مقدمه
سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره از مؤلفه‌های اثرگذار بر پویش‌ها و فرایندها و سیر تحولات در این منطقه بوده است. برای کشورهای منطقۀ خاورمیانه اولویت‌های دولت کاخ سفید همواره از عواملی بوده است که در اتخاذ سیاست‌های گوناگون مورد توجه قرار می‌گرفت، زیرا می‌توانست بر کامیابی و یا ناکامی این سیاست‌ها تأثیر قابل توجهی داشته باشد.
از زمانی که موج تغییر عربی از تونس آغاز شد، ایالات متحده نگرش‌های متفاوتی را در قبال این دگرگونی‌ها اتخاذ کرده و عمدتاً در تلاش بوده است تا با همراهی با این موج، به مدیریت آن بپردازد و از این طریق مانع آسیب دیدن منافع دوربرد آمریکا شود. به باور برخی، واشنگتن با درس گرفتن از انقلاب اسلامی ایران، که در آن با پشتیبانی از شاه مخلوع و ایستادگی در برابر ارادۀ ملت ایران، دشمنی دائمی ایران و آمریکا را پس از پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد، در این دگرگونی‌ها به هیچ وجه از دیکتاتورها حمایت نمی‌کند تا از تکرار تجربۀ ایران بپرهیزد.
اگر چه آمریکایی‌ها در ظاهر با برخی از مطالبات انقلابیون و قیام‌های عربی همراه شدند، اما این به معنای پیشگیری ارزش‌های دموکراتیک بر منافع استراتژیک در اندیشۀ راهبردی این کشور نیست. در واقع این کشور درصدد تأمین منافع خویش این بار در قالب حمایت از ارزش‌های دموکراتیک است؛ زیرا موج قیام‌ها امکان تداوم حمایت از رژیم‌های خودکامه را در عین حفظ منافع استراتژیک، غیرممکن ساخت.
در واقع منافع و اولویت‌های آمریکا در منطقۀ خاورمیانه در شرایط نوین خاورمیانه دچار تحولی اساسی نشده است، اما واشنگتن با پیگیری این اهداف در چهارچوبی نوین، درصدد پیشگیری از تضاد ارادۀ مردمی در حال قدرت‌گیری با منافع خویش است. در این گزارش درصدد بررسی سیاست آمریکا در قبال مناقشۀ دیرپای خاورمیانه در شرایط نوین و پس از طرح «مرز ١٩٦٧»، از سوی باراک اوباما هستیم. لذا پس از طرح اولویت‌های سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا، چرایی طرح چنین بحثی و واکنش‌ها به آن را مورد توجه قرار می‌دهیم.

سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا
سیاست آمریکا در خاورمیانه در طول چندین دهه چهار هدف اساسی را دنبال کرده است. این چهار هدف عبارتند از:
 محافظت از خاورمیانه در برابر قدرت‌های رقیب که بیشتر در دورۀ جنگ سرد و رقابت با شوروی دنبال می‌شد و هدف از آن پیشگیری از نفوذ شوروی در خاورمیانه از طریق منعقد ساختن پیمان‌های دو جانبه و چندجانبه بود؛
 اشراف مستقیم و تسلط بر منابع انرژی موجود در منطقه و تضمین جریان بدون خلل این انرژی به سوی غرب؛
 سوم امنیت اسرائیل می‌باشد. در واقع حفظ امنیت اسرائیل همواره از اهداف و اولویت‌های اساسی واشنگتن در منطقۀ خاورمیانه بوده است و در این راستا از طریق تقدیم کمک‌های مختلف به اسرائیل، درصدد تأمین برتری نظامی و نیز اقتصادی اسرائیل در منطقۀ خاورمیانه بوده است؛
 چهارمین هدف به دورۀ پس از ٢٠٠١ مربوط می‌باشد که عبارتست از جنگ علیه تروریسم. آمریکایی‌ها در این زمینه فشارهای زیادی را بر کشورهای منطقه وارد آوردند تا در جنبه‌های مختلف این هدف، با واشنگتن همکاری کنند.
گذشته از اهداف مذکور، باید به رویکردهای مختلف آمریکا و نوع ابزارهای مورد استفاده در پیشبرد این اهداف توجه کرد. جمهوری‌خواهان و دموکرات‌های آمریکا اغلب نمایندۀ دو رویکرد متفاوت آمریکا در قبال خاورمیانه بوده‌اند. هنگامی که جمهوری‌خواهان روی کار هستند، مناقشۀ خاورمیانه اولویت خود را در پیگیری سیاست خاورمیانه‌ای واشنگتن از دست می‌دهد. در مقابل، مناقشۀ خاورمیانه و تلاش برای حل و فصل آن همواره از اولویت‌های دموکرات‌ها بوده است.
باراک اوباما در دوره‌ای به اتخاذ رویکردهای نوین در خاورمیانه دست می‌زند که در دورۀ پیشین، چهرۀ آمریکا در منطقه به شدت تخریب شده بود. جورج بوش با اتخاذ سیاست مشت آهنین و اشغال افغانستان و عراق و عدم اعطای اولویت به مناقشۀ خاورمیانه و جانبداری آشکار از اسرائیل، چهرۀ آمریکا را نزد مسلمانان و به ویژه در خاورمیانه تخریب کرد. اوباما با هدف تغییر چهرۀ آمریکا به اتخاذ رویکردهای نوینی همت گماشت.
از شاخصه‌های رویکرد نوین اوباما می‌توان به سه مورد اشاره کرد: نخست ارائۀ دیدگاه‌های مسالمت‌آمیز در بحث دموکراسی‌خواهی، ترویج دموکراسی، حقوق بشر و غیره می‌باشد. وی برخلاف بوش، کاربرد زور را برای تحقق چنین اهدافی، رویکردی غلط می‌دانست. دوم اعتمادسازی بود. این امر در جهت تغییر چهرۀ تخریب شدۀ آمریکا نزد مسلمانان صورت می‌گرفت و اوج آن را در سخنرانی اوباما در قاهره شاهد بودیم که نگرش‌های بسیار میانه‌روانه‌ای را اتخاذ کرد. سوم اهمیت بیشتر دادن به نزاع فلسطینی – اسرائیلی در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا می‌باشد. وی فعال‌سازی مذاکرات صلح را به عنوان یکی از اولویت‌های اصلی خویش در خاورمیانه دنبال کرد.
از جمله دلایل توجه گستردۀ اوباما به فرایند صلح را می‌توان در میراث حزب دموکرات آمریکا در این زمینه یافت. عمده تحولات در فرایند صلح، در دورۀ دموکرات‌ها رخ داد. صلح مصر – اسرائیل، صلح اردن – اسرائیل و توافق اسلو جملگی در دوره‌های رؤسای جمهور دموکرات پیش رفته‌اند. اوباما به عنوان یک دموکرات نیازمند یک دستاورد بزرگ در این زمینه می‌باشد که این امر افزون بر میراث دموکرات‌ها، از مشکلات داخلی آمریکا نیز ناشی می‌شود.

ابعاد سخنرانی ١٩ می
محور سخنرانی ١٩ می ٢٠١١ اوباما، بازگشت اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها به مذاکرات صلح و پیشبرد این مذاکرات براساس مرزهای ١٩٦٧، با انجام تعدیلاتی بر این مرزها بود. البته نکات دیگری در این سخنرانی وجود داشت که به نظر می‌رسد به سود اسرائیل بوده است. اگرچه برای اولین بار است که رئیس جمهور آمریکا مرز ١٩٦٧ را پایۀ مذاکرات صلح دانسته و این را برخلاف خواستۀ اسرائیل مطرح کرده است، اما در مقابل خواستار مذاکرۀ فلسطینی‌ها با «دولت یهودی» اسرائیل شد. این نیز برای نخستین بار است که لفظ دولت یهودی و لزوم پذیرش آن از سوی فلسطینی‌ها، از زبان رئیس جمهور آمریکا مطرح می‌شود.
افزون بر بحث یهودی بودن اسرائیل، که آیندۀ میلیون‌ها آواره و نیز حدود ٥/١ میلیون فلسطینی درون اسرائیل را به خطر می‌اندازد، بحث تبادل اراضی – که به معنای گذشت فلسطینی‌ها از قسمت‌های عمده و یا کل قدس شرقی می‌باشد – و نیز لزوم تأسیس دولت «بدون سلاح» فلسطینی - برای تأمین امنیت اسرائیل – دو بحث دیگری است که تماماً به سود اسرائیل و در جهت خواسته‌های آن مطرح شد.
در تبیین تازگی‌های مطرح شده در سخنرانی ١٥ می اوباما، لازم است به سابقۀ چنین سخنرانی‌هایی توجه شود. اگرچه اوباما پیش از ١٩ می هیچگاه صریحاً به مرز ١٩٦٧ اشاره نکرده بود، اما برای نمونه در سخنرانی قاهره در ژوئن ٢٠٠٩، وی به بحث ابتکار صلح عرب و نقشۀ راه پرداخت و بر لزوم توجه به آنها به عنوان پایۀ مذاکرات، البته با انجام برخی تعدیل‌ها تأکید داشت. در هر دو مورد فوق، بر مرز ١٩٦٧ و قطعنامه‌های شورای امنیت در این زمینه به عنوان مبنای مذاکرات صلح تأکید شده است.
افزون بر این، برخی برآنند که اوباما حتی از برخی مواضع خویش در سخنرانی ٢٠٠٩ قاهره عدول کرده است. گذشته از مرز ١٩٦٧ که در قاهره مورد اشارۀ صریح قرار نگرفت، بازگشت آوارگان فلسطینی در قاهره مورد اشاره قرار گرفت، اما در سخنرانی ١٩ می مغفول ماند که با توجه به اشارۀ اوباما به یهودیت اسرائیل، به طور ضمنی از موضع پیشین خویش در این زمینه عدول کرد. مسئلۀ دیگر که در قاهره مورد اشاره قرار گرفت، لزوم توقف شهرک سازی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی بود که در سخنرانی ١٩ می مورد توجه قرار نگرفت و موضع اوباما در این زمینه نیز شاهد پس‌رفتی به سود اسرائیل بوده است.

زمینه‌های سخنرانی اوباما و اشاره به مرز ١٩٦٧
در پاسخ به چرایی اتخاذ این موضع نوین از سوی اوباما، لازم است به این نکته توجه شود که منطقی نوین و نگرشی تازه در سیاست خارجی آمریکا در قبال مناقشۀ خاورمیانه مطرح است که براساس آن، اگر قرار باشد مذاکرات به نتیجه برسد، لازم است هر دو طرف از خود انعطاف بیشتری نشان دهند. اوباما تأکید می‌کند که دیگر نمی‌توان یک، دو و یا سه دهۀ دیگر به امید رسیدن به راه‌حل صبر کرد؛ زیرا جهان در حال دگرگونی است که تعلل بیشتر به ضرر خود اسرائیل و امنیت آن است. به عبارتی اوباما به طور ضمنی اسرائیل را مانع پیشبرد فرایند صلح در دو سال گذشته معرفی می‌کند.
دلایل و یا زمینه‌های این سخنرانی را می‌توان در چهار بند خلاصله کرد:
1. تداوم مناقشۀ فلسطینی‌ها با اسرائیل از نظر مقام‌های آمریکایی در بلند مدت به ضرر منافع ملی آمریکا بوده و تأثیر منفی بر امنیت ملی آن خواهد داشت. در این زمینه می‌توان به اظهارات برخی مقام‌های آمریکایی اشاره کرد: دیوید پترائوس طی گزارشی تأکید می‌کند که این خشونت پایدار و مستمر، چالشی آشکار بر توانایی ماست که همکاری‌های استراتژیک ما را با کشورهای منطقه به چالش می‌کشد. رابرت گیتس نیز بیان می‌کند که عدم پیشرفت مذاکرات صلح به سود دشمنان آمریکا در منطقه تمام شده است؛ به نحوی که آنها از توقف مذاکرات بهره‌برداری کرده و می‌کنند. اوباما نیز در سخنرانی ١٩ می تلاش می‌کند مواضع دو طرف را به یکدیگر نزدیک کند تا بتواند زمینه را برای از سرگیری مذاکرات مهیا سازد. وی به نحوی به هزینه‌های توقف فرایند صلح برای آمریکا می‌پردازد و به طور ضمنی اسرائیل را مقصر می‌داند؛ هرچند انتقاداتی نیز متوجه فلسطینی‌ها می‌سازد. در واقع این واقعیت که در خاورمیانه به آمریکا به عنوان یک اشغالگر و یک دولت مداخله‌جو و مخالف صلح نگریسته می‌شود، تأثیر فراوانی بر تحولاتی گذاشت که در نگاه نخبگان حاکم بر آمریکا به فرایند صلح و دو طرف آن داشته است. هرچند آنها به طور غیرمستقیم، اسرائیل را در بالا رفتن هزینه‌های استراتژیک آمریکا مقصر می‌دانند.
2. دلیل دوم به دگرگونی‌های فراگیر منطقه خاورمیانه باز می‌گردد. جنبش‌های مردمی خاورمیانه علیه دیکتاتوری و رژیم‌های اقتدارگرای منطقه – که اغلب متحدان غرب و آمریکا به حساب می‌آمدند – واقعیت‌های نوینی را در منطقه خاورمیانه مطرح ساخت که مقام‌های آمریکایی این مؤلفه‌های نوین را مورد توجه قرار دادند و برون‌داد آن سخنرانی اوباما بود. در واقع رژیمی همچون رژیم مبارک که در صلح با اسرائیل به سر می‌برد و متحد آمریکا در منطقه به حساب می‌آمد، جای خود را به جایگزینی نامشخص داده است که در بلند مدت می‌تواند به مخالفت با اسرائیل بپردازد. نامشخص بودن جایگزین‌های رژیم‌های در حال دگرگونی، این نگرانی را در آمریکا به وجود آورده است که آیندۀ روند صلح، به تندروی کشیده شود؛ به همین دلیل بر لزوم تحرک سریع به سمت مذاکرات صلح سخن گفته می‌شود. اوباما تأکید می‌کند که فرصت‌ها و تهدیدهای نوینی پیش روی اسرائیل قرار دارد. بنابراین اوباما درصدد آن است که پیش از به سرانجام رسیدن و تثبیت رژیم‌های نوین مبتنی بر مشروعیت دموکراتیک در خاورمیانه – که احتمالاً روابط خوبی با اسرائیل نخواهند داشت – فرایند صلح را به سمت صلح با فلسطینی‌ها و تأسیس دولت فلسطینی پیش ببرد تا مردم عرب به امکان و حتی لزوم زیستن در صلح با اسرائیل پی ببرند.
3. سومین دلیل اتخاذ مواضع نوین اوباما، شرایط داخلی آمریکا می‌باشد. به باور بسیاری، اوباما در درون آمریکا دستاوردهای چندانی نداشته است و این امر جایگاه وی را در انتخابات ریاست جمهوری آیندۀ آمریکا به خطر می‌اندازد. لذا اوباما جویای دستیابی به دستاوردهایی در سیاست خارجی است که رسیدن به صلح در خاورمیانه می‌تواند بسیار به وی کمک کند؛ زیرا از یک سو بسیاری از رؤسای پیشین آمریکا که در این زمینه فعالیت‌‌های گسترده‌ای کردند، در به سرانجام رساندن آن ناکام ماندند و از سوی دیگر، صلح خاورمیانه یک دستاورد بسیار بزرگ به حساب خواهد آمد که جایگاه وی را در انتخابات آینده بسیار بهبود خواهد بخشید.
4. دلیل چهارم آن است که آمریکا درصدد بهبود چهرۀ تخریب شدۀ خویش در خاورمیانه بوده است. اگر نفرت و خشم نسبت به آمریکا در خاورمیانه ریشه‌یابی شود، می‌توان آن را به حمایت از رژیم‌های اقتدارگرا و سرکوبگر، حمایت از اسرائیل و اشغال عراق و افغانستان و رفتارهای تحقیرآمیز با مسلمانان به ویژه در مناقشۀ خاورمیانه ارجاع داد. اما مهم‌ترین عامل حمایت بی‌حد و حصر آمریکا از اسرائیل و جانبداری از آن در طول تاریخ این رژیم بوده است. اتخاذ موضعی میانه‌رو و پیشبرد صلح با فشار بر اسرائیل، کمک بسیاری به بهبود چهرۀ آمریکا خواهد کرد. در واقع آمریکایی‌ها در این زمینه به خوبی درک می‌کنند که چهرۀ منفور آمریکا در منطقه به‌شدت متأثر از مناقشۀ خاورمیانه است و تا زمانی که این مناقشه ادامه دارد، آمریکا به عنوان حامی رژیم اشغالگر اسرائیل، منفور باقی خواهد ماند.

اسرائیل و موضع جدید اوباما
موضع نوین اوباما برای احزاب و چهره‌های سنتی لیکود، شاس، اسرائیل خانۀ ما و...، که در حال حاضر دولت اسرائیل را در دست دارند، همچون شوکی بود که به هیچ وجه انتظار آن را نداشتند. این را می‌توان از برنامۀ سفر نتانیاهو به واشنگتن، پس از سخنرانی و مذاکرات وی با مقامات این کشور، به خوبی دریافت. وی که طبق برنامه قرار بود روز پس از سخنرانی اوباما از واشنگتن دیداری به عمل آورد، برنامۀ اصلی سفر وی، هماهنگ‌سازی و همگامی سیاست اسرائیل و آمریکا در قبال تحولات خاورمیانه و چالش‌هایی بود که این تحولات مطرح می‌ساختند.
در واقع چالش‌های بزرگی چون سقوط حسنی مبارک که اسرائیل را به بازبینی استراتژی‌های نظامی خویش و نگاه مجدد به مرز مصر به عنوان مرزی خطرناک واداشت، هماهنگی با آمریکا – به عنوان بزرگ‌ترین پشتیبان – را لازم می‌نمود. اما سخنرانی اوباما و نکاتی که در ارتباط با «مرز ١٩٦٧» مطرح ساخت و لحن توبیخی وی علیه سیاست‌های دولت تندروی اسرائیل، موجب واکنش نتانیاهو به دو صورت شد:
 پیش از سفر به واشنگتن نتانیاهو بیانیه‌ای صادر کرد و در آن اعتراض شدیدی به مسائل مطرح شده در سخنرانی اوباما کرد. وی یادآور می‌شود که آمریکایی‌ها حق ورود به مسئلۀ مرز ١٩٦٧ را براساس ضمانت نامۀ ٢٠٠٤ بوش نداشتند و اعلام می‌کند که اسرائیل از واشنگتن انتظار داشته ضمانت نامۀ ٢٠٠٤ بوش را مطرح ساخته و مورد تأکید قرار دهد. در این بیانیه آمده بود که اسرائیل با پیش شرط قرار دادن مرز ١٩٦٧، مخالف است و نمی‌تواند بر این اساس با فلسطینی‌ها مذاکره کند؛
 واکنش دوم، واکنشی عملی بود. در حین سفر نتانیاهو به واشنگتن، دستور ساخت ١٥٠٠ واحد مسکونی جدید در شهرک‌های یهودی‌نشین سرزمین‌های فلسطینی صادر شد. باید توجه داشت که از مدت‌ها پیش صدور مجوز ساخت واحدهای جدید در شهرک‌ها متوقف شده بود و در واقع صدور این مجوز در چنین شرایطی، تنها می‌توانست به عنوان مخالفت با سخنان اوباما و دهن کجی به سیاست نوین واشنگتن تلقی شود. سه دلیل عمده می‌توان برای واکنش تند نتانیاهو ذکر کرد:
o نخست آنکه نتانیاهو نبض جامعۀ اسرائیل را در دست دارد و براساس آن مواضع و سیاست‌های خویش را تنظیم می‌کند. در سال‌های اخیر گرایش جامعۀ اسرائیل به تندروی – با توجه به نظر سنجی‌های به عمل آمده – به واقعیتی غیرقابل کتمان تبدیل شده است و این امر در به قدرت رسیدن احزاب تندرو و حاشیه‌ای شدن احزاب سنتی اسرائیل، تجلی یافت. بنابراین نتانیاهو گذشته از آنکه خود یک تندرو می‌باشد، نمی‌توانست موضعی میانه‌روانه در برابر اوباما اتخاذ کند؛
o دوم آنکه نوع سیاست اسرائیل همواره مبتنی بر طرح مطالبات حداکثری برای گرفتن امتیاز است. در واقع نتانیاهو که پیشتر اعلام کرده بود با اصلاحاتی موافق راه‌حل دو دولت است، می‌داند که راهکاری جز تکیه بر مرزهای ١٩٦٧، برای پیشبرد چنین راه‌حلی وجود ندارد. با این حال، وی با واکنش تند و فشار بر اوباما در این زمینه درصدد است نخست مذاکرات پیش‌رو را حتی‌المقدور دچار مشکل سازد تا در بلند مدت امکان اصلاح بیشتر مرزهای ١٩٦٧ فراهم شود و دوم آنکه صحنۀ داخلی اسرائیل را پشت سر سیاست‌های دولت این رژیم قرار دهد؛
o مسئلۀ سوم در انفعال قرار دادن اوباما و دولت دوم وی در قبال مناقشۀ فلسطین است. نتانیاهو با مطرح ساختن مسائلی حداکثری در بیانیۀ پیش از سفر و انتقاد از سیاست‌های اتخاذ شدۀ اوباما و با بهره‌گیری از لابی صهیونیستی در آمریکا و فشار آن بر دولت اوباما، به دنبال آن است تا دولت وی را به انفعال بکشاند؛ امری که در آینده – به ویژه به هنگام مطرح شدن دولت مستقل فلسطینی در سازمان ملل – حمایت آمریکا را از مواضع اسرائیل به دست آورد.

نتیجه‌گیری
موضع آمریکا در قبال دگرگونی‌های مناقشۀ خاورمیانه و مذاکرات صلح اسرائیلی – فلسطینی از مؤلفه‌های مهم و بسیار اثرگذار در این زمینه می‌باشد. آمریکا همواره نقشی اساسی در تحولات مربوط به این پروندۀ دیرپا داشته است. در جنگ‌های ١٩٥٦، ١٩٦٧، ١٩٧٣، ١٩٨٢، ٢٠٠٦ و ٢٠٠٨، نقش و موضع آمریکا در تداوم و یا توقف جنگ بسیار مؤثر بوده است. در صلح اسرائیل – مصر، اسرائیل – اردن، اسرائیل – ساف و نیز مذاکرات اسرائیل – سوریه، آمریکا نقش اساسی را بازی کرده است. تمامی این حقایق نشان می‌دهد برای فهم سیر تحولات مربوط به این پرونده، در نظر گرفتن متغیر میانی آمریکا بسیار حائز اهمیت است.
سخنرانی‌های رؤسای جمهور آمریکا در زمینۀ مناقشه و صلح در خاورمیانه، همواره از نکات اصلی تحول و یا تداوم سیاست‌های آمریکا در این زمینه بوده است. از همین منظر سخنرانی اوباما در ١٩ می دربارۀ تحولات خاورمیانه، که بخش عمده‌ای از آن به مناقشۀ خاورمیانه اختصاص یافت، حائز اهمیت است. وی برای اولین بار مرز ١٩٦٧ را به عنوان پایۀ مذاکرات مورد اشاره قرار داد. گذشته از اینکه این اشاره چه واکنش‌هایی را برانگیخت و در کوتاه مدت چه تأثیری بر روابط آمریکا – اسرائیل و فلسطینی‌ها گذاشت، این نکته روشن است که این اصطلاح وارد ادبیات سیاسی کاخ سفید در مورد مناقشۀ خاورمیانه شد و این امر در آینده تأثیرات خود را در مواضع آمریکا و به تبع آن تحولات مربوط به این پرونده خواهد گذاشت.
نتانیاهو به دلایل چندی مواضعی منفی در قبال سخنرانی اوباما و نکات مطرح شده در آن اتخاذ کرد، اما خود به خوبی می‌داند که سخنان اوباما از بسیاری جهات به سود اسرائیل نیز بوده است و ایستادگی وی در مقابل سخنان اوباما بیشتر به ژست کسی می‌ماند که خود در پیشبرد امور زندگی خویش عاجز مانده و کمک دیگران را با قاطعیت رد می‌کند. این ژست نمی‌تواند دوام بیابد و فرایند صلح خاورمیانه نمی‌تواند برای مدتی طولانی مسکوت بماند.