسکان دارند، این مسلمانان بیش از دیگر مسلمانان در روسیه، به دلیل نزدیکی جغرافیایی و احساسات مشترک با مردم چچن همبستگی نشان داده اند. اعتراض و تظاهرات مردمی، حملات پراکنده چریکی علیه ستونها و نیروهای روسی، پیوستن داوطلبان به مدافعان چچنی و ارسال کمکهای مادی و تسلیحاتی از جمله واکنشهای عملی مردم ساکن در جمهوریهای همسایه چچن در خاک روسیه بود. بروز واکنش نسبت به سیاستهای روسیه در قبال چچن محدود به جمهوریهای همسایه نماند بلکه به دیگر مناطق روسیه نیز کشیده شد. ژنرالهای روسی بعد از سال 1996 بارها تکرار کردهاند که جنگ را به خاطر روزنامه نگاران و مطبوعات روسیه باختند. در آن زمان بخش عمده مطبوعات این کشور که مخالف جنگ بود، تصویر ناخوشایندی از جنگ در افکار عمومی ترسیم میکرد.[35] در چند سال گذشته، به دلیل منتسب کردن اقدامات تروریستی در اماکن عمومی به چچنیهای مخالف روسیه، افکار عمومی روسها نسبت به چچنیها تغییر کرده است.
مواضع برخی از سازمانها و کشورها در خصوص بحران چچن:
روسیه در استراتژی خارجی خود، مناقشه چچن را صرفاً یک مسئله داخلی قلمداد میکند و دخالت در مناقشه چچن را دخالت در امور داخلی خود میداند. و از تلاشهای میانجیگرانه طرف سوم استقبال نمیکند. چچنها در تقابل با استراتژی روسیه، تلاش کردهاند که بحران چچن بعد فراملی به خود بگیرد و با استمرار بحران و گسترش دامنه آن به قفقاز بعد منطقهای پیدا کرده و سپس به آن بعد بین المللی داده شود. با توجه به شرایط خاص روسیه، دو استراتژی مطرح شده به طور کامل توفیق نداشتند. نقش بازیگران خارجی با دیدگاههای مختلف نسبت به یکدیگر در خصوص استمرار بحران، موثر بوده است. به طوری که بنابر ادعای سخنگوی کرملین، آمریکا و برخی از کشورهای منطقه مانند ترکیه، عربستان سعودی، پاکستان و طالبان به مبارزان شمال قفقاز کمک میکنند.[36]
مجموعه غرب همواره به دنبال تضعیف روسیه و از هم گسستن اساس آن بوده است. موقعیت به وجود آمده در چچن شاید میتوانست آرزوی سنتی آنان را که همانا مرحله دوم فروپاشی باشد، تحقق بخشد.[37] ایالات متحده و نیز اروپا و برخی از کشورهای منطقه، البته با اندکی تفاوت در شیوه و هدف، بحران چچن را بستر مناسبی برای پیگیری منافع استراتژیک خود میدانند.[38] برخی از کشورهای اسلامی نیز تحت تاثیر عوامل مرکبی همچون : فشار افکار عمومی، منافع ملی و رقابت به پشتیبانی پنهان از استقلال طلبی چچنها پرداخته اند.[39] دیدگاهها و نقش بازیگران خارجی در بحران چچن را در اینجا مورد بررسی قرار میدهیم :
الف - ایالات متحده آمریکا
دولت آمریکا معتقد است که بحران چچن میتواند زمینه مناسبی برای پیگیری منافع راهبردی این کشور به منظور پیوند منطقه قفقاز با علائق سیاسی، اقتصادی و نظامی آن فراهم نماید. هدف نهایی آمریکا و برخی از متحدان منطقهای این کشور، بیرون راندن روسیه از منطقه استراتژیک قفقاز، کوتاه کردن دست این کشور از بنادر دریاهای سیاه و خزر و کنترل منابع انرژی حوزه خزر و مسیرهای انتقال آن و عقب راندن روسیه به مرزهای قرن شانزدهم یعنی مرزهای دوران ایوان چهارم است. لذا آمریکا تلاش میکند تا با حمایت از جریانهای استقلال طلب در منطقه، نوارهایی از دولتهای کوچک در اطراف مرزهای روسیه ایجاد کند و زمینه تضعیف واحتمالاً تجزیه مجدد این کشور را در دراز مدت فراهم سازد.
ایگور ایوانف، وزیر خارجه وقت روسیه نیز آمریکا را عامل بی ثباتی در منطقه قفقاز شمالی اعلام کرد و مدعی شد که آمریکا قصد دارد با ایجاد اغتشاش در این منطقه از آبگلآلود ماهی بگیرد.[40]
بنا بر ادعای مقامات روسیه، آمریکا وترکیه سعی میکنند با ناآرام کردن بخشهای حیاتی این کشور در مجاورت دریای خزر – داغستان و چچن – که محل عبور خطوط لولههای نفت و گاز این کشور است و یکی از مسیرهای مطرح برای انتقال منابع انرژی حوزه خزر به بازارهای نفتی به شمار میرود، شاهرگ نفتی این کشور را قطع کنند و زمینه را برای عبور خطوط لوله نفت و گاز این حوزه از مسیر ترکیه فراهم سازند. امضای توافقنامه مربوط به احداث خط لوله باکو – جیحان توسط کلینتون با کشورهای ترکیه، گرجستان و آذربایجان در جریان اجلاس سازمان امنیت و همکاری اروپا ( OSCE) در 18 نوامبر 1999در استانبول، که بررسی بحران چچن یکی از موضوعات اصلی مطرح در آن اجلاس بود، در این راستا قابل ارزیابی است.
پس از تهاجم هوایی روسیه به کاخ ریاست جمهوری چچن و فرودگاه گروزنی، سخنگوی کاخ سفید گفت: ”استفاده از زور نمیتواند راه حلی برای بحران جمهوری چچن باشد“. ولی پس از حمله همه جانبه زمینی روسیه از سه منطقه مرزی به این جمهوری، کلینتون رئیس جمهور آمریکا بحران چچن را یک مسئله داخلی روسیه معرفی کرد.[41] موضع گیریهای دو پهلوی آمریکا از یک طرف به دلیل ضعف دولت یلتسین در اداره کشور و گسترش نفوذ در دولت او بود و از طرف دیگر میدان ندادن به رقبای سیاسی یلتسین که همانا فعالان سیاسی باقیمانده از تفکر کمونیستی بودند.
دولت آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر ”مبارزه با تروریسم“ را در اولویت برنامههای خود قرار داد. با توجه به همراهی دولت پوتین در حمله به افغانستان و نبرد علیه طالبان و القاعده، سیاستهای دولت آمریکا نسبت به گروههای جداییطلب چچنی، به سمت سیاستهای روسی متمایل شد.
ب -کشورها و سازمانهای اروپایی
دیدگاههای کشورهای اروپایی نسبت به روسیه متفاوت است. دو کشور مهم اروپایی، یعنی فرانسه و آلمان درک بهتری از سیاستهای روسیه دارند و بقیه کشورهای اروپایی تحت تاثیر سیاستهای آمریکا یا فرانسه و آلمان قرار دارند، ولی در خصوص چچن از منظر حقوق بشر دیدگاههای اروپایی مشترک است. در نخستین روزهای شروع تهاجم روسیه به چچن، اتحادیه اروپا با تقبیح اقدام نظامی روسیه و سپس محکوم ساختن آن، خواستار توقف عملیات نظامی در چچن و استفاده از راه حل سیاسی به جای توسل به زور شد. تشکیل اجلاس سران 54 کشور عضو سازمان امنیت و همکاری اروپا ( OSCE ) در تاریخ 18 نوامبر 1999 در استانبول بار دیگر نشان داد اگر چه اروپا درصدد تضعیف دولت یلتسین نیست و به طور کلی لحن ملایمی در ارتباط با مسائل مربوط به حقوق بشر و صدماتی دارد که شهروندان غیرنظامی در چچن با آن روبه رو هستند؛ اما در عین حال به طور ضمنی این تهدید را به میان میکشد که در صورت عدم موافقت دولت روسیه با توقف حملات و انجام مذاکره برای حل مسالمت آمیز بحران، کمکهای فنی و مالی خود را به روسیه متوقف خواهد ساخت.[42] این نگرش همچنان از جانب اتحادیه اروپا (EU) و سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) دنبال میشود.[43] اتحادیه اروپا ضمن محکوم کردن اقدامات تروریستی گروههای چچنی در مسکو و شهرهای روسیه، از دولت روسیه میخواهد که موازین حقوق بشر را در مورد مردم رعایت نماید.
ج-سازمان ملل متحد
سازمان مل از دهه 1970 توجه نسبی خود را به شکل روزافزون به مسائل حقوق بشر متوجه ساخته است و حتی در این راستا تحت تاثیر و اعمال نفوذ قدرتهای بزرگ، اقدام به مداخله نظامی در مناطق مختلف جهان از جمله آفریقا، آسیا و حوزه کارائیب نموده است.[44] این سازمان بحران چچن را یک مسئله داخلی روسیه مینامد و فقط نسبت به توقف درگیریها در چچن ابراز امیدواری میکند.
د - جمهوریهای استقلال یافته
تهاجم نظامی روسیه به چچن با واکنشهای متفاوت و مبهم جمهوریهای تازه استقلال یافته اتحاد شوروی مواجه بوده است. در مناطق مختلف جمهوری فدراتیو روسیه نیز تهاجمات نظامی به اعتراضهای عمومی و واکنشهای سازمان یافته نهادها، گروهها و دستههای مسلمان منجر گردید و حتی در مسکو تظاهرات گسترده مسلمانان مقیم را به دنبال داشت. پس از گذشت زمان وانعقاد قراردادهای دو یا چند جانبه روسیه با جمهوریهای مستقر در منطقه و همچنین همکاریهای نظامی متعدد تحت تاثیر مسکو در چارچوب جامعه کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) ، سرانجام مواضع اکثر این جمهوریها در ارتباط با بحران چچن با سکوت توأم شد و یا به حمایت تلویحی از تهاجم تغییر یافت.[45]
هـ - کشورها و سازمان کنفرانس اسلامی
حملات نظامی روسیه به چچن واکنشهای اعتراض آمیز متفاوت دولت ها، جوامع و جمعیتهای مختلف اسلامی را برانگیخت. واکنشهای اعتراضی – حمایتی نسبت به بحران چچن را میتوان به طور کلی در سه دسته تقسیم کرد:
الف – حمایتهای معنوی مانند تظاهرات مردمی، بیانیههای اعتراض آمیز یا صلح طلبانه، تلاشهای دیپلماتیک و تمایل برای میانجگیری که در این ارتباط میتوان از کشورهایی همچون جمهوری اسلامی ایران، بنگلادش و سازمان کنفرانس اسلامی نام برد.
ب - حمایتهای مالی؛ در این ارتباط کشورهای عربستان سعودی و مصر و مسلمانان ایالات متحده آمریکا و چچنهای مقیم اردن مطرح شده اند.
ج - حمایتهای نظامی؛ در خصوص ارسال تجهیزات نظامی و اعزام نیروهای داوطلب و مزدور، ادعاهایی به صورت پراکنده از کشورهای افغانستان، پاکستان، ترکیه و آذربایجان مطرح شده است.
روسیه همواره به این نوع حمایتها اعتراض نموده است و با بهره گیری از امکانات سیاسی، اقتصادی و نظامی خود در جهت انسداد و یا حداقل محدود ساختن آنها کوشیده است.*
حاصل بحث:
در یک نگرش کلی، میتوان به دو منبع در ارتباط با استمرار بحران چچن اشاره نمود که هر دو با وجود بنیادی بودن به لحاظ روشی، یکی نقش متغیر مستقل یا تأثیرگذاررا ایفا میکند و دیگری حکم تابع دارد. این دو منبع به دنبال خود تاکنون دو خط سیر اصلی از مسیر تحولات را نیز ترسیم کرده است. از میان این منابع یا متغیرهای دوگانه، متغیر مستقل یا تغییرساز آن متغیر بیرونی است که به ماهیت یا طبیعت دولت در روسیه (دولت روسی) ارجاع دارد و متغیر وابسته، داخلی است و به شرایط تاریخی قومیت چچن اشاره دارد و میتوان آن را به ایدة مظلومیت تاریخی موسوم کرد.
الف: درباره سرشت ”رژیم روسی“
البته ایده ”ملت“ ریشهها و تفاسیر مدرن هم دارد اما اصالتاً از تاریخ مدرن فراتر میرود و در قالب ”اجتماع تاریخی“ نیز درک میشود. ملت در معنای اجتماع تاریخی، از دیالوگ مستمر میان اقوام شکل میگیرد که طی آن تصورات و تجربیات اقوام مختلف تدریجاً به وحدت میگرایند. اگر در جریان تکوین یک ملت - دولت یا اجتماع تاریخی، یک قومیّت از دایره تعاملات بین قومی و دیالوگ مستمر، فاصله بگیرد و در موضع انزوا قرار بگیرد، دلیل بر آن است که این قومیت یا نخبگان آن حائز انگیزههای کافی برای ورود به قرار داد تأسیس ملت و دولت میان اقوام نشده است.
بحران چچن در اساس حاصل ناتوانی سنت تزاری سیاست روسیه در زمینه ایجاد دیالوگ میان اقوام، یا عدم امکان تاریخی ظهور شرایط دیالوگ بین قومیتهاست. عدم مشارکت مؤثر قومیت چچنی در تأسیس یا تکوین ملت روسیه (چه در معنای پیشامدرن و چه در دوران مدرن) به طبیعت دولت روسیه برمیگردد که از اواسط قرن چهاردهم میلادی شروع به جان گرفتن نمود. تاریخ آغاز حیات دولت روسی با تاریخ امپریالیزم آن یکی است(!) و به همین نحو خشونت داخلی دولت روسیه با آغاز تاریخ سیاست آن یکی است.
طبیعت خشن دولت روسی حاوی دریافتی ماهیتاً مکانیکی یا زیست شناسانه از اقتدار (اتوریته) بوده است . این دولت چه در سیاست داخلی و چه سیاست خارجی، تا حد زیادی قدرت را همانا زور و امکان به کارگیری خشونت میدانسته است. با توجه به چنین ذهنیت اولیهای، تزارها و حتی رهبران بلشویک، نمیتوانستهاند قومیتها را در تنوع و تکثر کاملشان و مخصوصاً قومیت چچنی را آن گونه که هست، بپذیرند. آنها چچنی را فقط تابع میخواستند. این یعنی عدم امکان درک یک قومیت در تمامیت خود از سوی دولت و بنابراین عدم امکان مانور و خلاقیت در قبال در خواستهای قومی.
دولتهای روسی نتوانستهاند به نحو هوشمندانهای خشونت و دیالوگ را در زمانهای مناسب خود به کار گیرند. این در حالی است که دلیلی وجود ندارد گمان کنیم اگر دولتهای روسی از حدود هفتصد سال پیش تاکنون، ظرفیت تعاملات ملایمتری را با قوم چچن و رهبران آن میداشتند، چچن جزو ملیت روسی نمیشد. اما دلایل آشکاری وجود دارد که شیوه خشن برخورد تزارها با چچنها، این قومیت را از مسیر قرارداد تأسیس ملیت روس و دولت خاص آن دور نگاه داشت. دستاوردی که طرز تلقیها و رفتارهای طبیعی دولت روسی بدان نائل شد، چیزی است که تحت عنوان متغیر تابع و درونی از آن یاد میشود.[46]
ب: حس مستمر مظلومیت
گونهای ضعف فرهنگی در پذیرش ساز و کارهای مدنی مانند اقدامات تلافیجویانه ناپخته، اقدامات صرفاً ایذایی و بیهدف و ناتوانی از هر نوع اقناع مجامع بینالمللی، در آخرین تحلیل میتواند نتیجه طبیعی رفتارهای خشن و ذهنیت متصلب دولت روسیه در برخورد با چچن باشد. حس مظلومیت در چچنیها، ابتدا در فضیلت فینفسه مبارزه، سپس در دوران فروپاشی شوروی در قالب حس مبهم ناسیونالیستی و اینک در قالب اسلامگرایی خانه کرده است؛ همه مراحل در واقع قالب یا محملی بود تا رهبران چچن بتوانند نارضایتی خود را از پایگاه موجودشان در ساختار ملیت روسی و سلسله مراتب ارزشی آن نمایش دهند.
همچنان که به آن اشاره داشتیم، قومیت چچن از نظر سوابق تاریخی و فرهنگی، ظرفیتهای اقتصادی و برخی شاخصهای اجتماعی در موقعیت خوبی قرار دارد. اما واقعیت آن است که مجموعه این ویژگیهای مثبت، به جای ثبات و آرامش، تقویت کننده ایده مبارزه و تلاش برای رهایی از وضع موجود گردیده است. با وجود شاخصهای اجتماعی مثبت و قابل قبول از جمله 99 درصد جمعیت باسواد و برخورداری از فرهنگی غنی و دیر پا، آنچه در عمل دیده میشود تبعیت از غرایز زیستی و دست زدن به برخی از اقدامات ناپخته میباشد. به نظر میرسد فاصله زیادی در چچنیها بین آنچه که میتوانند باشند و آنچه هستند، وجود داشته باشد. با این حال، مسئله مهم آن است که نمیتوان بر آنان خرده گرفت، چون این رفتارها هر چند خشن و غیر مدنی، تلقی شود، دستاورد عادلانهای برای رفتارهای خشن تزاریستی یا سنّت دولتهای روسی در طول تاریخ میباشد. بحران چچن تا زمانی ادامه مییابد که ناسیونالیزم روسی یا ایده دولت در روسیه، پس از هفتصد سال این بار الگوبرداری موفقی از مدل ملت – دولتهای دیگر نماید و سعی کند بحرانهای نفوذ، مشروعیت مشارکت، هویت و حتی توزیع (چچنیها از توزیع غیرعادلانه ثروت نیز بسیار شکایت میکنند) را که اکثر دولتها دیر زمانی است آن را پشت سرگذاردهاند، از سر بگذراند.
حل بحران چچن نهایتاً وابسته به گذار تاریخی دولت در روسیه در سطح نظری و عملی است از جمله کوششهای مجدّانه در بازتعریف تاریخی ملیت روسی به نحوی که قومیت چچنی نیز در آن نقش در خور بیابد. در غیر این صورت، بحران چچن استمرار مییابد. ممکن است این بحران در بعضی مقاطع فروکش کند اما طرفین مترصد فرصت میباشند تا علیه یکدیگر عمل نمایند همان طوری که در ماههای گذشته پس از ترور یانداربایف در دوحه قطر، احمد قادراف رئیس جمهور چچن نیز در اقدامی کاملاً تلافیجویانه کشته شد. به همان میزان که استمرار بحران چچن برای مردم این جمهوری خسارت به بار میآورد برای دولت روسیه نیز علاوه بر چالشهای داخلی، میتواند به عنوان یک ابزار فشار در دست کشورهای غربی و کشورهای اسلامی در روابط با روسیه مطرح باشد.